به گزارش ایکنا از خوزستان، کتاب «تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات علامه شیخ عباس مخبردزفولی» نوشته غلامرضا درکتانیان در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی در 628 صفحه منتشر شده است.
متن زیر برگرفته از کتاب «تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات علامه شیخ عباس مخبردزفولی» است که به مناسبت سی و چهارمین سالگرد ارتحال این عالم ربانی منتشر می شود.
نود و دو سال پیش(1307) در خانوادهای که شور و شیفتگی به اهل بیت(ع) و زمزمه دانش و فرزانگی موج میزد، کودکی چشم به جهان گشود که به سبب دلدادگی به ساحت حسینی و ارادت به قمر منیر هاشمی، ابوالفضلالعبّاس، عبّاس نام گرفت. عباس در آغوشی پرورده شد که زمزمه و اشک حسینی، کامش را شیرین کرد و جانش را به مصباح هدایت و روشنای عاشورا منور کرد. در این خانواده پدر، برادران و خویشاوندان همگی مرثیهخوان و روضهسرای اباعبدالله(ع) بودند و همین، عباس را از همان طلیعه زندگی با این ارزشها و فضیلتها آشنا کرد. در فضای چنین خانوادهای و در مکتب و مدرس حوزههای آن روزگار، پرورش یافت و از همان کودکی آثار فراست و هوشمندی در سلوک و بیان و رفتار او جلوهگر شد.
تحصیلات حوزوی را در زادگاه خود آغاز کرد، فلسفه و منطق را از محضر آیتالله سیداسدالله نبوی(ره) آموخت که این شخصیت گرانقدر خود درسآموز آیتالله سیدحسین بادکوبهای بوده و یکی از شاگردان وی علامه طباطبائی(ره) بود.
شیخ عباس در محضر شخصیتهای دانشور و فقیه، آیتالله شیخ منصور سبط شیخ انصاری و آیتالله العظمی شیخ محمدعلی معزی- صاحب کتاب گران سنگ «تجدیدالدوارس وتحدیدالمدارس»در فقه استدلالی- کسب فیض کرد و فقه و اصول آموخت و سپس رهسپار نجف اشرف شد تا جان عطشناک خویش را به زلال آموزههای مکتب نجف بسپارد و از محضر استادان حوزه علمیه نجف مانند آیات عظام سیدمحمود شاهرودی، سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی، سیدعلی موسوی بهبهانی، سیدشهابالدین مرعشی نجفی، سیدحسین موسوی بجنوردی، سیدابراهیم اصطهباناتی و شیخ عبدالکریم زنجانی بهرهمند و مستفیض شود.
شیخ عباس در این حلقههای درس با سختکوشی، ممارست، تمرکز و به ویژه استعداد و نبوغی که داشت مدارج علمی را به سرعت طی کرد و به مرتبه اجتهاد رسید. استادان او با درک تبحر، چیرگی و ورزیدگی و ژرفای علمی، از او خواستند تا به مقام اجتهاد و مرجعیت متمایل شود و کمتر به منبر و مرثیهخوانی بپردازد، پیشنهادی که مقبول فقیه ذاکر و شیدای سیدالشهداء(ع) نیفتاد و تا دم آخر نوکری حسین(ع) و ارتباط بی واسطه با مردم را بر همه مقامات ظاهری ترجیح داد و همین خضوع و خشوع و بزرگ منشی، او را محبوب و مقبول و مرجع معنوی و علمی مردم قرار داد.
درس آموخته حوزه نجف، با پشتکار و جدیت علمی و تهذیب نفس و سلوک معنوی بعدها به جایی رسید که به سبب منبر و وعظ و خطابه و سخنوری و قلمی شیوا مورد اقبال مردم و کانون توجه خاص و عام شد.
علامه مخبردزفولی به راستی«فیالناس و منالناس» بود. او از میان مردم برخاسته بود و با مردم، زیستی خاضعانه و متواضعانه داشت. ملجأ مشکلات و مسائل مردم بود. ساعتها حتی در شب و در دوران نقاهت و بیماری پاسخگوی سؤالات فقهی و شرعی، اعتقادی و اخلاقی و اجتماعی مردم بود. دست گرهگشایش و دغدغه و مجاهدت وی در رفع گرفتاریها، زبانزد مردم بود. در امور خیر پیشقدم و سابق بود و در سختیها غمخوار و همدم و همدل مردم، همین بود که محبوب قلبها بود و منبر او دلنشین و کلامش تا ژرفای قلبها راه مییافت. او مصداق «الیه یصعدالکلمالطیب والعملالصالح یرفعه» بود.
