به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم حسینیژرفا، از اساتید مدرسه اسلامی هنر قم و همچنین شاعر و نویسنده است و تاکنون بیش از ۲۸ اثر تألیف و ترجمه کرده که از مهمترین آنها میتوان به «مبانی هنری قصههای قرآن»، «بهشت ارغوان»، «دانشنامه امیرالمؤمنین(ع)» و «در آستان جانان» اشاره کرد، اما موضوع گفتوگوی این خبرگزاری با این استاد فقه و حقوق در قصههای قرآنی است که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
تخصصی در ادیان ندارم و مطالعات تخصصی نداشتهام، اما تا جایی که اطلاع دارم، در تورات به شکل خیلی بارز، قصههای آسمانی وجود دارد و متخصصانی که میخواهند قصههای قرآنی را با ادیان دیگر مقایسه کنند، با تورات مقایسه میکنند. البته شنیدهاید که یکی از اتهامات به قرآن این است که رسول اکرم(ص) این قصهها را از تورات گرفته است.
این بحث بسیار مفصل است، اما به طور خلاصه بیان میکنم که رگ و ریشه این بحث به این برمیگردد که زبان قرآن را چه زبانی بدانیم. برخی معتقدند که قرآن متنی بسته است و با فرهنگ و مردم روزگار خود ارتباط معین و مشخصی ندارد، یعنی درست است که برای آنها نازل شده، اما آنچه درون این متن بیش از شش هزار آیهای وجود دارد، تحت تأثیر فضا و فرهنگ زمانه نیست. این مسئله به طور کلی نظریه سنتی عالمان، مفسران و قرآنشناسان است، در مقابل نظریهای دیگر نیز وجود دارد که در 100 سال اخیر، ابتدا در دانشگاه الازهر مصر و بعد در دیگر سرزمینهای اسلامی منتشر شد و آن اینکه قرآن تحت تأثیر فضا و فرهنگ زمانه است.
به این معناکه قرآن یکسری از باورهایی را که مردم زمانه خود در جزیرةالعرب و سرزمین حجاز داشتهاند دستمایه قرار داده و به منزله پذیرش نهاده تا بتواند با آن مردم سخن بگوید؛ مثلاً وجود جن اعتقادی است که مردم آن روزگار داشتند و قرآن طبق این نظریه درباره وجود یا عدم وجود جن قضاوتی نمیکند، بلکه این باوری را که مردم آن روزگار درباره جن داشتهاند دستمایه قرار داده تا مطالبی را برای آنها بیان کند.
برای مثال در آیهای که میفرماید، اگر جن و انس دور هم جمع شوند تا کاری را انجام دهند، نمیتوانند؛ میخواهد به مردم روزگار خود بگوید، همه آنهایی که شما فکر میکنید وجود دارند، نمیتوانند این کار را انجام دهند؛ بنابراین در این صورت تفسیر متفاوت خواهد بود. بنابراین در نظریه دوم، قصههای قرآنی با باورهای تمثیلی و دراماتیک به فضا و فرهنگ مردم توجه کرده است. وقتی این نظریه قدری غلیظتر شود، به این معنی است که باورهای اساطیری روزگار خود را نیز به منزله پذیرش و نه مبنا قرار داده، یعنی به عبارتی با آنها همدلی کرده است.
اگر نظر شخصی مرا بخواهید، به نظرم باید این مسئله را به صورت علمی و معتدل مورد تحقیق کافی قرار داد، نه خیلی محکم و صد درصد؛ نه میتوانیم بگوییم که قرآن به این اساطیر هیچ نگاهی نداشته و نه میتوانیم فوری آنچه را با عقل ما سازگار نشد، بگوییم که اساطیری است؛ برای مثال قصه آدم و حوا را به دلیل اینکه گفته میشود، درخت یا گندم و ... کجاست، بلافاصله آن را مربوط به باورهای اساطیری بدانیم.
این مسئله را افراط میدانم، اما در نقطه مقابل برخی مسائل وجود دارد که اگر دقت تاریخی داشته باشیم، ممکن است با جستجوی کافی در تاریخ و علم به این نتیجه برسیم که واقعاً این قصهها برگرفته از اساطیر است. معتقدم ممکن است بخشی از رویدادهایی که در قصههای قرآن آمده اساطیری باشد، یعنی مبتنی بر باور اساطیری ملتها باشد، اما تشخیص آن بسیار دشوار است.
میتوانیم بگوییم این شاخصهها، رویکردها و مبانی در رابطه با قرآن نیز وجود دارد، اما با یک تذکر. در قرآن کلمه قِصص نداریم و هر آنچه هست، قَصص است، اگر قِصص بود، به معنی قصهها بود و حال اینکه قَصص در لغت به معنی بیان ماجرا و پیگیری یک خط رویدادی است.
