در سنت فرهنگی شیعه، عاشورا صرف نظر از معنای لغوی آن، سمبلیک و نماد یک فرهنگ خاص است که خداوند خود خونخواه خون حسین(ع) است و در فرجام قدسی تاریخ این امر به دست حضرت مهدی(ع) محقق خواهد شد.
تاریخ عاشورای سال ۶۱ ه. ق مملو از اشارات، تمثیلات و توصیفاتی است که تاویل آنان انگیزهها و معانی نهفته در متن حادثه را نمایان کرده و احساسات مردان و زنان حاضر در کربلا اعم از اولیاء و اشقیا را برملا میسازد. این نمادها هم صورت تصویری دارند و هم در امواج بیانات امام حسین(ع) و یارانش و حتی لشکریان یزید قابل مشاهده است. برای مثال سرزمین کربلا، جدای از جنبههای جغرافیایی، دارای جلوههای اشراقی و عرفانی است که تباری مقدس به قدمت تاریخ آدم بر روی زمین پیدا کرده و در مرثیهها و ادبیات شیعی و حتی غیر شیعه نیز حضور بارزی دارد.
آب نیز در فرهنگ عاشورایی معنا و مفهوم دیگری دارد و تنها به عنوان یک آشامیدنی مطرح نیست، بلکه ترسیمکننده مرز انسانی و خط سرخ حق و سیاه باطل است. به بیانی رساتر گویی آب هم در کربلا در اسارت پلیدی است و هرگاه مجالی مییابد، جلوهای از زیباترین روح انسانی را به نمایش میگذارد. سپاهیان اهریمن برای وادار کردن حسین (ع) و یارانش آب فرات را بر روی وی و اهل بیت میبندند
حضرت عباس (ع) برای سیراب کردن کام خشکیده اطفال به سوی فرات میآید، مشک را پر از آب میکند، اما خود به احترام تشنهکامی برادر آب نخورده از فرات بیرون میآید و یکبار دیگر مروت و جوانمردی معنای دیگری در تاریخ فرهنگی شیعه پیدا میکند.
اما داستان آب در کربلا در عاشورا پایان نمییابد و فرات نیز از جور و جنایت متوکل عباسی به فریاد درمیآید و مانند زائری بر گرد قتلگاه امام حسین (ع) و یاران با وفایش میچرخد تا نشان عاشورا دچار نسیان و نابودی نشود.
گستره این جلوههای نمادین به حیوانات نیز میرسد و اسب دو جلوه متفاوت و دو کارکرد متضاد در فرهنگ عاشورا پیدا میکند. ذوالجناح اسب خارق العادهای است که چنان دل در گرو مهر امام حسین (ع) بسته است که با لگدزدن به لشکریان کوفه آنان را از نزدیک شدن به حضرت که بر زمین افتاده است، دور میکند و اوست که با رنگین کردن یال خود به خون حسین (ع) خبر شهادت آن حضرت را به اهل حرم میرساند.
اگر بتوان بر روایت علامه مجلسی صحه گذاشت، بعد از شهادت، سیدالشهدا چنان سر خود را بر زمین کربلا زد تا جان سپرد. در برخی منابع نیز نقل شده که ذوالجناح پس از شهادت حضرت، وحشتزده از نزد بانوان گریخت و خود را به آب فرات انداخت و ناپدید شد. در زیارت ناحیه مقدسه که منسوب به امام زمان (عج) است، نیز از اسب امام حسین (ع)، بدون نام سخن گفته شده: وَ اَسْرَعَ فَرَسُکَ شَارِداً اِلَی خِیَامِکَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاکِیاً رَاَیْنَ النِّسَاءُ جَوَادَکَ مَخْزِیاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَی الْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ لِلْوُجُوهِ سَافِراتٍ وَ بِالْعَوِیلِ دَاعِیَا؛ اسب تو با شتاب، گریزان به سوی خیمهات آمد، در حالیکه شیهه میکرد و اشک میریخت. پس زنان حرم، این مرکب را دیدند که چگونه در بلا و مصیبت گرفتار شده، پس زین و افسار خونآلود را دیدند…)
همه این اشارات بیانگر این معناست که یک حیوان چنان دلبسته محبت و عشق امام حسین (ع) است که در فراق او جان میدهد، اما انساننماهایی که ادعای مسلمانی هم دارند، بر پیکر چاک چاک وی و یارانش نیز رحم نمیکنند و با زدن نحل بر اسبان خویش بر اجساد پاک آنان میتازند تا استخوانهای سینه شهیدان را خرد کنند و این یعنی اهانت به پیکر نوه پیامبر (ص) و یاران وفادارش.