علامه مصداق مواسات و غمخواری بود. نگاه و بیان آرامش بخش او در گوش همه کسانی که با وی همدم و محشور بودند طنین داشت. در ساختن بیمارستان، مدرسه و رفع نیازها و حوائج مردمی از هیچ پویه و کوششی دریغ نداشت. همین ویژگیهایِ مردممدارانه، حتی زمینه جذب مخالفان و معاندان را فراهم میکرد.
مجالس وعظ و منبر علامه مخبردزفولی، چه در روستا، شهر، مرکز استان و شهرستانهای کشور شهره و شناخته شده بود. حافظه شگفت و تسلط بر قرآن و روایات، شناخت دقیق و عمیق ادعیه، نهجالبلاغه، سامان و نظم سخنرانی و انتظام و انسجام مطالب، روضهخوانیهای مستند و مراثی معتبر و سوزناک و صدق و اخلاصی که در کلام وی جاری بود، سخنانش را جذاب و دلربا و نافذ میساخت، زبانِ روان و شیرین همراه با تمثیلها و حکایات، همهی قشرهایی را که مخاطب سخنش بودند، سیراب و مجاب میکرد. در مسجد صنیعی دزفول هنوز خاطره آموزهها و مجالس او با پیران امروز و جوانان دیروز هست.
در سخنرانیهای علامه، فرهنگ و اندیشه و مشی و منش امام خمینی(ره) کاملاً محسوس و مشهود بود. در کتابخانه وی، رساله امام(ره) موجود بود و این درست در هنگامی بود که دارندگان رساله امام در معرض پیگرد و تعقیب ساواک قرار میگرفتند.
در سال 1342 و آغاز قیام امام خمینی، همراه دو چهره شاخص انقلاب، مرحوم آیتالله ابوالقاسم خزعلی و شهید آیتالله مفتح در حسینیه اعظم اهواز سخنرانی کرد و در عصر انقلاب سخنرانی وی در مجلس شهید عظیم اسدی مشکال- نخستین شهید مبارزات انقلاب اسلامی در دزفول- و مجلس بزرگداشت مرحوم حجتالاسلام کافی هنوز در خاطرهها باقی است.
سخنرانیهای علامه مخبر، متقن و مستند، شیوا و بلیغ، عمیق و مستدل و به اندازه و مخاطب شناسانه بود. در کنار سخنرانی، خطبهخوانیهای گیرا و جامع و مؤثر وی در نماز جمعه و تدریس در نهادهای انقلابی مانند جهاد سازندگی، سازمان تبلیغات اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در تربیت، هدایت و بالندگی نیروهای جوان و انقلابی بسیار مؤثر بود. معمولاً در مجالس مهم سخنرانی در شهر دزفول، علامه شیخ عباس مخبردزفولی به عنوان نماینده و منتخب علمای شهر سخنرانی میکرد.
بصیرت دینی و انقلابی
علامه مخبر دینشناسی زمان آگاه بود و به مدد همین ژرفاندیشی و روشنبینی، در ارشاد و هدایت نسل جوان و نشان دادن خطرگاهها و آفتها و آسیبها، دقیق، عمیق و هوشیارانه عمل میکرد.
در سالهای پیش از انقلاب به سبب روابط صمیمانه با نسل جوان و روشنگری و ابهامزدایی و پاسخ به پرسشهای جوانان و انذار و هشدار در باب عناصر و عواملی که نظام و حکومت بیداد پهلوی برای انحراف نسل جوان از آن بهره میگرفت، در اسناد ساواک به عنوان« محرک جوانان برای انقلاب» از وی یاد شده است.
در دوره انقلاب و خیزش و حرکت شکوهمند مردم، علامه مخبر نه تنها دوشادوش مردم حضوری مؤثر در حرکت مردمی و اسلامیِ انقلاب داشت که همراه با علمای اعلام به ویژه آیتالله قاضی، اعلامیههای انقلاب را امضا و منش و روش امام خمینی(ره) را تبلیغ و تحلیل میکرد. سروده های حماسی و انقلابی وی در همین زمان، بخشی از فعالیتهای فرهنگیِ روشنگرانه و بصیرتمندانه وی بود.
