به گزارش ایکنا از خوزستان، متن زیر یادداشتی به قلم عبدالحسین طالعی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم است که به مناسبت عبد سعید فطر در اختیار ایکنای خوزستان قرار داد:
سخن گفتن از منجی موعود، سهل و ممتنع است. آسان است، به دلیل فطری بودن که خردپسند است و درون انسان با آن پیوندی استوار می گیرد؛ البته به شرطی که درست بیان شود.
اما دشوار است، از آن روی که بیشتر آموزههای دینی در گذر زمان، به آسیبهایی مانند بیان نارسا، توضیحات کهنه، مستندات بیپایه، تحریف های عمدی جناحی و سیاسی و دهها آفت مشابه گرفتار آمده و این موانع، راه را بر فهم صحیح آن آموزه ها بسته است.
قصه ما با آموزههای دینی مانند سیبی شده که پدر یا مادر به کودکی میدهند تا بخورد. فرزند، آن را گاز میزند و به گوشهای پرت میکند، آنگاه میوهای دیگر میطلبد. هر چه به او بگویند که همان سیب را کامل بخورد، ادعا میکند که آن را خورده، در حالی که فقط گازی زده و دور انداخته است.
اکنون درباره آموزه مهدویت چه باید گفت که در میان این همه کتابها، مقالات، فرآوردههای رسانهای، سخنرانیها، شعرها و همایشها و... ناگفته مانده باشد تا خواننده این سطور به خواندنش رغبت نشان دهد؟
پیشنهاد نگارنده این است که به جای مرور انبوه گفتهها و نوشتهها – که عمده آنها حکایت همان «سیب گاز زده» است – چند دقیقه بیندیشیم. کتاب واژهها را ببندیم و کتاب اندیشه را بگشاییم. برگهایی از کتاب درون را بخوانیم و سری به «خود» مان بزنیم؛ همان «خود»ی که زیر خروارها واژه که خوانده و شنیدهایم، گم شده است. همان «خود»ی که در بمباران بی امان اطلاعات، هدف اصلی هجوم رسانهها است و بازیابی آن باید برترین آرمان انسان باشد؛ تا انسان، «خود»ش را بیابد و در دنیای «اکنون» زده، «فردا» را دریابد.
سخن در این است که وقتی در فضای دینی سخن میگوییم که هدف اصلی خود را «احیای انسان» میداند (انفال، 24)، همه آموزهها باید «کاربردی» باشد، که هست؛ گرچه نوع بیان آفتزده متولیان، بیشتر آن آموزهها – اگر نگوییم تمام آنها – را به مطالب «تاریخی محض»، آن هم «تاریخ مصرف گذشته» تبدیل (بلکه تحریف) کردهاند. خلاصه اینکه تمام آموزههای دینی باید «برای انسان» باشد و «برای فردا» سخن بگوید؛ که آموزه مهدویت – اگر درست بیان شود – به خوبی هر دو ویژگی را در درجه بالایی دارد.
پس بهتر آن است که به جای اینکه بگوییم «آموزه مهدویت چیست» (یعنی: چه هست؟) سخن را بر این محور متمرکز کنیم که: «آموزه مهدویت چه نیست؟».
در نظر نگارنده، تا وقتی تکلیف خود را با این گونه بیانهای آسیب دیده روشن نکنیم، نسبت به این مطلب، همچون دیگر مطالب دینی حساسیتها داریم و نسل جدید تا حدی حق دارد که در برابر آن جبهه بگیرد.
در اینجا ناگزیرم به یک منبع مفید اشاره کنم؛ منبعی که بیش از نیم قرن از نشر آن میگذرد، ولی سخن آن همچنان تازه است، اگرچه باید آن را آغاز راهی دراز دانست، نه تمام کلام. این منبع، کتاب کم برگ و پربار «علل گرایش به مادیگری» است که متن مکتوب چند سخنرانی استاد مطهری در حدود سال 1348 است؛ ولی علل و عواملی که در آن برای دین گریزی بیان شده، هنوز تازه و قابل توجه است؛ به ویژه اینکه مرحوم مطهری در آخرین سال عمر خود، سال 1357، ویرایش جدیدی از آن، همراه با مقدمهای مفصل و تحلیلی عرضه کرده و آخرین سخنان خود را در آن بیان میدارد. خواننده هوشمند با دقت در مطالب این کتاب، از دردهای ناگفته مطهری که در لابلای سطور و واژهها قابل شنیدن است، آگاه میشود.
به هر حال، پیام اصلی مهدویت، تحول سبک زندگی است، از «وضع موجود» به «وضع موعود»؛ که لازمهاش گام نهادن در راهی دراز دشوار ولی نورانی است. راهی است پر از فراز و نشیب، که شیرینیِ دستیابی به تکامل معنوی و نزدیک شدن به آرمانهای امیدآفرین انسانی، سختیهای مسیر را بر رهروان آسان میکند و شوق حرکت در این راه را لحظه به لحظه در دلش افزون میدارد.
از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد، همیشه در دل ماست
صدای گامهای دهها اندیشمند دلسوخته و آرمانگرا در این راه شیرین به گوش میرسد که بر اساس آموزههای دینی خود – از هر دین و آیین که باشند – دیده به چشم انداز عدالت جهانی دوختهاند. این نغمه موزون، گوش زخم خوردگان از کینههای دیرینه هزار رنگ و نیرنگهای رنگارنگ ستم پیشگان را به آیندهای سرشار از نیکیها نوید میدهد. این صدای آشنا به همگان اطمینان میدهد که: «پایان شب سیه، سپید است».
و قرآن سترگ به ما خبر میدهد:
«موعد آنها بامداد است. آیا بامداد نزدیک نیست؟» (هود، 81)