به گزارش ایکنا؛ در زمینه فلسفه و تبیین کارکردهای فلسفه اسلامی و غربی با مجید احسن، پژوهشگر فلسفه تطبیقی و استاد مدعو گروه فلسفه دانشگاه تهران گفتوگویی داشتیم که تقدیم علاقهمندان شد. در ادامه آخرین بخش از این گفتوگوی تفصیلی که دربردارنده مباحثی در زمینه خروجیهای فلسفه اسلامی به ویژه صدرایی است از نظر میگذرد؛
ایکنا: با اوصافی که در مورد کارکردهای فلسفه اسلامی گفتید، میتوانیم بگوییم که حکومت اسلامی ما نیز یکی از خروجیهای فلسفه صدرایی است؟
اگر بخواهم به تفصیل پاسخ دهم و بحث را باز کنم باید بگویم، چون بحث ما به صورت جزئی در مورد انقلاب است که به رهبری امام خمینی (ره)، محقق شده است؛ تلقیهای گوناگونی بین متفکران اسلامی و متفکران شیعه ایرانی خودمان در این زمینه وجود دارد، برخی اساسا معتقدند که هیچ ارتباطی بین حکمت صدرایی و چیزی که به نام جمهوری اسلامی ایران رقم خورده نیست؛ مثلا آنگونه که در خاطرم مانده برخی اندیشمندان مکتب تفکیک و یا کسانی مانند مرحوم شایگان چنین تلقیهایی را دارند که این ارتباط را انکار میکنند و البته این نظر منحصر در این افراد هم نیست.
دسته دوم کسانی هستند که این ارتباط را میپذیرند، ولی ارتباط را موثر نمیدانند؛ یعنی میگویند که قبول داریم مرحوم امام (ره)، فیلسوف بوده و به جریان فلسفه اسلامی تعلق داشته و از اندیشمندان بزرگ فلسفه اسلامی بهویژه فلسفه صدرایی محسوب میشود و مدرس اسفار، منظومه و کتب فلسفه صدرایی است، ولی میگویند که این تاثیر ناچیز است و جدی نیست.
دسته سوم با توجه توضیحاتی که عرض کردم، معتقد است که واکنش جمعیای همچون انقلاب بر علیه ساختار حاکمیت و کنشی، چون تاسیس یک حاکمیت جدید به نام جمهوری اسلامی ایران نمیتواند بنیانهای فکری و از جمله فلسفی نداشته باشد؛ زیرا هیچ امری وجود ندارد که غیرمبتنی بر فلسفه باشد و این امر حیطه فردی و اجتماعی را نیز شامل میشود. بدین لحاظ کسانی که منکر ابتنای جمهوری اسلامی بر بنیاد فلسفی هستند یا کسانی که این تاثیر را ناچیز میدانند.
در واقع دچار یک اشکال فلسفی هستند و در اصل این نظریات به لحاظ فلسفی باطل هستند. البته همانطور که گذشت فلسفه صدرا به نحو تقدم زمانی و دستوری چنین تحولی را باعث نشده و بسیاری از انقلابیون نیز از چنین فلسفهای بیخبر بودهاند، اما فیلسوفی که منطق تحولات منجر شده به چنین انقلابی را بررسی میکند، رد پای حکمت صدرایی را در جای جای آن مشاهده میکند.
این را هم بگویم که این مطلب مانع از این نیست که چنین حاکمیتی در ساحات دیگر متاثر از جریانهای دیگر مثل فقه و عرفان و وقایع سیاسی و ... باشد، اما عمیقترین لایه فکری و بینشی او قاعدتا فلسفه صدرایی است. ایشان برای اینکه این را بگویند باید دلالتهای گفتمانی آن را پیدا کنند و در کنار اینها شواهد تاریخیاش را نیز نشان دهند.
