به گزارش ایکنا از خوزستان، انگار هنوز داغیم و نمیدانیم چه ماجرایی را از سر گذراندهایم.
مرگ پیش چشمم بود. مرگ هموطنانمان را به چشم دیدیم، دیدیم که سربازان کشورمان را تیر زدند. خون تازه را روی زمین لمس کردیم... بعد از اتفاق وقتی به ایکنا برگشتم هنوز داغ بودم حالا که همه آن اتفاقات را مرور میکنم، از شروع تیراندازی تا زخمی شدن مردم، فرار برای نجات جان، تشییع پیکرها، وداع دردناک پدر با پسرش، خواهر با برادرش، مادر با جگرگوشهاش، ضجههای سر مزار، آرزوی مرگی که بازماندگان از خدا میخواهند تا کنار عزیزانشان بروند یادم میآورد که چه به سرمان آمد. که ترور، تعصبات کور، جهل و نادانی، چگونه میتواند سرنوشت مردمی را اینگونه تلخ رقم بزند.
برنامه زیاد رفتهام، عکس زیاد گرفتم، آدمهای بسیاری را دیدم اما ۳۱ شهریور اهواز حکایتی دیگر دارد؛ حکایتی که نمیدانی خوشحال باشی و خدا را شاکر از اینکه زندهای یا بخواهی از دیدن آن همه جنایت و غم هموطنانت قالب تهی کنی.
روایت محمد آهنگر عکاس شجاع ایکنا خوزستان را از روز حادثه بخوانید:
«من از ساعت 6 صبح در محل برنامه حضور داشتم. محدودیتهایی برای حضور خبرنگاران و عکاسان وجود داشت که همگی باید حتما با کارت به مراسم وارد میشدیم. مثل هرسال بلوار قدس اهواز نزدیک به لشکر 92 زرهی محل برگزاری رژه بود.
کنار بلوار قدس پارک کوچکی هست که جلوی آن جایگاهی برای شخصیتها آماده کرده بودند و اتفاقا تروریستها از همانجا وارد شدند. اما مردم عادی هم سمت جایگاه بود.
آغاز حادثه
قرار بود رژه ساعت 8:30 صبح آغاز شود که راس ساعت شروع شد. تازه رژه میدانی شروع شده بود که این اتفاق افتاد. ساعت 9 بود بعد از اینکه گروههای ارتش و سپاه و نیروی انتظامی از جلوی جایگاه رد شدند نوبت گروهان زرهی شد.
عکسی که از من منتشر شده که به حالت سینهخیز مشغول عکاسی هستم، حدود یک دقیقه قبل از شدت گرفتن حملات تروریستهاست. فریاد میزدند: «بخوابید روی زمین.»
شروع کردم به عکاسی. همان لحظه هم با سردبیرمان تماس گرفتم و گفتم که اینجا تیراندازی شده.
عکس نگیر...
رژه به هم ریخت. از سمت راست و چپمان صدای تیر میآمد. خیلی عجیب که نمیدانستیم از کدام سمت دارد تیراندازی میشود. چند نفر فرار میکردند؛ چند نفر پنهان شدند و پناه گرفتند و من هم فکر کردم که بهترین فرصت برای عکاسی است. اما صدایی مدام در گوشم میپیچید که عکس نگیر ... اما من گرفتم. در آن لحظان فقط به فکر دخترم بود.
همه ترسیده بودند، مردم فرار میکردند. تروریستها از پشت هم داشتند تیراندازی میکردند. نمیدانم هدف تیراندازی به سمت جایگاه بود یا نه اما این مردم بودند که در هدف گلوله ها قرار میگرفتند و روی زمین میافتادند.
اولش ما فکر میکردیم که مانور است، به صدای تیراندازی توجهی نکردیم اما بعد که این صدا مداوم و زیاد شد، فهمیدیم وضعیت غیرعادی است و تیراندازی شده.
به جایگاه شخصیتها نگاه کردم و فهمیدم که قضیه جدی است. همه شخصیتها و محافظان در حال تحرک بودند اما همه مردم و سربازها داشتند، فرار میکردند. عکاسها رو زمین دراز کشیدند که تیر نخورند. حدود ۵ دقیقه در حالت سینهخیز عکاسی کردیم. بعد رفتیم، پشت یک آمبولانس و به کارمان ادامه دادیم. اما بعد از لحظاتی با واکنش محافظان مسئولان کشوری و لشکری حاضر در مراسم، متوجه اصل حادثه شدیم. جو خیلی متشنج شده بود.
همه دنبال پناهی میگشتند که بتوانند در تیررس گلولهها نباشند، به همراه شایان حاجینجف، خبرنگار ایسنا و محمدحسن عامری، عکاس میزان، جایی ناخواسته هدایت شدیم که از مردم دور شدیم. در یک پادگان که نه اجازه خروج داشتتیم و نه اجازهای که بتوانیم خودمان رو در کنار مردم ببینیم؛ مردم را به سمت پادگان هدایت کردند تا آسیب کمتری ببینند.
بعد از حدود ۲۰ دقیقه بود که دیگر صدای تیراندازی را نشنیدیم، اما صدای آمبولانسها از همه طرف میآمد. وقتی در پادگان بودیم، دو تصویربردار صدا و سیما هم کنارمان بودند که دوربینهای آنها را گرفتند و با خود بردند. وقتی این صحنه را دیدم به محوطهای رفتم که دوربینم را نگیرند و ضبط کنند.
وقتی عکس از خبر سبقت میگیرد
ما عکاسان خبری از مرگ و گلوله نمیترسیم و همه دیدند که چطور در آن لحظه عکسها از متن و خبر سبقت گرفتند و مظلومیت مردم را نشان دادند خوشبختانه توانستیم مظلومیت قربانیان تروریسم در ایران را نشان بدهیم.
ما عکاسان در این حوادث نگرانی حفظ تجهیزاتمان را هم داریم و من هم در آن حادثه یکی از استرسهایی که داشتم، حفظ تجهیزاتم بود که شخصی نبودند و نباید آسیب میدید. با این حال فکر میکنم که بازخورد عکسهای این حادثه خیلی خوب بود.
جانفشانی شهدای جنگ تحمیلی
وقتی برگشتم ایکنا به همکارانم گفتم دم شهدا گرم چطور میرفتند جلوی گلوله...
امیدوارم هیچ عکاسی در هیچ زمان و مکانی شاتر دوربینش را برای ثبت لحظاتی که مردم به خاک و خون کشیده میشوند و انسانیت اعدام میشود، نچکاند.
انتهای پیام
شما هم همون رزمندها هستین با همون رشادت با همون شجاعت با همون غیرت و ثابت کردین و نشون دادین ...
به دخترت بگو یه ملت به پدرش افتخار میکنه
آفرین آقای آهنگر
نشون دادی که یه خبرنگار شجاع و دلیر و تیزبین و باهوش و هنرمند درجه یک هستی ، شما افتخار خوزستانید