تواضع و خشوع علمی و عملی
با همه مقام و منزلت علمی وشکوه معنوی و روحانی، فروتنی و صمیمیت و افتادگی، در سلوک و منش علامه مخبر، آشکار و بارز بود. متواضعانه به سخنان دیگران گوش میسپرد، متواضعانه پاسخ میداد، متواضعانه با مردم همراه میشد و «منالناس و فیالناس» بود و با همگان با نرمخویی رفتار میکرد. در پاسخگویی علمی نیز جز استدلال و پاسخهای صریح و صحیح، هرگاه لازم به ارجاع به منابع و مآخذ متقن بود از تأخیر پاسخ تا بررسی دقیق منابع و مآخذ پروا نداشت. علامه مخبر حتی در مقابل سطحیترین پرسشها، جواب مناسب میداد و تا شخص پرسشگر قانع نمیشد، رها نمیساخت.
گاه کودکان و نوجوان به طرح پرسشهای متوالی با وی میپرداختند و علامه مخبر بیهیچ خستگی و بیحوصلگی، با صبر و شکیب و حلم، به پاسخهای عالمانه و روشن میپرداخت. بخشی از محبوبیت علامه مخبر، محصول همین تواضع و رابطه خاضعانه و خاشعانه و در عین حال عالمانه بود.
تواضع و روابط متواضعانه با مردم سبب شده بود که مردم با اعتماد و اطمینان و رها از تشریفات و عناصر حائلآفرین، با وی دمساز و همراه باشند؛ مردم به خوبی میدانستند وی چون آنان زندگی میکند و ذی علمی و عملی او زاهدانه و دنیاگریزانه و «نفس پرهیزانه» است و همین بود که باورش داشتند و او را محرم و رازدار خود میدانستند.
مطالعه آثار علمی و مکتوب و درنگ در متن سخنرانیها و خطابههای علامه فقید شیخ عبّاس مخبردزفولی، ترجمان تلفیق و پیوند علوم گوناگون در ذهن و ضمیر این عالم بزرگوار است. علامه مخبر درس آموخته حوزههای علمیه ایران و نجف بود. علاوه بر فقه و اصول، در علوم گوناگون چون تفسیر، فلسفه، ادبیات، عرفان، تاریخ، حدیث و مباحث تربیتی و معارف عمیق دینی متبحر،صاحبنظر و محقق بود. قلمِ روان در کنار بیانِ رسا و روان، شخصیت علمی وی را به خوبی نشان میدهد.
حافظه شگفت وی سرشار از آیات و روایات بود که به هنگام از آنها بهره میگرفت. حافظ ادعیه و زیارات و عارف و عالم به امّهات کتب شیعه، به ویژه نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و احادیث کتب اربعه شیعه بود. مرور سخنرانیهای وی تلفیق آیات و روایات را در تبیین و تحلیل و پروردن مباحث آشکار میسازد. کتب علمی ایشان در حوزه فلسفه، اخلاق، تفسیر و مباحث اجتماعی، اخلاقی و اعتقادی گواه آن است که علامه زوایا و خفایای علوم را کاویده و با درک ژرف و تأمل عالمانه به نگارش پرداخته است.
انضباط و انتظام و انسجام علمی نه تنها در قلم که در گفتار ایشان نیز به روشنی پیدا بود. گفتار و نوشتار و در کنار این دو، رفتار علمی علامه، تصویری از یک دانشآموخته مکتب اهل بیت(ع) را فراروی انسان قرار میداد.
سجایا و فضایل اخلاقی، علمی و معنوی استاد علامه شیخ عباس مخبر، بسیار فراتر از آن است که بر این قلم جاری و ساری شده است. او ادیبی ظریفاندیش و شاعری نغزگوی نیز بود. طرائف و ظرائفی که در سخن و بیان او بود، زنگار از دل میگرفت و جان را طراوت و شکوفایی میبخشید. محضر وی همه درس و تعلیم و عبرت و رشد و معنویت بود. آنان که به ادراک این شخصیت نائل آمدند، خاطرات شیرین و شگرف محضر عالمانه و ادیبانه و عارفانهاش را فراموش نمیکنند.
علامه شیخ عباس مخبر دزفولی سرانجام در ساعت 6 و سی دقیقه روز جمعه هشتم فروردین ماه 1365 دعوت حق را لبیک گفت. یادش گرامی باد. «عاش سعیداً و مات سعیداً»
انتهای پیام