تو تنها مادری بودی که پیش از تولدمان دانستی پیش پایمان روشن نیست، مادرانه رفتی برای روشنی غصبشده ما گریستی، با مهر کلماتت به جانِ جهان زدی بلکه مشعلی، شمعی افروخته شود، بلکه از تاریکی جهان کم شود، بلکه در تیرگی چشم نگشاییم.
آنچه دلت را سخت به تپش میانداخت، آنچه برایش به پا خاستی، آنچه برایش درِ چهل خانه را کوفتی، آنچه نخواستی شد. جهان تاریک ماند و تو دلتنگ از تنهایی ما از آدمها و تاریخ، رو گرفتی. خیلیها خودشان را به آن راه زدند اما مگر از قهر مادر میشود گذشت؟ تاریخ به تو به حزن تو که میرسد، به لکنت میافتد.
مادرانهتر از این نمیشد برای جهان کاری کرد. جهان تاریک ماند. ما در تاریکی چشم باز کردیم، کورمال کورمال تا اینجا آمدیم، اما قرنهاست، صدای کوفتن چهل در، در گوش جهان میپیچد، مادری، در میزند. بعد از تو، صدای حزن تو تکثیر شد. نمیشود از تو گفت، اما صدای کوفتن درها را نشنید. مادر هنوز دارد با ما حرف میزند. هنوز حق چشمهای ما را از جهان میخواهد. خدا باید بین مردم بازگردد.
امروز روز توست، به کدامین سمت رو کنیم مادر؟ در هجوم این همه تاریکی، نشانی تو را هم نداشتن، درد بیدرمان دیگری است. در این روزهای تاریک، ما از حُزنِ روشن تو، شمعی ساختهایم و قلبهایمان را به آن روشن و گرم میکنیم و با خودمان زیر لب رو به نقطهای دور میگوییم مگر از قهر مادر، میشود گذشت؟
امروز طنین کلمات روشنت که خدا را در جان انسانها میجستی، بلندترین صدای جهان شده است. قهر مادر همیشه کار خودش را میکند و ما میدانیم، تاریخ هم میداند، بالاخره جهان به نفع دعاها و گریستنهای شبانه تو در به روی ما میگشاید. بالاخره خورشیدی که سنگش را به سینه میزدی مهمان چشمهای ما میشود.
کامله بوعذار، خبرنگار ایکنا خوزستان
انتهای پیام