ایاد حلمیزاده، از رزمندگان پیشکسوت دوران دفاع مقدس در خرمشهر است. حلمیزاده در دیدار با اهل رسانه که به مناسبت فرا رسیدن سالروز فتح خرمشهر انجام شد، درباره وضعیت شهر در روزهای سقوط و آزادسازی آن سخن گفت. بخشی از سخنان این پیشکسوت دوران دفاع مقدس و رزمنده خرمشهری را در ادامه میخوانید:
جزو اولین ورودیهای سپاه خرمشهر بودم و وقتی سپاه خرمشهر به دستور شهید جهانآرا تشکیل شد از ابتدا در کنار شهید بودیم. جنگ تحمیلی یک زمینهای داشت، آمریکا، اسرائیل و انگلیس، صدام را مجبور به عملیات کردند تا انقلاب اسلامی را به زمین بزنند. آنها در خوزستان، خلق عرب، در کردستان، خلق کرد و جاهای دیگر حرکتهای این چنینی انجام دادند. روزهایی را اینجا گذراندیم که گاهی روزی، سه، چهار بمب خنثی میکردیم.
از سال ۵۸ روی عراق کار میکردیم. آن زمان، سردار فروزنده، مسئول اطلاعات سپاه بود. با عراقیهای مؤمن و حزبالله ارتباط داشتیم و بمبی که از عراق ورود میکرد، پیش از ورود به کشور، در خود عراق پیگیری میکردیم. برنامه دشمن برای گرفتن خوزستان، سه روزه بود که ما در خرمشهر، چهل و پنج روز آنها را نگه داشتیم.
نقش شهید جهانآرا در خرمشهر بسیار مؤثر بود. واقعاً جایش در دلها بود. هر چه میگفت، انجام میدادیم. در آن زمان سلاح آن چنانی نداشتیم و سلاح ما، یک آر پی چی و ژ ۳ بود.
عراقیها عملیاتها را شروع کردند. در سپاه خرمشهر تا پل صد دستگاه آنجا بودیم. چند روز آنها را آنجا نگه داشتیم و اولین کمین را به عراقیها زدیم. مأموریت شناسایی با من و یک رزمنده دیگر به نام آقای موسوی بود. بعد از شناسایی، شب اولین ضربه را زدیم که آنها تانکها را گذاشتند و برگشتند. دیدند کسی به تانکها دست نزد، چون بلد نبودیم آنها را به حرکت درآویم. آنجا حضرت آقا آمدند و اولین دیدار من با ایشان در صد دستگاه بود. شب تا صبح ماندند و بعد برگشتند.
بعد از آن عراقیها، جاده اهواز، خرمشهر را بستند و از صد دستگاه تا کشتارگاه آمدند. با تسلطی که به آنها داشتیم نیروهای زیادی از آنها را در آن منطقه کشتیم. دومین کمین را پشت پادگان به عراقیها زدیم. حدود پانزده نفر بودیم. کل سپاه خرمشهر آن زمان، هفتاد نفر نبودیم. شهید جهانآرا ستون ما بود. البته مردم و بسیج مردمی هم بودند. نیروی دریایی هم بودند. هر کس کار خود را میکرد. عراق تلفات سنگینی در منطقه کشتارگاه داد. با تانک و هلی کوپتر آمده بودند تا شط آمدند که راه خرمشهر ـ اهواز را ببندند.
شب را در یک مدرسه مستقر شدیم. به دعوت یکی از دوستانم به نام «قدرت رحیمی» به خانه آنها رفته بودم که 10 دقیقه نگذشت که فهمیدم مدرسه را زدهاند. وقتی رسیدم شهید جهانآرا را دیدم. بچهها تکه تکه شده بودند. عین شام غریبان فانوس دستش بود و بالای سر بچهها بود. بچهها را جمع کرد و گفت هیچکس اینجا نماند. آن شب دو شهید دادیم. همه رفتیم فلکه نیروی دریایی. جهانآرا صبح همه را جمع کرد و گفت: هر کس میخواهد بماند، بماند و هر کس میخواهد، برود. من هیچکس را به زور نگه نمیدارم. بچهها به او لبیک گفتند. شهید جهانآرا بچهها را به پنج گروه تقسیم کرده بود و برای هر منطقه یک گروه معین کرد. درگیریها ادامه پیدا کرد تا سقوط خرمشهر.
موقعی که خرمشهر سقوط کرد، ما به کوت شیخ رفتیم، شهید جهانآرا گفت خرمشهر نباید تنها بماند. برنامهریزی کردیم که از شط عبور کنیم و برای شناسایی برویم. زمانی که خرمشهر دست عراقیها بود، گروهی داشتیم که برای شناسایی همیشه به خرمشهر میرفتیم. ما یک سال و نیم خرمشهر را تنها نگذاشتیم و گزارش وضعیت شهر را مرتب به شهید جهانآرا و امام میدادیم، تا زمانی که زمینه برای عملیات آزادسازی فراهم شد.
انتهای پیام