به گزارش ایکنا از خوزستان، به مناسبت سالروز میلاد امام حسن عسکری(ع)، عبدالحسین طالعی، عضو هیئت علمی گروه علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه قم و از پژوهشگران خوزستانی، یادداشت زیر را در اختیار خبرگزاری ایکنا خوزستان قرار داده است.
«نصوص وحیانی در سپهری سازوار، حقایق والای الهی را به انسانها میرسانند. اما رسیدن به این فهم، زمانی مقدور میشود که این نصوص(آیات و احادیث) در کنار هم و بدون سوگیری و پیشداوری مطالعه و بررسی شود. طبعاً ذوق سلیم و فهمی برگرفته از فضای کلی این متون، راه دستیابی به آموزههای صحیح دینی را هموار میسازد.
یکی از آموزههای مهم مکتب اهل بیت(ع) حدیثی کلیدی و راهگشا است که در منابع متعدد آمده است؛ از جمله در بیان امیرالمؤمنین(ع) که فرمود: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ»؛ كسى را با خاندان رسالت نمیشود مقايسه كرد» (نهج البلاغه، خطبه دوم).
درباره این آموزه اساسی و مبنایی سخن فراوان است که در جای خود باید گفته آید. ولی در این فرصت، به مناسبت میلاد گرامی حجت یازدهم، حضرت ابومحمد امام حسن عسکری سلام الله علیه به یک پرسش درباره این حدیث میپردازیم که ما را به فهم حدیث نزدیکتر سازد.
در فضای فرهنگی که از این امام همام و آموزههایش کمتر یاد میشود، از این تذکر مختصر امید میبریم که مشمول دعای خیر فرزند برومندش امام هادی مهدی حضرت بقیهالله قرار گیریم و به برکت چنین دعایی در فهم دین، راه درست را بدون کجفهمی، خطا و انحراف بپیماییم.
سؤال: با توجه به آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ» (کهف، 110) چگونه حدیث عدم قیاس را بپذیریم؟ آیا حدیث با آیه تعارض ندارد؟
جواب: آنچه آیه میرساند، فقط مثلیت پیامبر با دیگران است با این تفاوت که به حضرتش وحی میرسد. تفاوت روشن است اما در باب مثلیت توضیحی لازم است.
هر تشبیه سه رکن دارد: مشبه، مشبه به، وجه شبه. در تمثیل نیز با این سه رکن روبرو هستیم. در اینجا «مشبه»، پیامبر است و «مشبه به» مردم هستند ولی وجه شبه چیست؟ آیا ما میتوانیم از جانب خود وجه شبه بسازیم؟
ما حق نداریم از جانب خود وجه شبه یا وجه تمثیل بسازیم. عقل، حکم میکند که برای تبیین وجه شبه یا وجه تمثیل، باید از کسی کمک گیریم یا بپرسیم.
برای توضیح بیشتر این مدعا، دو نمونه از آیات قرآن را با تفسیر مرحوم شیخ محمد جواد بلاغی میآوریم.
مرحوم شیخ محمد جواد بلاغی ذیل آیه «فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا» (بقره، 200) مینویسد: «یکی از عادات مردم، به ویژه عرب آن زمان این بود که پیوسته از افتخارات پدران خود دم میزدند. معنای عامّ این آیه آن است که پس از ادای مناسک حج، از یاد خدا غافل نشوید. بهترین روش احتجاج با آنان برای دعوت به این کار، آن است که آنان از یاد پدرانشان غفلت نمیکنند، پس چرا از یاد خدا غافل میشوند، در حالی که خداوند خالق آنها است و تمام نعمت ها از اوست؟ بلکه باید خدا را بیش از پدران یاد کنند، آن سان که با جلال و نعمت الهی متناسب باشد. در روایات تفسیری برخی از مصادیق عادی در مورد تذکر آنها از پدرانشان بیان شده است.
در حدیث صحیح در کافی از منصور بن حازم روایت شده که امام صادق(ع) فرمود: «وقتی پس از قربانی در منا گرد میآمدند، با هم تفاخر میکردند. هر شخصی میگفت: پدرم چنین و چنان بود. خداوند فرمود: «فإذا قضیتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم آبائکم». همین مضمون در روایت عیاشی از امام باقر و صادق(ع) روایت شده و مانند آن را در الدرالمنثور آورده است». (آلاء الرحمن ج 1، ص 181).
