به گزارش ایکنا از خوزستان، میلاد حضرت ابوالفضل(ع)، علمدار سپاه اسلام در واقعه کربلا به نام جانبازان در تقویم جمهوری اسلامی ایران مزین شده است. همانانی که راه شهادت را در هشت سال دفاع مقدس هموار کردند و به درجه والای جانبازی رسیدند.
متن زیر روایت یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس از دوست همرزمش است که از دو پا و دو دست جانباز شده و همیشه روی تخت خوابیده و نگاهش به سقف است...
«همه ساله نزدیک به روز میلاد حضرت ابوالفضل علیهالسلام به آسایشگاه جانبازان سر میزدم اما امسال با محدودیتهایی که ویروس کرونا ایجاد کرد نتوانستم به آنجا بروم.
خواستم به محمد زنگ بزنم و با او صحبت کنم اما اشک از دیدگانم جاری شد و یادم آمد که محمد دست ندارد تا گوشی تلفن را بگیرد، نفسش هم بالا نمیآید که بتواند حرف بزند.
خواستم تماس تصویری برقرار کنم که فقط مرا ببیند تا کمتر دلش بگیرد اما یادم آمد محمد نمیتواند بنشیند چون هر دو پایش قطع شده است و روی تخت خوابیده و فقط به سقف نگاه میکند.
وقتی محمد را در این حالت میبینم بسیار حالم بد میشود چون نمیتوانم برای او کاری کنم؛ محمد در جبهه همیشه کنارم بود و وقتی مجروح شد خودم او را به عقب آوردم.
دلم را راضی کردم و تماس گرفتم و از یکی از پرستاران آسایشگاه خواستم تا به اتاق محمد برود و گوشی را بالای سرش بگیرد تا من با او حرف بزنم؛ تماس تصویری بود، محمد را دیدم که مثل همیشه دارد به سقف نگاه میکند. پرستار آسایشگاه به او گفت که دوستت میخواهد با تو حرف بزند. دلم شکست گویی کوهی بر سرم خراب کردند.
تصویر که نزدیکتر میشد دیدم محمد اشک میریزد، نمیتوانست کامل برگردد، سرش را به یک طرف چرخاند و همچنان اشک میریخت. از او خواهش کردم به من نگاه کند، عذرخواهی کردم که امسال نمیتوانم برای روز جانباز به ملاقاتش بروم.
همچنان اشک میریخت، سرش را آرام به طرف من برگرداند و گفت: «محسن خیلی وقت است که منتظرت هستم. همیشه قبل از روز جانباز سری به من میزدی و با هم درد و دل میکردیم.» مثل کسی که دلش گرفته باشد و بغض گلویش را میفشارد ناگهان زد زیر گریه و گفت نفس دیگر همراهیام نمیکند، دست و پا هم که ندارم بتوانم بیایم بیرون و به عنوان یک نیرو در این بحرانی که پیش آمده کمک کنم. تنها کاری که از دستم برمیآید دعا کردن برای دوستانی است که در خط مقدم مبارزه با این ویروس نامرئی هستند.
همچنان اشک میریخت و در همان حالت به من گفت: سلام من را به دوستان و همکاران پزشک و پرستار برسان و بگو که محکم و استوار باشید؛ انشاالله این بحران هم به لطف و رحمت الهی خواهد گذشت. به او گفتم: به امید خدا با خبرهای خوش برمیگردم.»
با خودم فکر میکنم چه کسی میتواند برای چند دقیقه خود را جای محمد بگذارد؟»
انتهای پیام