عبدالکریم بیدخ، معلم و پژوهشگر قرآن کریم و از فیلمسازان شهرستان دزفول است که ساخت فیلم سینمایی «تبسم گل» فیلم داستانی «جاویدالاثر» و مستند مجموعه «آیههای ماندگار» را در کارنامه خود دارد. وی در یادداشت زیر با عنوان «بررسی تصویرنگاری طبیعت در قرآن و تأثیر آن بر انسان» به اختصار موضوع «تصویرنگاری طبیعت در قرآن» را بررسی کرده است و نمونههایی از تصویرنگاری در آیات قرآن را نیز بیان میکند که در ادامه میخوانید:
دیدن، تأثیرگذارترین شکل احساس بشر است، از این رو قرآن با بیان تصویری آیات مربوط به طبیعت، نکات قابل تأملی برای اهل تفکر و تعقل بر جای گذاشته است.
نمونه بارز تقلید از تصویرنگاری قرآن را میتوان در فیلمنامهنویسی مشاهد کرد. فیلمنامه تفاوتهای چشمگیری با دیگر نوشتهها دارد و یک فیلمنامه با داستان و رمان از لحاظ ساختار و نوشتار، تفاوتهای عمدهای دارند. هر چند بیان داستان و رمان در نوع نگارش ممکن است به شکل توصیفی یا سوم شخص باشد، ولی تفاوت عمده این دو در جنس نگارش است که همان تصویرسازی است؛ فیلمنامه به گونهای نوشته میشود که هم عوامل صحنه معرفی میشوند و هم حرکت دوربین و گفتوگوهای درون قصه بیان میشود، ولی آنچه مسلم است این است که در فیلمنامه تصویرسازی برای خواننده و سازنده فیلم کاملاً مشخص است و تقریباً میتوان گفت همه سازندگان فیلم، در عملکرد ساخت از فیلمنامه مورد نظر، تا حدودی برداشت واحدی فیلمنامه دارند مگر اینکه سازنده قصد تغییر در فیلمنامه را داشته باشد.
اینگونه نگارش تصویری یا تصویرسازی در اصل ایدهای بوده که از کتب الهی مانند قرآن و انجیل و دیگر کتب آسمانی به اهل هنر منتقل شده است.
تاریخچه فیلمنامهنویسی در جهان، تاریخ نامشخصی نیست که نیاز به کندکاو داشته باشد، همانگونه که صنعت فیلمسازی از سال 1885میلادی آغاز شد، فیلمها به صورت بسیار ابتدایی با یک سناریو ساده کار خود را دنبال میکردند تا اینکه در سال 1902 ژرژملی بس، اولین فیلمنامه تصویری تحت عنوان «سفر به کره ماه» که همه نیازهای یک فیلمنامه نوشتاری را داشت نوشت. این فیلمنامه مبنایی شد تا دیگر فیلمسازان آن دوره برای انتقال مفاهیم تصویری به دیگر عوامل دستاندرکار خود یک قصه تصویری از فیلم قبل از شروع به ساخت فیلم در اختیار داشته باشند.
لازم است بدانیم که دغدغه بسیاری از منتقدان صنعت سینما نداشتن فیلمنامه خوب است. با این توضیح، به خوبی دریافت میشود که قرآن در نگاه تصویری خود در برخی از آیات بهگونهای عمل کرده که هم زمان و هم مکان و هم عوامل درون صحنه را، جهت تفهیم یک جریان به ما گوشزد کرده است و نگاه خواننده را میتوان به جای دوربین فرض کرد. ویژگی جملات تصویری این است که دارای مفاهیم شکلی هستند و در ذهن ایجاد تصویر میکنند.
یکی از نمونههای تصویرنگاری در قرآن کریم در سوره نمل و ماجرای هدهد حضرت سلیمان(ع) است. ماجرای غیبت هدهد و پیگیری حضرت سلیمان از این پرنده، موجب شد تا حقایقی بر حضرت سلیمان از شهر سبأ و پادشاه آن و چگونگی حکومت آن شهر روشن شود. این موضوع به گونهای است که وقتی هدهد نزد حضرت سلیمان میآید قرآن از زبان این پرنده ماجرای حکومت شهر سبأ، نوع حکومتداری و نوع تخت بلقیس را درسه جمله کوتاه تصویر سازی میکند.
«إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ» (نمل، 23)
«مِن کُلِّ شَیْءٍ»: مراد وسائل زندگی و اسباب رفاه است، و مراد از همه چیز بیان کثرت و فراوانی نعمت است. «عَرْشٌ»: تخت سلطنت.
(هدهد توضيح داد:) همانا من زنى را يافتم (به نام بلقيس) كه بر مردم سلطنت مىكرد و از همه چيز (دنيا) برخوردار بود وتخت بزرگى داشت.
