به گزارش ایکنا، نویسنده کتاب «اصول شناخت؛ بحثی در رابطه با اصول تفکر صحیح برای رسیدن به شناخت صحیح» در اصل پنجم کتاب را به «مدرکات عقل» اختصاص داده و در این زمینه نوشته است: «مدرکات عقل یا مربوط به امور تئوری است که فقط به نظریات تعلق دارد و الزام عملی به دنبال ندارند که عقل نظری نامگذاری شده یا اینکه مربوط به اموری است که الزام عملی را به یدک میکشند؛ از قبیل حسن عدالت و قبح ظلم. فلاسفه عقل عملی را انکار کرده و گفتهاند، اینها احکامی هستند که اعتباری و غیر ذاتیاند و احکام اعتباری قابلیت تبدیل و تغییر را دارند که این احکام از جانب عقلا براساس مصالح و مفاسد جعل شدهاند. همچنین فلاسفه منکر مابازاء مدرکات عقل عملی شدهاند و مرجع عقل عملی را تطابق آراء عقلا دانستهاند که به جز این تطابق آراء، واقعیت دیگری در پس آن نیست.
ابن سینا در منطق اشارات میگوید: «از جمله آنها، آراء محموده هستند که گاهی به شهرت هم تعبیر میشود، چرا که اصل در آن شهرت است و این احکامی هستند که اگر انسان با عقل و وهم و حس خالی از معلومات دیگر خودش آن را بسنجد و به قبول اعتراف به این قضایا تأدیب نشده باشد، عقل انسان، حکم به قبول و اطاعت از این قضایا نمیدهد، همچون حکم به قبح سلب مال دیگران و قبیح بودن کذب و ماحصل این قول انکار عقل عملی است.
اشاعره نیز همچون فلاسفه در انکار واقعیت عقل عملی میگویند: «عقل حکمی برای حسن افعال و قبح آنان ندارد و حسن و قبح به امر حقیقی که قبل از بیان شارع وجود داشته باشد، رجوع نمیکند، بلکه آنچه شارع حسن نامیده، حسن و آنچه شارع قبیح نامیده قبیح میشود؛ لذا اگر شارع حکم را عکس نماید و حسن را قبیح و قبیح را حسن برشمرد، امر ممتنعی نبوده و آن امر همینگونه خواهد بود و برای این نظریه، به حکم نسخ در شرع مثال زدهاند که گاهی حرمت به وجوب و وجوب به حرمت نسخ شده است».
لکن متکلمین امامیه و معتزله با آنها مخالفت کرده و گفتهاند: افعال نزد عقل دارای ارزش ذاتی هستند، حتی با قطع نظر از حکم شارع، برخی حسن ذاتی داشته و برخی دارای قبح ذاتی هستند، و برخی فاقد هر دو وصف هستند و شارع امر نمیکند مگر به چیزی که حسن ذاتی دارد و نهی نمیکند مگر به چیزی که قبح ذاتی دارد؛ مثلاً صدق و راستی دارای حسن ذاتی است و به دلیل حسن آن، خداوند بدان امر کرده است، نهاینکه چون خدا امر کرده پس حسن پیدا کرده است و کذب فی نفسه قبیح است و به همین دلیل خداوند از آن نهی نموده است، نهاینکه چون خداوند نهی کرده قبیح شده است.
معنای ذاتی بودن حسن و قبح این است که موضوع در آنها علت برای حسن و قبح است، همچون عدل و ظلم و علم و جهل. عدل بما هو عدل تا ابد حسن خواهد بود؛ یعنی تا زمانی که عنوان عدل صادق باشد، حسن همراه آن خواهد بود و عقلا قابل تبدیل و تغییر نخواهد بود و همچنین ظلم بما هو ظلم دائماً قبیح خواهد بود؛ یعنی تا زمانی که عنوان ظلم صادق باشد حتماً قبیح بوده و قابلیت تبدیل و تغییر در حکم عقل ندارد؛ لذا بین مدرکات عقل نظری و عقل عملی از این است فرقی نیست، هر دو از یک باب و یک اصل هستند و هر دو ذاتی و واقعیاند.