خیر، به طور کلی قَصص یعنی بیان قصه و رویدادی که میتواند همراه با تخیل یا بدون آن باشد. نوع روایت و بیان ما از یک ماجرا قَصص است. از این رو آنچه در قرآن با عنوان «فی قَصصهم» آمده به این معنی است که قرآن شیوه بیان خاصی دارد که فقط به بیان قصه نپرداخته است، مثلاً در ماجرای حضرت موسی، وقتی میخواهد درباره دختران شعیب سخن بگوید، کاملاً یک بیان خیالپردازانه به کار میبرد؛ «یکی از این دو دختر در حالی که همراه گوسفندانشان میرفتند، روی حیا راه میرفتند».
یعنی در این آیه، حیا به صورت استعاری بیان شده که مانند فرشی گسترده شده و این خانم روی آن راه میرود که تعبیری خیالپردازانه، تصویری یا «ایماژ» است و به صورت یک روش بیانی در این قصه به کار رفته است. در بسیاری از ماجراها مانند سوره بقره نیز، بیان روایتهای تاریخی متفاوت است و به صورت ترتیبی بیان نشده؛ یعنی یک فلشبک، فلشفوروارد و ... دارد که این شیوه بیانی ویژه قرآن است.
اگر میخواهیم این شیوه بیانی را با قصههای دیگر مقایسه کنیم، این شیوه بیانی با شیوههای دراماتیکی که میشناسیم، در بسیاری از موارد منطبق نیست، مثلاً ما در قصهگوییهای معمول بشری، به پاورقی توجهی نداریم و یا در مورد یک مسئله هشدار و تذکر نمیدهیم. اگر این طور باشد، میگوییم از زبان قصه دور شده است، در حالی که در قرآن به طور مکرر این مسئله بیان شده که نمونه عالی آن در داستان یوسف آمده است و خداوند توصیههای اخلاقی بسیاری در میانه قصه بیان میکند. پس شیوه بیانی قصههای قرآنی ویژه خود قرآن است و روایتهای دراماتیک و جذاب داستانی رعایت شده و در برخی موارد این مسئله با روایتهای داستانی معمول بشری منافات دارد، علت آن هم این است که هدف خداوند با هدف بیان قصههای بشری متفاوت است.
استفاده درجه بالاتر، تأویل است که این شیوه در کار عارفان و حکیمان بزرگ ما وجود داشته است که نمونه شاخص آن در رساله فی حقیقةالعشق یا مونسالعشاق شیخ شهابالدین سهروردی وجود دارد که تحت تأثیر سوره یوسف، ماجرای عشق را نه فقط به صورت تأثیر اقتباسی بلکه تأویلی در سه شاخه حسن، عشق و حزن بیان میکند
در طول تاریخ دو جور تحت تأثیر شیوههای بیانی قصههای قرآن بودهایم. نوع اول که راحتتر و دمدستیتر است، این بوده که ما از قصههای قرآن اقتباس کردهایم، به این معنی که پارهها، لمحهها و لحظههایی از این نوع بیان را استفاده کردهایم؛ مثال بارز آن در مثنوی مولاناست؛ یعنی در ۲۶ هزار بیت مثنوی، مولانا از نوع شیوع بیانی قرآن تقلید و اقتباس کرده است؛ مثلاً یک قصه و حکایت مهمی را در دفتر اول و در میانه قصه سخنان خود را بیان میکند و این نشان میدهد که کاملاً تحت تأثیر قرآن بوده است.
معاصران ما هم سعی کردهاند این شیوه را با زبان نوتر ادامه دهند. در این استفاده و اقتباس انتقادی وارد نیست و بسیار خوب است، اما به نظرم این استفاده درجه پایینتری است و استفاده درجه بالاتر، تأویل است که این شیوه در کار عارفان و حکیمان بزرگ ما وجود داشته است که نمونه شاخص آن در «رساله فی حقیقة العشق یا مونس العشاق» شیخ شهابالدین سهروردی وجود دارد که در آن مطالبی شامل ۱۲ بند هست و دارای ادبیات زیبای فارسی بوده و تحت تأثیر سوره یوسف، ماجرای عشق را نه فقط به صورت تأثیر اقتباسی بلکه تأویلی در سه شاخه حسن، عشق و حزن بیان میکند، به عبارتی حسن را به یوسف، عشق را به زلیخا و حزن را به یعقوب تعبیر میکند که من این شیوه را بیشتر ترجیح میدهم؛ اینکه کسی قصههای قرآنی را خیلی دقیق بخواند و تأویلها و حقایق رمزآلود آنها را بفهمد. اقتباس تأویلی که نیاز به مهارت و علم ویژهای دارد، میتواند در ادبیات، فیلمنامهها و نمایشنامهها مورد استفاده قرار گیرد.
ادامه دارد
گفتوگو از سمیه قربانی
انتهای پیام