نقل است «در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب(س) نماز شبش را ترک نکرد، اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند».
بعد از آن نماز شبِ نشسته، خیلیها سراغ تو آمدند، از زیر تازیانه رنج بلند شدند و دست به دیوار به تماشای باشکوهترین بندگی یک زن زیر بار آن همه غم آمدند. میخواستند راز قامت راستت را بعد از حسین(ع) بفهمند.
حاج خانم دهنو بعد از اینکه تنها فرزندش در عملیات محرم شهید شد، دیگر کسی را نداشت. مادر شاهرخ از قامت تو برای خودش، برای آسمان زندگیش ستون ساخته تا روی سرش آوار نشود. خودش گفت «اگر زینب نبود مادر شهیدی توی شهر نمیماند. گفت دلش را گذاشته کنار دل تو.»
بعد از آن عصر هول و اندوه، بعد از آن نشستنت بالای قتلگاه که گفتنی «خدایا این قربانی را بپذیر»، بعد از آنکه حسابی گونههایت از داغی آتشی که به صورتت نزدیک کرده بودند سوخت، اما خم به ابرو نیاوردی، تاریخ قدم به قدم، تازیانه به تازیانه، آه به آه دنبالت آمد و از همه نترسیدنهایت برای مادرهای داغدیده، برای کمرهای شکسته، برای سختیکشیدهها قاب گرفت. شب که شد وقتی قامت نماز بستی، دیگر از پا نشست و با حیرت به قابهایش خیره ماند.
مادرها در غمشان وقتی یاد تو میافتند اشکهایشان را پاک میکنند، با همان غمشان، با همان شانههای سنگین دست به دیوار بلند میشوند، تا به تو سر سلامتی بدهند. با خودشان میگویند اینکه چیزی نیست. خجالت دارد جلوی تو این همه بیتابی کردن.
غم، از تو، از مساحت قلبت که غمی به بزرگی نبودن حسین(ع) و عباس(ع) و علی اکبر(ع) درون آن جا شد و باکش نبود و هنوز داشت در زندگی، از زیبایی حرف میزد، شرم دارد.
بعد از آن نماز شب، دیگر ابهت سابق را ندارد. کاش راهی به سوی آن نماز بود، کاش جهان اجازه داشت زمزمههای آن شبت را بشنود، در تاریکی آن صحرا به خلوتت راه پیدا کند، سرش را روی زانوهای خستهات بگذارد و بگوید: مادر صبر، مادر زیبایی، برای جهان و جانهای بیطاقتش دعا کن.
کامله بوعذار خبرنگار ایکنا خوزستان
انتهای پیام