دلیل آن هم وجدان و ضرورت عقل است، چراکه حسن احسان و قبح ظلم از بدیهیاتی است که هر عاقلی بدون نیاز به حکم عقلا و شرع، آن را درک میکند، چنین حکمی را حتی منکرین شرایع نیز درک میکنند، آنچنان که دولتهای غربی تمام سعی و تلاش خود را در دشمنی با بسیاری از احکام عقلی همچون عدالت و شرف و غیرت نمودهاند و سعی کردهاند که انسانها را بر ضدیت با این احکام تربیت نمایند و بر این اساس بیغیرتی و اباحهگری و دستدرازی به نوامیس دیگران را به نام آزادی ترویج کردهاند و نیز پذیرش منطق اختناق تروریستی و اینکه زورمداران ضعفا را ببلعند و هرکس که صاحب قدرت باشد صاحب حق هم هست. و غیره را تبلیغ نمودهاند.
اما علیرغم تلاشهای استکبار، میبینیم مردم آنان با برپایی تظاهرات و ابزار مخالفت، خواهان عدالت و مساوات و جلوگیری تجاوز به حقوق دیگران هستند، اگر که حسن و قبح از امور اعتباری و از مشهورات عقلائیه بود؛ لذا میبایست در نزد مردم کشورهای استکباری، که براساس آموزش دورههای مختلف سنی و نیز در قوانین مختلف مدنی، برخلاف حسن و قبح عقلی پرورش یافتهاند، این احکام منقلب و منعکس میشود و حال آنکه چنین نیست.
مضاف بر اینکه اگر حسن و قبح از قضایای تأدیبی و اعتبارات عقلانی بوده، نباید هیچ عاقلی به تنهایی و بدون آموزش و تربیت به چنین احکامی اعتراف میکرد، همچنان که در عبارات ابن سینا آمده بوده، ولی میبینیم که احکام حسن و قبح، برای پذیرش و قبول آنها، کافی است که موضوع و محمول آنها تصور شود و در این رابطه هیچ اختلافی بین عقلا وجود ندارد حتی اگر در معرض آموزش و تأدیب این امور قرار نگرفته باشند.
دیدگاه قرآن پیرامون عقل عملی
خداوند درسوره بقره میفرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ و هنگامی که پروردگارت به ملائکه فرمود من در زمین خلیفهای قرار میدهم، گفتند آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد میکند و خونها میریزد، در حالی که ما به حمد تو تسبیح گوییم و تقدیس میکنیم برای تو پروردگار فرمود: من میدانم آنچه را که شما نمیدانید».
این آیه شریفه به وضوح واقعیت ادراکات عقل عملی تصریح میکند و یادآور بشر است به اینکه از جاده عقل صریح خارج نشوند توضیح آیه بدین گونه است: استفهام ملائکه و استدلال آنها قائم بر مدرکات عقلی بود از جمله قبح فساد در زمین و قبح ظلم و ریختن خون بیگناهان و خوبی تسبیح و تقدیس خداوند از جانب مخلوقات و اینکه ملاک واقعی همین حسن و قبح است که مخالفت آن در واقع جایز نیست و ملائکه هم بشر نیستند تا اعتباراتی تابع مصالح و مفاسد داشته باشند بلکه براساس روایات عقل محض میباشند و این ادراکات عقل عملی را تایید میکنند؛ مثلاً ادراک حس تقدیس و تسبیح و قبح ظلم از ادراکات عقلی ذاتی و واقعیاند.
ضابطه و میزان هم نزد خداوند متعال همین است که عقل عملی عین واقع است؛ فلذاست که به ملائکه جواب نفرمود که من ضوابط و ملاکها و اعتبارات شما را قبول ندارم و استدلالهای آنان را هم که معتمد بر مدرکات عقل عملی است تخطئه نکرده بلکه آنها را غیرقابل مناقشه قرار داد و به این شکل جواب داد حکمت این کار بر شما پوشیده و مخفی گشته و همین برای حل اشکالتان و جواب سؤالتان کافی است که آنها هم عذر خواستند.
و از اینجاست که معلوم میشود، عقل عملی از قوانین عمومی کلی غیرمجعول و غیر قابل تغییر و تبدیل است، همانگونه که دیگر احکام عقلی اینگونهاند، بلکه این مدرکات ذاتی عقل و واقعی هستند به گونهای که بر تمام وجود و عالم واقع حکمفرماست و در این حکم استثنا و تفصیل و تخصصی وجود ندارد، همانطور که سایر احکام کلی عقل اینگونهاند.
این مسئله نیازمند تفصیل بیشتری است که این مختصر گنجایش آن را ندارد و این هم یکی از مواردی است که راه فلسفه از کلام جدا میشود که حق یا متکلمین است و بالاخره استدلالها و روشها نیز بر حسب نظر متکلمین یا فلاسفه مختلف میگردند، پس ناگزیر باید هنگام استدلال، هردو گروه به این نکته توجه داشته باشند.
انتهای پیام