به گزارش ایکنا از خوزستان، انگیزه نوشتن کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» شیخ صدوق ماجرای جالبی دارد. شیخ محمد بن علی بن بابویه، صاحب یکی از کتابهای چهارگانه حدیثی شیعه است. او از فقهای بزرگ و مورد اعتماد شیعه در قرن چهارم است. شیخ محمد بن علی بن بابویه در برگشت از سفر زیارت امام رضا(ع)، در نیشابور با شیعیان ملاقات میکند و آنها را در امر غیبت حیران میبیند. او با اخبار وارده از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) سعی در ارشاد آنها دارد.
یکی از دانشمندان بخارا در نیشابور به دیدار شیخ میآید و او نیز از قول یکی از فلاسفه بخارا نقل میکند که به واسطه طول غیبت و انقطاع اخبار از امام، او را به شک و شبهه انداخته بود. شیخ محمد اخبار وارده در باب غیبت امام را برای او نقل میکند و بدان اخبار آرامش پیدا میکند و از شیخ میخواهد کتابی در این موضوع تألیف کند و شیخ میپذیرد.
نکته دیگر در ارتباط با کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» خوابی است که شیخ صدوق میبیند. در این خواب ایشان حضرت حجت بن الحسن(ع) را میبیند که به گرد بیت الله الحرام طواف میکنند. پس از سلام امام به او فرمود: چرا در باب غیبت کتابی تألیف نمیکنی تا اندوهت را زایل سازد؟ عرض کرد: یا بن رسول الله درباره غیبت پیشتر رسالههایی تألیف کردهام. فرمودند: نه به آن طریق، اکنون تو را امر میکنم که درباره غیبت کتابی تألیف کنی و غیبت انبیاء را در آن بازگویی.
شیخ محمد صدوق، کتاب خود را با مقدمهای طولانی آغاز میکند و پس از آن 58 باب مختلف را در موضوع امام عصر(عج) میگشاید. او مقدمه کتاب را با استناد به آیه سیام سوره مبارکه بقره: «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً »آغاز میکند و از آن استدلالها و نکات زیبایی در باب ضرورت وجود جانشین الهی و عصمت امام بیان میکند.
او در استناد خود به این آیه نکات جالب توجهی از آن استخراج میکند از قبیل مقدم بودن خلیفه نسبت به آفرینش و در توضیح آن میگوید حکمت در خلیفه از حکمت در آفرینش مقدم است چون او حکیم است و حکیم کسی است که موضوع مهمتر را بر امر عمومی مقدم دارد. اگر خداوند خلقی را بیافریند در حالی که خلیفهای نباشد آنها را در معرض تباهی قرار داده است. مؤلف در باب عصمت خلیفه نیز میگوید همیشه وضع خلیفه به حال خلیفهگذار دلالت دارد و همه مردم از خواص و عوام بر این شیوهاند. در عرف مردم اگر پادشاهی، ظالمی را خلیفه خود قرار دهد آن پادشاه را نیز ظالم میدانند و اگر عادلی را جانشین خود سازد آن پادشاه را نیز عادل میدانند و ثابت شد که خلافت خداوند عصمت را ایجاب میکند و خلیفه جز معصوم نمیتواند باشد.
نکته دیگری که شیخ صدوق از این آیه استخراج میکند این است که جز خدای تعالی کسی شایسته انتخاب خلیفه نیست. او مینویسد: فرشتگان با همه فضیلتی که داشتند صلاحیت انتخاب امام را نداشتند تا آنکه خدا خود متصدی آن گردید و به این اختیار بر عامه خلایقش احتجاج فرمود که ایشان را راهی در اختیار خلیفه نیست. زیرا فرشتگان خدا با همه صفا و پاکی چنین اختیاری نداشتند. در این صورت انسان با همه بیخردی و نادانی چگونه و با چه صلاحیتی میتواند امام را انتخاب کند؟
مؤلف در ادامه کتاب اشکالاتی را که از سوی فرقههایی چون زیدیه، واقفیه، کیسانیه و ... در موضوع غیبت امام وارد شده است، بیان میکند و آنها را یک به یک پاسخ میگوید.
