دوره مجازی آموزش سبک زندگی و تفسیر قرآن کریم، به همت حجتالاسلام والمسلمین عبدالامیر سلطانی به بیان نکات تفسیری و سبک زندگی آیات قرآن به ترتیب صفحات قرآن میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید نکات سبک زندگی و تفسیری صفحه بیست و هفتم قرآن کریم است:
وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره، 179)
گروهى بدون تأمل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار دادهاند به خصوص در باره مسئله قصاص سر و صدا راه انداخته مىگويند:
1- جنايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است، ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مىكنيد.
2- قصاص جز انتقامجويى و قساوت نيست، اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم برداشت، در حالى كه طرفداران قصاص هر روز به اين صفت ناپسند انتقامجويى روح تازهاى مىدمند.
3- آدمكشى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سرزند، حتماً قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است و بايد معالجه شود، و قصاص دواى چنين بيمارانى نمىتواند باشد.
4- مسائلى كه مربوط به نظام اجتماعى است بايد دوش به دوش اجتماع رشد كند، بنا بر اين قانونى كه در هزار و چهارصد سال پيش از اين پياده مىشده نبايد در اجتماع امروز عملى شود.
اينها خلاصه اعتراضاتى است كه دربار مسئله قصاص مطرح مىشود.
دقت در آيات قصاص در قرآن مجيد جواب اين اشكالات را روشن مىسازد: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ» زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است و چون در اين گونه موارد مسئله قصاص ضامن حيات و ادامه بقا است، شايد از اين رو قصاص به عنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، كشاورزى، دامدارى همه و همه روى اين اصل عقلى (حذف موجود خطرناك و مزاحم) بنا شده، زيرا مىبينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مىكنند، و يا به خاطر نمو گياه شاخههاى مضر و مزاحم را مىبُرند، كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مىدانند تنها ديد انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجديد نظر مىكنند، از بين بردن اين افراد خونريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد، و ناگفته پيدا است كه تا كنون هيچكس به قطع شاخهها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نكرده است، اين پاسخ اشکال اول است.
در مورد اشکال دوم بايد توجه داشت كه اصولاً تشريع قصاص هيچگونه ارتباطى با مسئله انتقامجويى ندارد، زيرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر يک مسئله شخصى است، در حالى كه قصاص به منظور پيشگيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالتخواهى و حمايت از ساير افراد بىگناه است.
در مورد اشکال سوم كه قاتل حتماً مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممكن نيست چنين جنايتى سر بزند، بايد گفت: در بعضى موارد اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين مواردی براى قاتل ديوانه يا مثل آن حكم قصاص نياورده است، اما نمىتوان مريض بودن قاتل را به عنوان يک قانون و راه عذر عرضه داشت، زيرا فسادى كه اين طرح به بار مىآورد و جراتى كه به جنايتكاران اجتماع مىدهد براى هيچكس قابل ترديد نيست و اگر استدلال در مورد قاتل صحيح باشد در مورد تمام متجاوزان و كسانى كه به حقوق ديگران تعدى مىكنند نيز بايد صحيح باشد، زيرا آدمى كه داراى سلامت كامل عقل است هرگز به ديگران تجاوز نمىكند، و به اين ترتيب تمام قوانين جزائى را بايد از ميان برداشت و همه متعديان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بيمارستانهاى روانى روانه كرد.
اما پاسخ اين سخن كه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمىپذيرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقش داشته اما الان قصاص را حكمى خلاف و جدان مىدانند كه بايد حذف شود، چنین است:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى ميدانهاى نبرد و غير آن ادعاى بىارزشى است و به خيالبافى شبيهتر است و به فرض كه چنين دنيايى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در كنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نكرده است، مسلماً در چنان محيطى خود مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند، اما در دنياى كنونى كه جناياتش تحت لفافههاى گوناگون قطعاً از گذشته بيشتر و وحشيانهتر است، حذف اين قانون جز اينكه دامنه جنايات را گسترش دهد اثرى ندارد.(1)
منابع:
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص608.
انتهای پیام