جملات تصویری جدا از موجز بودن، دارای مفاهیم شکلی نیز هستند، به عبارت ساده تر، جمله تصویری؛ طوری بیان میشود که در ذهن ایجاد تصویر کند؛ بدون اینکه توصیفی کرده باشد، مثلا در رمانهای بزرگ مانند بینوایان، توصیفات بسیار زیادی درون قصه بیان شده و اثر به عنوان یک رمان بسیا زیبا و خواندنی است؛ اما اگر همین رمان را به فیلمنامه تبدیل کنند تا از آن فیلمی ساخته شود؛ فیلمنامه نمیتواند به جذابیت اصل رمان باشد؛ چون توصیفات هرگز نمیتوانند تصویر سازی عمومی در ذهن کنند؛ بلکه توصیفات قادر به تصویرسازی شخصی هستند؛ یعنی هر کس به زعم خود برداشتهایی ذهنی از این توصیفات دارد و این مغایر با تصویرسازی عمومی در فیلمنامه است.
فیلمهای بسیاری از رمانهای بزرگ مانند بینوایان، گوژپشت نتردام و ... ساخته شده است، ولی هیچکدام به زیبایی خود رمان نبوده است و آن دسته از فیلمهایی که مورد اقبال عموم قرار گرفتهاند؛ همگی بدون شک اقتباسی از رمان بوده است؛ یعنی فیلمنامه نویس بر اساس برداشتهای شخصی و ذهنی خود تصویرسازی کرده و فیلم براساس آن تصویرسازی جدید ساخته شده است.
ماجرای هدهد در قرآن یک تصویرسازی عمومی در ذهن ایجاد میکند نه توصیفی، اینجا است که باید گفت کلام قرآن در مواردی(برخی آیات) شباهت زیادی با فیلمنامه دارد. اگر قرآن میخواست از شیوه نگارش توصیفی استفاد کند، کلام بسیار طولانی و برداشتها شخصی میشد؛ ولی با این شیوه نگارش، هم کلام موجز شد و هم فهم عامیانه.
«حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» (نمل، 18) تا چون به وادی مورچگان رسید موری گفت: ای موران، همه به خانههای خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند.
حجتالاسلام قرائتی در تفسیر نور سوره نمل آیه 18 درتفسیر واژه «حطم» چنین آورده است: «لا يحطمنكم» از ریشه «حطم» به معنی شكستن است. «حطمه حطما» مراد از آن در آيه پايمال كردن است. اگرچه مراد از واژه «حطم» پایمال کردن است ولی آنچه قرآن از آن یاد کرده و نگاه علمی بدان دارد موضوع جنس بدن مورچگان است که مانند شیشه شکننده است، قرآن با این واژه تصویری جنس بدن مورچه را به مخاطب نشان میدهد.
دانشمندی استرالیایی تحقیقات طولانی و زیادی را روی بدن مورچه انجام داد. او پی برد ساختار بدن مورچهها دارای مقدار قابل توجهی از ماده شیشه است. یعنی حدود 75% از غشای خارجی بدن مورچهها را شیشه تشکیل میدهد. با این توصیف میبینیم که قرآن کریم به زبانی عامیانه و البته تصویر ساز، جنس شیشهای بدن مورچه گان را از زبان خود مورچه به ما منتقل میکند.
«وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَّزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَة مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً» (کهف، 17).
تو میبینی و هر بینندهای هم که فرض شود از کار و حال آنان(اصحاب کهف) که در غار بودند اطلاع و خبر داشته باشد میبیند آفتاب را که وقتی طلوع میکند، از طرف غارِ آنها به سمت راست متمایل میشود و در نتیجه نورش به طور غیر مستقیم به داخل غار واقع میشود و وقتی خورشید غروب میکند، از جانب چپ غار عبور میکند و میگذرد و شعاع و پرتو آن به صورت غیر مستقیم به داخل غار میافتد (به عبارت دیگر خورشید به هنگام طلوع، از غارشان به سمت راست متمایل میشود و نورش به داخل غار میافتد و به هنگام غروب، سمت شمال و چپ غار را قطع و طی میکند و در مینوردد) و در نتیجه شعاع و پرتو آن به داخل غار میافتد و اصحاب غار در وسط و عمق و فضای وسیع از غار قرار دارند که آفتاب به آنان نمیرسد.
خدای سبحان با این بیان کوتاه «وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کهْفِهِمْ ذَاتَ الْیمِینِ...» این معانی را فهمانده است که اولا غار اصحاب کهف در سمت شرقی و غربی واقع نبوده است تا از نور آفتاب فقط یک وعده یا صبح و یا بعد از ظهر استفاده کند، بلکه غار اصحاب کهف قطبی بوده و درب غار به طرف قطب جنوبی(نیمکره جنوبی نه نیمکره شمالی) قرار داشته است به گونهای که نور خورشید از هر یک از دو طرف غار (جانب راست و چپ) به هنگام طلوع و غروب آفتاب به داخل آن میتابید و ثانیا آفتاب مستقیما به خود آنان نمیتابید، چون از دهانه ورودی غار دور بودند و در فضای وسیع و در وسط و عمق غار (به دور از تابش مستقیم آفتاب) قرار داشتند. (المیزان، ذیل آیه).
بررسی و تحلیل تصویرنگاری طبیعت در قرآن و تأثیر آن بر انسان به خوبی نشان میدهد که کشفیات و دستاوردهای بشری و معماریهای بیونیک و نیز دستاوردهای دیگر در بُعد اخلاقی و معنوی برگرفته از غور و اندیشیدن در طبیعت بوده است. حجم آیات تصویرنگاری طبیعت در قرآن کریم ظرفیتی است که میتوان از آن بهره برد.
انتهای پیام