تاویل تعبیرات و تشبیهاتی که از زمینههای بروز حادثه عاشورا باقی است، مورخ تاریخ فرهنگی را با گونه دیگری از انگیزهها و احساسات طراحان و مجریان این واقعه تلخ آشنا میسازد.
آنگونه که در وصیتنامه امام حسین (ع) منعکس شده که (اِنّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَاِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَنْ امُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ وَاَسیرَ بِسیرَهِجَدّی وَاَبی عَلِی بْنِ اَبیطالِب؛ من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، من فقط برای اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم.
این جملات که به نوعی مرامنامه شیعه است، این نکته را به تاریخ آینده گوشزد میکند که در این مکتب، مسئولیت از آگاهی و ایمان برمیخیزد، نه از قدرت و امکان و لذا هرکسی بیشتر میداند، مسیئولیتش سنگینتر و مسیر زندگیاش سختتر خواهد بود.
چند تعبیر نیز در سخنان حضرت امام حسین(ع) و حضرت زینب (س) وجود دارد که از بار معنایی والایی برخوردار است. سیدالشهدا در آغاز حرکت به سوی عراق، مرگ را به گردنبند زیبایی بر گردن دختر جوان تشبیه میکند و قاتلان خویش را به گرگان گرسنهای که میخواهند شکم خود را از پارههای تن او پر کنند. در جای دیگری نیز با تشبیه دنیا به زندان مومن و بهشت کافر، مرگ را پلی میخواند که مومن را به بهشت و کافر را به جهنم میرساند. بر اساس همین منطق معرفتی است که اباعبدالله در استقبال از مرگ روز عاشورا غسل کرده، عطر زده و مشتاق لقای حق است و هرچه شعلههای جنگ برافروختهتر میشود و عزیزان و یاران در کنارش به خاک و خون میغلطند، چهره امام حسین (ع) شادابتر و گلگونتر میشود و قلبش از شوق حضور در محضر خداوند بیشتر به تپش میافتد، زیرا خود را در محضر خدا میبیند و ندای حق را میشنود که ارْجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً.
بر اساس این منطق و مرام است که شیعه عاشورا را شهادت خدا بر عظمت انسان در برابر فرشتگان و صحنه عشقبازی خلیفه خدا با خدا بر روی زمین میداند و به همین سبب است که سیدالشهدا اولینکس از بنی هاشم را که اجازه میدان میدهد، فرزند ارشد خویش علی اکبر است و بعد با افتخار خدا را شاهد میگیرد.
میتوان گفت عاشورا در یک پیوستگی تاریخی فرهنگ همه مردان و زنان آزادهای است که برای فرار از پلیدیها و زشتیهای زمانه نه به غار، بلکه به دشت سوزانی رجعت کردهاند تا احیاگر دین محمد(ص) باشند و هنوز صدای (هل من ناصر ینصرنی) امام حسین(ع) در فضای فرهنگ و تاریخ انسانی طنینانداز است و اینبار همه را به یاری قائم ال محمد(ص) فرا میخواند و هنوز هستند کسانی که نمیخواهند ندای امام زمان خویش را بشنوند و لذا چشم و گوش بسته دور میشوند تا صدای استغاثه را نشنوند.
منبع:
hawzah.net
انتهای پیام