همچنین ذیل آیه «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» (بقره، 255) مینویسد:
«خداوند بیان میفرماید که تمام آسمانها و زمین از آن خداست. آنگاه خواست که احاطه علم و سلطه تدبیر او بر تمام آنها را بیان کند. لذا به تناسب تقریب ذهن برای رعایت ذهنهای نارسای ما، آن را به جسمانیات مأنوس ما تمثیل میکند. لذا احاطه و سلطه خود بر کائنات را به این حالت تشبیه میکند که گویی به حسب تخیل کرسی پادشاهی را میتوان تصور کرد. تعبیر ائمه علیهم السلام در مورد آسمانها و زمین، بر این اساس است که آن را در مورد کرسی دانستهاند.» (آلاء الرحمن ج 1 ص 228).
به حکم عقل سلیم، روشن است که نه خدای سبحان مانند اجداد مخاطبان قرآن است و نه سلطه و احاطه حضرت باری مانند سلطه شاهان است ولی هدف، تبیین مطلب به زبان مخاطب است نه بیشتر.
آیا ما حق داریم در مورد تعبیر «بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» در حالی که با مقام قدسی پیامبر(ص)روبروییم، از جانب خود سخن گوییم و نزدیکترین راه یعنی شتابزدهترین راه را طی کنیم؟ واقع این است که در بیان این مثلیت، ویژگیهای چندی وجود دارد. انتخاب یکی از این وجوه تمثیل یا تشبیه دلیل میخواهد و بدون آن نمیتوان یک وجه را برگزید.
وجه صحیح تشبیه را از کجا بیابیم؟ خوب است که به حکم عقل، گردن نهیم و پاسخ این پرسش را از فرزندان پیامبر(ص) بپرسیم که خود علاوه بر جانشینی صلبی، در کمالات نیز وارث پیامبرند.
از امام صادق(ع) در حدیثی رسیده که مراد از این مثلیت، اشتراک با مردم در مخلوقیت است؛ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ [بْنِ حَمْزَةَ] بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ وَ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ جَمِيعِهِمْ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» قَالَ: يَعْنِي فِي الْخَلْقِ أَنَّهُ مِثْلُهُمْ مَخْلُوق (تفسیر القمیج 2 ص 74).
این روایت را به عنوان مؤید، از تفسیر منسوب به امام عسکری علیهالسلام نیز میآوریم؛ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ: يَا مُحَمَّدُ «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» يَعْنِي آكُلُ الطَّعَامَ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ يَعْنِي قُلْ لَهُمْ: أَنَا فِي الْبَشَرِيَّةِ مِثْلُكُمْ، وَ لَكِنْ رَبِّي خَصَّنِي بِالنُّبُوَّةِ دُونَكُمْ، كَمَا يَخُصُّ بَعْضَ الْبَشَرِ بِالْغَنَاءِ- وَ الصِّحَّةِ وَ الْجَمَالِ دُونَ بَعْضٍ مِنَ الْبَشَرِ، فَلَا تُنْكِرُوا أَنْ يَخُصَّنِي أَيْضاً بِالنُّبُوَّة (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام: ص504؛ الاحتجاج ج 1 ص 31 )
برای تبیین آیه، کلام علی بن عیسی اربلی نیز گویا است. وی پس از نقل یکی از معجزات امام صادق(ع) که البته حضرت، با اهل غلو سخت برخورد کرده، مینویسد: قال أفقر عباد الله تعالى إلى رحمته جامع هذا الكتاب، أثابه الله: في هذا الكلام و أمثاله من أقوال الغلاة - و إن كانت باطلة - دلالة على علو ّ شأن الأئمة علیهم السلام و إتيانهم بالخوارق للعادات و إخبارهم بالأمور المغيبات و تفننهم في إبراز الكرامات و المعجزات؛ فإنهم يرونها منهم مشاهدة و عياناً مرةً بعد أخرى، و يصادف ذلك أذهانهم، و فيها قصور في النظر و ضعف في التمييز.
