مثل گُل در صورت آدم می‌شکفت!
کد خبر: 4044278
تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۷:۱۱

مثل گُل در صورت آدم می‌شکفت!

سخت است که دیگر برای سخنران مراسم‌هایمان به او فکر نکنیم؛ برای شب قدر، دعای عرفه، شب‌های روایت مقاومت و کلی برنامه ریز و درشت دیگر که انتخاب اولمان او بود و بی هیچ چشمداشت دست رد به سینه مان نمی‌زد.

مثل گُل در صورت آدم می شکفت!خبر را از همان دوست همکاری شنیدم که خبر شهادت «حاج قاسم» را داد. درست مثل همان صبح 13 دی 98، ارتباط که برقرار شد، یک جمله گفت و بغضش ترکید و مثل ابر بهار بارید.

بعد هم بی هیچ حرف دیگری تلفن را قطع کرد و من دوباره مثل همان لحظه باورم نشد؛ خبر، بد بود؛ پتک سنگین بر آینه بود؛ مدتی گیج و بهت زده ماندم و منتظر تا دوستم آرام بگیرد و دوباره تماس و شرح ماجرا با چاشنی اشک و اندوه و دریغ ...

حالا برای ما پایان زمستان یعنی جای خالی حجت الاسلام سید محسن شفیعیِ دوست داشتنی یا همان «آ سید محسن» خودمان؛ مردی که رفتن و آسمانی شدنش در باورمان نمی گنجد...

همین دیروز عصر بود که صوت سخنرانی اش در مراسم استغاثه برای ظهور امام عصر(عج) یادمان شهدای هویزه را می‌شنیدم و می‌نوشتم تا خبرش را تنظیم کنم و حالا امروز صبح ... هنوز هم که این جملات را می‌نویسم باورش برایم سخت است.

سخت است که دیگر برای سخنران مراسم‌هایمان به او فکر نکنیم؛ برای شب قدر، دعای عرفه، شب‌های روایت مقاومت و کلی برنامه ریز و درشت دیگر که انتخاب اولمان او بود و بی هیچ چشمداشت دست رد به سینه مان نمی‌زد؛ سخت است وقتی گیر می‌کنیم و انگار درها به رویمان بسته می‌شود با او تماس نگیریم و به دفتر ساده‌اش در دانشگاه شهید چمران اهواز یا مسجدی که شب‌ها اقامه جماعت می‌کرد، سر نزنیم و با حال خوب برنگردیم.

سخت است ندیدن جمله «سلام الله علیکم» در ابتدای پیامک‌هایی که می‌فرستاد و نشنیدن صدای گرم و گیرا و فراموش کردن آن تحویل گرفتن‌های غلیظ و خودمانی از سوی کسی که نمایندگی رهبر انقلاب در دانشگاه‌های یک استان بزرگ را عهده دار بود، اما به اصطلاح هیچ وقت خودش را نمی‌گرفت.

«آ سید محسن» شخصیتی نیک سیرت و با ادب و نمونه‌ای از سیره روحانیت اخلاقگرای ما بود که به قول ما شیرازی‌ها: «مثل گُل در صورت آدم می‌شکفت» و خب خدا هم گل برچین است.

پای منبرش که می‌نشستی، سخنانش ناب و کوتاه و راستین بود. منبر پیامبر(ص) را به جان سخن پیامبر (ص) می‌آراست و صدالبته به زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا.

آنقدر جوان باور و جوان یاور بود که همیشه آرزو داشتیم به جمع با صفای هیأت امنای یادمان اضافه شود تا بیشتر خدمتش برسیم و زحمت بدهیم. آن وقت‌ها گاهی به آقا سید حمیدعلم الهدای عزیز می‌گفتیم دیگر وقتش است جوان‌ترها جای شماها را در هیأت امنا بگیرند! و حاج آقا می‌خندید و می‌پرسید خب پیشنهادتان کیست؟ و ما بلافاصله می‌گفتیم: «آ سید محسن» و ایشان دوباره با خنده می‌گفت: ما که هم سن و سالیم با ایشان و...