پس از مقدمه و بیان مباحث کلامی، باب اول کتاب با «انبیاء و حجج الهی که دارای غیبت بودهاند» شروع میشود. بخش دوم نیز «معمرین تاریخ» است تا گفتار درباره غیبت و طول عمر از حد محال و امتناع به حد امکان و جواز درآید و باب سوم نیز «نصوص و اخباری درباره دوازدهمین امام(ص) از خدا و پیغمبر(ص) و ائمه(ع)» است. باب چهارم نیز «مولد امام و کسانی که او را مشاهده کردند، نشانهها و توقیعات» نام دارد.
در باب اول شیخ صدوق غیبت انبیایی چون ادریس پیامبر(ع)، صالح(ع)، ابراهیم(ع)، حضرت یوسف(ع)، موسی(ع) و حجتهای بعد از موسی(ع) تا روزگار مسیح(ع) را یاد میکند. نکات خواندنی و زیبایی در این باب وجود دارد. مؤلف در ذیل موضوع غیبت یوسف(ع) پس از نقل روایتی درباره علم یعقوب(ع) به زنده بودن یوسف مینویسد: «پس حال کسانی که امروز عارف به امام زمان غائب هستند، مانند حال یعقوب است که به یوسف و و غیبتش عارف بود و حال جاهلان به او و به غیبتش و دشمنان امر او، حال خاندان و خویشان اوست که کار جهالت آنها درباره یوسف(ع) و غیبت وی به جایی رسید که به پدرشان یعقوب گفتند به خدا سوگند تو در گمراهی دیرین خود هستی.»(ص 286) سپس روایتی از امام صادق(ع) در مقایسه امام عصر(عج) با حضرت یوسف نقل میشود که بخشی از آن میخوانیم: چرا این مردم منکرند که خدای تعالی با حجت خود همان کند که با یوسف کرد؟ در بین ایشان گردش کند و در بازاهای آنها راه رود و بر بساط آنها پا نهد و آنها او را نشناسند تا آن گاه که خدای تعالی به او اذن دهد که خود را به آنها معرفی سازد، همان گونه که به یوسف اذن داد.
باب هشتم بشارت عیسی(ع) به پیامبر اکرم(ص) نام دارد و ادامه کتاب تا باب 20 به خبر سلمان فارسی، پادشاه یمن، عبدالمطلب و ابوطالب، بحیرای راهب، سطیح کاهن، خبر زیدبن عمربن نفیل و ... در باب پیامبر(ص) و پیشبینی رسالت ایشان اختصاص دارد. شیخ صدوق در پایان این بخش میگوید: حال پیامبر(ص) پیش از نبوت همان حال قائم و صاحبالزمان ما در این هنگام است زیرا پیامبر اکرم(ص) را در آن حال جز احبار و راهبان و عالمان نمیشناختند و اسلام در حیاتشان غریب بود. اگر یکی از آنها از خدای تعالی تعجیل فرج پیامبر و ظهورش را مسئلت میکرد، جاهلان و گمراهان او را مسخره میکردند.
باب 21 کتاب، باب نیازمندی به امام است. در این باب شیخ صدوق 23 روایت که غالبا از امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام رضا(ع) هستند، نقل میکند، محور این روایتها موضوع جایگاه حجت الهی در حفظ زمینیان و تبیین مقام اهل بیت(ع) است. روایت پایانی این باب، روایتی است که گروهی از یاران امام صادق(ع) نزد ایشان هستند و امام از هشام بن سالم درباره پرسش و پاسخی که با عمر بن عبید در مجلس بصره سؤال میکنند و هشام آن را بازگو میکند. موضوع این پرسش و پاسخ که در صفحات 394 تا 397 کتاب آمده است این است که هشام عمر بن عبید را از طریق تمثیلی متوجه ضرورت وجود امام میکند. عمر بن عبید در پاسخ به سؤالهای هشام درباره اعضا و جوارح بدن، وظایف هر یک از آنها را بیان میکند و وقتی به قلب میرسد، به نقش محوری آن در یقین آور کردن یافتههای اعضا تصریح میکند و آن گاه است که هشام از عمر اقرار میگیرد که «خداوند اعضای تن تو را بدون امام رها نکرده است تا صحیح را صحیح شمارد و شک را برطرف نماید، اما، همه این خلایق را در حیرت و شک و اختلاف رها کرده است و امامی برای آنها قرار نداده است؟»
باب 22 اتصال وصیت از آدم و خالی نبودن زمین از حجت تا قیامت نام دارد. در این باب، مؤلف 65 روایت را نقل میکند که مضمون آنها اتصال وصیت از آدم(ع) به سایر انبیاء و اوصیای آنها است. پس از آن حدیث ثقلین با سندهای مختلف به نقل از پیامبر(ص) نقل شده که ارتباط دائمی قرآن و اهل بیت(ع) را تا روز قیامت نشان میدهد. شیخ مینویسد: مراد ما از نقل سخن پیامبر اکرم(ص) که فرمود «انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» در این باب آن است که ثابت کنیم امر حجتهای الهی تا روز قیامت متصل و مداوم است و قرآن از حجتی از ائمه(ع) که همواره همراه آن باشد خالی نیست. در همین باب، شیخ صدوق بحثی را در معنای عترت، آل، اهل، ذریه و سلاله طرح میکند.
ادامه کتاب از باب 23 تا 38 به نص خدای تعالی و روایات پیامبر اکرم(ص) و معصومین پس از ایشان درباره امام دوازدهم اختصاص دارد. برخی از این روایات ناظر به آیات قرآنی، علامات قیام، شباهت قائم به انبیاء گذشته، لزوم تبعیت از اهل بیت(ع)، اتفاقات بعد از ظهور، معرفی امام، عاقبت انکار، نشانههای امام، توصیههایی برای دوره انتظار و منتظران، اوضاع شیعه در دوره غیبت و ... است. بیشترین روایتهای مربوط به امام عصر(عج) و غیبت از امام صادق(ع) نقل شده که شامل 57 روایت است.
از امام رضا(ع)، 8 روایت نقل شده که یکی از آنها درباره اوضاع شیعه پس از شهادت امام یازدهم است. یکی از روایات این باب نیز روایتی خواندنی است که دعبل خزاعی شاعر اهل بیت(ع) ـ که امروزه آرامگاه او در شوش قرار دارد ـ نقل کرده و در جلد دوم کتاب است.
خواندن و مرور کتاب «کمال الدین» شیخ صدوق فرصت مغتنمی است که دلها را به یاد صاحب عصر و زمانشان آباد و آرام می کند. احادیثی که در آنها از یک موضوع واحد از زمان نبی مکرم اسلام(ص) تا امام حسن عسکری(ع) سخن به میان آمده و همه آنها از موعودی سخن گفتهاند که غیبتی طولانی خواهد داشت، باید به انتظار فرج او را کشید و پس از ظهور جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت.
باب 43 کتاب ذکر کسانی است که حضرت را رؤیت کرده و با ایشان سخن گفته اند. در این باب روایت دیدار ابراهیم بن مهزیار اهوازی با امام عصر(ع) نقل شده است. در این بخش از افرادی که از شهرهای مختلف موفق به دیدار امام شدهاند، نام برده شده است.
باب 45 کتاب، علت غیبت نام دارد که یکی از روایتهای آن پاسخ امام صادق(ع) به پرسشی درباره حکمت غیبت چنین است: حکمت غیبت او همان حکمتی است که در غیبت حجتهای الهی پیش از او بوده است و وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، همچنان که وجه حکمت کارهای خضر(ع) از شکستن کشتی و کشتن پسر و به پاداشتن دیوار بر موسی(ع) روشن نبود تا آنکه وقت جدایی آنها فرارسید.(ص 236).
توقیعات وارده از امام، احادیثی درباره عمر طولانی، ثواب انتظار فرج و نشانههای ظهور از دیگر عناوین بابهای بعدی کتاب است.
کامله بوعذار، خبرنگار ایکنا خوزستان
انتهای پیام