فيعتقدون هذا الاعتقاد الفاسد المذموم ، نعوذ بالله تعالى، كما جرى للنصارى؛ فإنهم نظروا إلى المسيح عليه أفضل الصلاة و السلام و ما يجيء به من الخوارق كإحياء الموتى و إبراء الأكمه و الأبرص و إطعام الجمع الكثير الطعام القليل و غير ذلك من معجزاته علیه السلام، فاعتقدوه ربّاً و اتّخذوه إلها، تعالى الله و تقدس.
فنظروا جانباً و أهملوا النظر في جانبٍ لضعف تمييزهم، فإنهم لو فكروا في أنه ولد من امرأة، و أنه كان صغيراً فتنقل في أطوار الخلقة و أنه كان يأكل و يشرب و يبول و يغوط و ينام و يسهر و يصحّ و يسقم و يخاف و يحذر، و أنه صلب على زعمهم، و أنه كان يصلّي و يصوم و يجتهد في العبادة و الخضوع؛ لعلموا أن هذه الصفات منافية لصفات الملك، فضلا عن الله رب العالمين الذي لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ، الذي يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ .
تعالى الله عما يقول الظالمون و الجاحدون علواً كبيراً. و المعبود كيف يعبد و الموجود كيف يجحد. و لنفي هذا الاحتمال، قال الله تعالى: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»، لئلا تحملهم ما يرونه من معجزاته و آياته على مثل ما يتخيله النصارى، نعوذ بالله تعالى و نسأله العصمة و حسن الخاتمة بمنه و رحمته. (كشف الغمة في معرفة الأئمة ؛ ج2 ؛ ص198)
خلاصه کلام اربلی چنین است:
جامع كتاب على بن عيسى رحمه اللَّه گوید كه: ائمه علیهم السلام خوارق عادات نشان و مردم را از امور پنهانی خبر میدادند و گاهی ابراز كرامات و معجزات برای آنها میکردند، اما مردم در تشخیص ضعیف بودند.
نصارا هم نظر به مسيح(ع) میكردند و خارق عادات از او میديدند، هم چون احياى اموات و شفای بیمارانی مانند اكمه و ابرص و دیگر معجزات او، آنگاه بود که او را در مقام ربوبيت و الوهيت ستودند. مردم فقط به يک جانب نظر کردند، ولی جانب ديگر را - به خاطر ضعف تمیيز(تشخیص) – فرو نهادند.
اگر آنان درست میاندیشیدند، كه حضرت عیسی(ع) از مادر متولد شد، كوچک بود و بزرگ شد، كه او میخورد و میآشامد و خواب دارد و تندرست و بيمار میشود و خوف و حذر بر او راه مییابد، نماز میگزارد و روزه میدارد و سعى در عبادت و خضوع و خشوع مینماید، آنگاه میدانستند كه اين صفات منافى صفات ملک است؛ چه جاى صفات رب العالمين، كه بر او خواب و خورد و طعام متصور شود. هيچ چيز از صفات مخلوق در حضرت قدسیاش راه ندارد.
لذا برای نفى اين پندارهای غلط، حضرت حق فرمود: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ».
آیا بشر بودن حضرت مسیح مانع از آن شد که به اذن الهی – تأکید میشود: به اذن الهی و نه به شکل مستقلّ از خداوند متعال – بیماران صعبالعلاج را شفا بخشد، از درون خانهها خبر دهد و حتی مردگان را زنده کند؟ (براساس آیات 49 آل عمران و 110 مائده).
همگان میدانند که زغال و الماس هر دو از جنس کربن هستند، اما این کجا و آن کجا؟ به هر حال، درجات بندگی در میان مخلوقات بسیار زیاد است و خلاف عقل است که ما همه را در یک درجه بدانیم و انتظار داشته باشیم که همه را در یک اندازه به حساب آوریم.
اساسا اگر کلمه «یوحی الیّ» و بار معنوی آن را در نظر آوریم، که چه کسی بار سنگین چنین مسئولیتی را میتواند پذیرا شود، به این پرسش، پاسخ کامل دادهایم.»
انتهای پیام