خلاصه زمان گذشت تا امسال و دوره جدید هیأت امنا که بالأخره این اتفاق افتاد. هنوز یک ماه نیست که حکم عضویت «آ سید محسن» در جمع هیأت امنای یادمان شهدای هویزه توسط سردار کارگر امضا شد؛ اما حیف آن همه حسرت که به دلمان ماند و حکم را ندیده رفت.

عاشقِ صادقِ «سید حسین علم الهدی» و شهدای هویزه بود. دوستی و آشنایی خاندان معظم شفیعی و علم الهدی مربوط به دیروز و امروز نبود؛ برمی‌گشت به سال‌ها قبل که پدرها یار و مؤانس یکدیگر بودند و همسایه دیوار به دیوار. آ سید محسن بارها این خاطرات را برایمان تعریف کرده بود و هربار با چنان شور و حرارتی که گویی بار اول است.

آسید محسن در صحبت‌های دیروزش که آخرین حرف‌های منبرش در این دنیای زودگذر بود، گفت:«جوان های شهیدی که ما در محضر ارواح بلند آنان در یادمان شهیدان هویزه هستیم بدون تردید در این ادعا و جمله خطاب به شهیدان کربلا که می‌فرماید:"یا لیتنا کنا معکم" صادق بودند.»
این جمله را همه ما خادمان شهدا در مورد ایشان شهادت می‌دهیم که در ادعای «یا لیتنا کنا معکم» نسبت به شهدای هویزه و همه شهیدان مدافع وطن و حرم صادق بود و یاد و نام بلند آنان لحظه ای از ایشان دور نبود. خودش برادر شهید بود، اما همیشه از دیگر شهدا می‌گفت.

دغدغه مندی‌اش نسبت به شهدای هویزه و مناسبت‌های مرتبط شان نظیر 5 دی (سالروز دیدار تاریخی عشایر با امام خمینی به ابتکار شهید علم الهدی)، 16 دی و... مثال زدنی بود؛ در جلسات و سخنرانی‌ها آن چنان حق مطلب را ادا می‌کرد که حضورش خیال همه را راحت می‌نمود. در همین جلسه دی ماه امسال ستاد برگزاری چهل و یکمین سالگرد شهدای هویزه بود که جمله معروف «شهدای هویزه، بدریون دفاع مقدسند» را گفت و شرح و بسط داد تا بیش از پیش اهمیت برنامه و کار دست مسئولان بیاید و ما چقدر دلمان قرص شد وقتی این توصیفات ناب را شنیدیم و حیف آن صدا که دیگر نیست تا دلمان را قرص کند.

این آخر سالی بدجوری حالم گرفته، می‌خواهم زودتر این یادداشت را تمام کنم، اما انبوه خاطرات این سال‌ها نمی‌گذارد؛ شاید هم دلم نمی‌آید.

خیلی از خادم‌های شهدای هویزه ماتم گرفته‌اند که بعد از این چشم شان را به لبخندها و شوخ طبعی‌های چه کسی بدوزند؟ آدم‌های خوب دور و برمان کم نیستند، اما واقعا بعد از این...

بگذریم؛ آسید محسن عزیز! شما هرجا که باشید باز هم برای ما مایه برکتید؛ چه حالا که حتما در جوار شهدایید؛ چه آن روزها که در جوار شهدای هویزه به ما سر می‌زدید یا ما به شما و چه...

کاش نمی‌رفتید؛ هرچند دلگرمیم به این فرمایش ناب حضرت آقا که: «بعد از رها شدن از قید مادی و مادیت، ارواح بندگان خوب خدا توانایی‌های بیشتری دارند؛ دعا می‌کنند، دستگیری می‌کنند، هدایت می‌کنند. رابطه را بتوانیم با اینها حفظ کنیم و نگه بداریم به نفعمان است، بتوانیم رابطه‌مان را با اینها حفظ کنیم، منتفع بشویم از دعایشان، از توجهاتشان، از برکاتشان ان شاءالله.» (بیانات در بیت مرحوم آیت‌الله خوشوقت، 2 اسفند91)

برای ما شما یکی از بندگان خوب خدا بودید و هستید. هوایمان را داشته باشید.

میلاد کریمی، دبیر ستاد فرهنگی یادمان شهدای هویزه

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha