۱۸ مرداد، سالروز شهادت شهید محسن حججی است. او که سَر داد ولی سرفراز ماند. این روز به نام نامی شهدای مدافع حرم آذین بسته شده است. چه مردانی که رفتند، تا ما سربلند مانیم و نیز آنان که با جانبازیشان، تجسم ایثارند. به قربان صدای پای جانباز فدای نام جان افزای جانباز، شهید آئینهدار پاک هستی به جا ماند آبرو از نای جانباز.
آغاز کلام میکنم، به نامِ رفیقی که دست، پا و تمام وجودش را در راه دوست بخشیده است. امینی ست، امانتدار...! آنکه معتقد است، تمام وجودش امانت است و باید به درستی تقدیم صاحب اصلی آن گردد. او، خود، این مسیر را طی کرده و انفاق را به کمال رسانده است.
امین عزیزی، جانبازی که دست و دلبازانه به تمام عقاید و باورهای خویش جان بخشید. در کوچه پس کوچههای خرامه فارس قد کشیده و برومند شده است. از دستانش میتوان، طراوت ایثار را استشمام کرد و پاهایش همراه یقین گام برداشته است.
امین، پرورشیافته تفکری است که میخواهد زلال زندگی کند و زلال به پیشگاه معبود شرفیاب شود. چشم و گوش بسته نیست. آگاه است به آنچه که باید اتفاق بیفتد. شاید بتواند در راه کربلا قدم بگذارد و نینوایی شود.
امین عزیزی عزتمند است. خودش خواسته که عزیز باشد او سال ۱۳۸۵ به قصد پاسداری از کیان این مرز و بوم، به خیلِ سبزپوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میپیوندد. مانند عموی شهیدش بهادر. آن بهادری که معتقد بود: «بهشت را به بها دهند، نه به بهانه» و چه زیبا نیز، بهایش را در خاکریزهای دفاع از خاک پُرگهر ایران اسلامی پرداخت کرد. امین نیز مانند عمو بهادرِ شهید، دریادل بود. دریا را برای یافتن معشوق انتخاب کرد. بوموسی تا سیری، تنگهٔ هرمز و سواحل نیلگون خلیج فارس، دنیایی بود که، امین، در آن به دنیال درّ بیبدیل معرفت سیر کرد و راه پیمود.
هرچه زمان میگذشت، امین، عاشقتر میشد و معشوق را دست نیافتنیتر مییافت! بدون تردید، روزگار؛ دفتری دیگر را برای او رقم خواهد زد. سال ۱۳۹۴ فرا میرسد و به گفته خودش، حضرت ابوالفضل العباس(ع) دوستش میدارد و او را، به یاری خواهر بزرگوارش، زینب رنجدیده(س) انتخاب میکند... و امین؛ مدافع حریم ولایت و معرفت عاشورا میشود.
امین عزیزی، در ابتدای حضور در سوریه، دنیایی از کفر و نااهلی را مقابل کلام نور و معرفت میبیند. متعهدانه به جهاد، قدم برداشته و دلاورانه میرزمَد. او پاسداری بصیر است و قلبش به عشق فرزندان زهرا(س) میتپد.
دلش روشن است که اینجا دیگر وعدگاه او و معشوق است. هر روز امیدوارانهتر و شادتر از دیروز، به ندایِ «هَلْ مِن ناصرًا یَنصرنیِ» مولا پاسخ میدهد تا اینکه به همراه دوست دلاورش ـ علیرضا قلیپور ـ در روستای العیسِ خانطومان، همگام و همسنگر میشود. نبردی نابرابر شکل میگیرد و در آن بین، علیرضا با تیر خصم پلید، شیرینی شهادت را میچشد و امین، بیش از دویست ترکش خمپاره را جانبازانه! به جان میخَرَد.
او دست، پا و تمام وجودش را میبخشد، ولی میماند تا مسیر حسینیِ علیرضا و هزاران علیرضای دیگر را، اباالفضلی، پاسداری کند. تعدادی از نیروهای لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) به امدادشان میآیند. امین و سایر مجروحان را به همراه پیکر پاک علیرضا قلیپور، باز میگردانند. انگار، از قافله کربلا جامانده است. اما نه او، مانده است تا پیامآور کربلای خانطومان باشد. او، جانبازی سربلند است و تا ابد بیرق آزاداندیشی و آزادگی را به همراه دارد.
حلالم کنید؟! این را امین گفت، آخر، شما باید ما را حلال کنید. شما باید ما را ببخشید که در روزمره غرق شدهایم و به درد فراموشی دچار گشتهایم. گفتم: سردار، شما ما را حلال کنید. برادر، ما شرمساریم! حلال تندرستی، اجرتان به حضرت زهرا(س).
مجید میکائیلی، رئیس سازمان بسیج علمی، پژوهشی و فناوری سپاه فجر فارس
انتهای پیام