به لحاظ شواهد تاریخی باید گفت، کسانی که سران این نهضت هستند مانند امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری چنین ادعایی را دارند و این ابتنا را به صورت مکرّر بیان کردهاند، مرحوم امام (ره) در نامهای که به گورباچف میدهد اشاره میکند که اگر میخواهید نجات یابید و مشکلات و وضعیت حاکمیت به انسداد رسیده و جریان فکری به انسداد رسیده خود را حل کنید، باید به اندیشه ابن سینا، سهروردی، ملاصدرا و ابن عربی برگردید، اینها برای شما ظرفیتهایی دارند.
مقام معظم رهبری نیز در یکی از سخنرانیهای خود، امام راحل (ره) را چکیده و عصاره حکمت متعالیه صدرایی مطرح میکنند، خب، این بیان اشاره به چه چیزی دارد؟ برخی از سرآمدان نهضت مانند آیتالله جوادی آملی نیز در کتاب «بنیان مرصوص» جریان انقلاب اسلامی را بر اسفار اربعه ملاصدرا تطبیق میدهد، این به لحاظ شواهد تاریخی که در دیگر بیانات سران این نهضت باز میشود، نمونههای آن را پیدا کرد.
اما به لحاظ دلالتهای گفتمانی مثلا فرض کنید، ایشان مطرح میکنند که این دلالتها بسیار روشن است؛ فلسفه صدرایی، فلسفهای توحیدی است، در عین حال فلسفهای کلگرا و جمعگرا است. در دوره خودش فلسفه صدرایی بین جریانهای گوناگون مشائی و اشراقی و جریانهای کلامی و عرفانی و دینی جمع کرده است، گاهی برخی از اندیشمندان این حکمت، آنرا به عنوان جمع بین قرآن و عرفان و برهان نامیدهاند، این رویه کلگرایانه که بر اساس توحید و بر اساس نفی تکثرها است و البته نه به این معنا که تکثر به صورت مطلق نفی شود، بلکه به معنای جمع بین وحدت و کثرت است که وحدتی وجود دارد که تکثرها را در خود جمع میکند و در واقع وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است.
آن تمایزی که در اندیشه غربی در دوران مدرن اتفاق افتاده، تمایز بین ذهن و عین، تمایز نفس و بدن، تمایز سوژه و ابژه، تمایز فرد و اجتماع و تمایز خالق و جهان در اینجا کمرنگ میشود و زمینه وحدتی به نام اصالت وجود است که اینها را جمع میکند، پس فلسفه صدرایی نمیتواند به حاکمیت بیتفاوت باشد، فرد و اجتماع دو موجود بریده و مجزا و بیارتباط از هم نیستند.
اینها در یک وحدتی با هم جمع میشوند و اینها در عین کثرت واحدند و لذا حاکمیت از لوازم قطعی فلسفه صدرایی است، حاکمیت الله به لحاظ اندیشه توحید دینی و نگاه کلگرایانهای که به لحاظ نظریه تشکیک دارد نتیجهاش این میشود که در این فلسفه دین نمیتواند به پستوها برود و یک امر فردی باشد بلکه در بستر اجتماع است.
یعنی از این اندیشه سکولاریسم بر نمیآید، همان بحثهایی که صدرا در عرصه نبوت مطرح کرده است اینجا هم میآید، نیاز بشر به نبوت چیست؟ مگر بشر یک موجود بریده از خدا است؟ مگر بشر در ابعاد فردی جدا از ابعاد حکومتیاش است که این را جدا مورد تحلیل قرار دهیم، این یک مورد است، پس مثلا گفتمان کلگرایانه، نظریه تشکیک یا همان وحدت در عین کثرت و برعکس، اندیشه توحیدی که اینها مورد توجه است.
یک نکته را نباید فراموش کنیم که اگر انقلاب اسلامی است، اسلامیت مبتنی بر سرمایههایی است که یکی از بنیادیترین آنها فلسفه اسلامی است، حاکمیتی که بحث کردیم، به لحاظ محتوایی متاثر از این جریان است و لزوما از آن ساختار خاصی در نمیآید و به عبارت دیگر نسبت به ساختارهای گوناگون حاکمیتی لا بشرط است، به همین دلیل آیا این ساختار، فرض کنید ساختار پارلمانی باشد یا ساختمان ریاستی باشد با اینها خیلی نزاعی ندارد. به بیان واضحتر اگر بخواهم بگویم ساختار حکومتی امروز ما نه محصول فلسفه صدرایی بلکه بر آمده از دولت مدرن است لذا بحث ما در بنیان محتوایی و آبشخور فلسفی جمهوری اسلامی بود.
این دوگانه ساختار و محتوا خود دوباره ما را به آن مسئله دوگانگی و سنت و مدرنیته باز میگرداند تا بکوشیم با به رسمیت شناختن هرکدام، بهخوبی از آنها بهره ببریم و به یک نوع جمع مکسر دچار نشویم. مثلا به مفهوم عدالت در نگاه صدرا دقت کنید؛ ملاصدرا این را بیان کرده که حاکمیت باید مبتنی بر عدالت باشد، باید بگویم عدلی که در اندیشه ایشان تبیین میشود؛ چون متناسب با جامعه خودش است و با دستگاه مفهومی مبتنی بر آن جامعه تحلیل شده است با ساختارهای حاکمیتی امروزی که محصول دوران مدرنند لزوما سازگاری ندارد.
عدالت سیستمی به جای عدالت در یک تلقی فردی، نظارت از برون در مقابل توصیه به تقوای فردی و مواردی از این قبیل روشنگر نکتهای است که بیان کردم. به همین دلیل درست است که گفتم حکمت صدرا به لحاظ مدل ساختاری لابشرط است ولیکن محتوای آن برای جمع شدن با ساختارهای حکومتی پیچیده دوران جدید دارای ضعف تئوریک است و این حکمای صدرایی امروزند که باید این ضعف را با پیشبرد این فلسفه جبران نمایند. اندیشمندان ما باید تلاش کنند که دستگاه مفهومی قویتر متناسب با زمانه خود داشته باشند.
ایکنا: به هر حال اگر ما بگوئیم حکومت اسلامی برآمده از این حکمت متعالیه است و صنایعی مانند خودروسازی و ... ذیل آن تشکیل شود آیا این پیشرفت را نیز میتوان به حکمت متعالیه نسبت داد؟
البته اجمالا پاسخ این سؤال را دادم، ما حاکمیتی که داریم لزوما برآمده صرف از حکمت متعالیه نیست و حداقل به لحاظ ساختاری متاثر از جوامع غربی است والا نظریه تفکیک قوا و ... در سنت ما به این معنای امروزی وجود نداشته است. خود این که آیا لزوما اندیشه اسلامی منجر به چنین سرمایههایی میشود محل اختلاف است.
حتما شنیدهاید، بحثی داریم به نام علوم انسانی اسلامی و علوم تجربی اسلامی، واقعا آیا مثلا خودروسازی اسلامی و کشتیسازی اسلامی داریم؛ آیا مثلا حکمت متعالیه میتواند در علوم تجربی چنین تاثیری بگذارد؟ اختلاف است؛ مطلعم که برخی افراد چنین تلقیهایی دارند و حتی علوم ریاضی و منطق را هم میخواهند اسلامی کنند.
اما خب، حداقل در باب علوم تجربی این قرائت رسمی حاکمیت نیست و لذا علی الحساب این مقدار پیشرفتهایی که در حوزه صنعت و ... صورت میگیرد گرچه پیشرفتهایی است که به همت متولیان امر رقم میخورد، اما اینکه کسی مدعی باشد اینها بر آمده از حکمت صدراییاند تقریبا مقبول نیست و در باب اینکه در آینده، اسلام یا فلسفه اسلامی منجر به چنین تاثیری شوند و مثلا روزی خودروی اسلامی تولید شود اختلاف است و شخصا مانند بسیاری دیگر از صاحبنظران به دلایل متعدد چنین چیزی را ناممکن و غلط میدانم. مسئله در باب علوم انسانی اسلامی نیز محل تضارب آراء است و حتما اخیرا از نامه دکتر داوری اردکانی در این باب مطلع هستید.
گفتوگو از مرتضی اوحدی
انتهای پیام