وجه کامل حق در انسان کامل متجلی می‌شود
کد خبر: 3841956
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۷
غلامحسین ابراهیمی‌دینانی:

وجه کامل حق در انسان کامل متجلی می‌شود

گروه اندیشه ــ چهره ماندگار فلسفه با اشاره به معنای وجه، بیان کرد: مرحله اول شناخت در وجه و صورت است و از وجه به کنه می‌رویم همچنان که از صفت به موصوف پی می‌بریم؛ بنابراین ما با اوصاف سر و کار داریم. حق را نیز باید به وجه شناخت و وجه او نیز انسان کامل است. وجه کامل خداوند کوه و دریا و ... نیست، بلکه انسان کامل است؛ لذا اگر خواسته باشید که وجه کامل خدا را بشناسید باید به انسان کامل رجوع کنید.

به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابرهیمی‌دینانی، چهره ماندگار و مدرس برجسته فلسفه، در برنامه شب گذشته معرفت که از شبکه چهارم سیما پخش شد، به بحث در زمینه ذات و صفت پرداخت و بیان کرد: انسان نمی‌تواند بدون توصیف از چیزی سخن بگوید و هرچه می‌گوید، می‌بیند و می‌شنود وصف است. در حقیقت به طور مستقیم و بدون توجه به صفت، با ذات رو‌برو نیستیم که این قاعده حتی در این عالم نیز صادق است، تا اینکه به حق تبارک و تعالی برسیم. در این عالم حس هر آنچه می‌گوییم، می‌شنویم و با آن رو‌برو هستیم توصیف است و زمانی که در مورد عالم حرف می‌زنیم، در مورد صفت عالم حرف می‌زنیم و برای نمونه ما از صفات کوه صحبت می‌کنیم که بلند و ... است نه اینکه از ذاتش سخن بگوییم.

وی در ادامه افزود: وقتی که فهمیدیم در مورد صفات صحبت می‌کنیم، می‌خواهیم در مورد خدا صحبت کنیم، اما سؤال این است که در مورد صفات خدا یا ذاتش صحبت می‌کنیم؟ هرچه در مورد حق می‌گوییم، می‌شنویم و می‌فهمیم صفت است، چنانکه فرمود: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ‌اللَّهِ». ذات حق تعالی نیز در آیینه صفاتش ظاهر می‌شود؛ یعنی صفات حق آیینه ذات است، اما باید دید که این عالم با خدا چه نسبتی دارد؟ در حقیقت این عالم آیینه صفات است؛ یعنی صفات آیینه ذات است و این عالم و عالم آخرت نیز آیینه صفات است. بنابراین آیینه اندر آیینه اندر آیینه است. به دریا و صحرا و گل و ... که نگاه کنید، جلوه حق است. چنانکه شاعر می‌گوید: «جلوه‌گاه رخ او دیده من تنها نیست، ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند». آیینه مرآت است و مرآت نیز اسم مفعال از رؤیت است. رؤیت به معنای دیدن و مرآت به معنای ابزار دیدن است. شما با مرآت رؤیت می‌کنید. می‌بینیم که جلوه اندر جلوه اندر جلوه است. پس مهم است که بدانیم همه‌چیز جلوه خداست.

صفات آیینه ذات و این عالم آیینه صفات خداست

این مدرس برجسته فلسفه تصریح کرد: وقتی از آیینه صحبت می‌کنیم، صفات، آیینه ذات حق‌تعالی است و این عالم آیینه صفات خداست. چون همه صفات خدا منعکس در این عالم است و در این موجودات وجه حق را می‌بینیم. باید ببینیم آن آیینه‌ای که تمام صفات حق‌تعالی را نشان می‌دهد چیست؟ آیا صحرا و دریاست و یا چیز دیگری است؟ آسمان و دریا و صحرا نیز صفات خدا را نشان می‌دهند، اما فقط در انسان است که می‌شود، همه صفات حق را به مطالعه نشست. هیچ صفتی از حق‌تعالی نیست که در انسان جلوه‌ای نداشته باشد. همه صفات حق‌تعالی از لطف و قهر، جلال، جمال، رحمانیت و قهاریت همه صفات حق تبارک‌وتعالی است که در انسان ظهور دارد و انسان به تنهایی مظهر همه صفات است. حالا انسان بیشتر مظهریت دارد که صفات خدا را نشان دهد یا کل عالم؟ انسان به تنهایی هم صفات خدا را نشان می‌دهد و هم صفات عالم را. اگر انسان نبود کسی به معنای واقعی کلمه نمی‌فهمید که عالم چیست. حیوانات در حد حیوانیت خودشان زندگی می‌کنند، نه اینکه کل عالم را بفهمند، اما موجودی که عالم را می‌فهمد انسان است.

ابراهیمی‌دینانی در ادامه بیان کرد: انسان موجود عجیبی است و شاید شگفت‌انگیزترین موجود در عالم هستی و امکان انسان باشد. بنابراین موجودی شگفت‌انگیزتر از انسان نداریم و هر موجودی را می‌توان شناخت و تعریف هم کرد، اما انسان را نمی‌توان به آسانی شناخت. انسان هم در خود است و هم برای خود. در خود است، یعنی انسان خودش خودش است. ضمن اینکه در خود است، برای خود نیز هست. این در خود بودن و برای خود بودن فرق دارند. در خود بودن یعنی همین که هست، اما برای خود بودن یعنی به خود می‌افزاید و احاطه بر خود است. بنابراین در خود بودن همین است که هست، اما برای خود بودن، یعنی بر خود می‌افزاید که با تحصیل علم، اخلاق، فضیلت و ... به دست می‌آید. پس فرق در خود بودن و برای خود بود روشن شد.

ذهن برخلاف جسم نیازمند رشد دادن است

وی تصریح کرد: انسان وقتی متولد می‌شود بدن دارد. بعد که رشد می‌کند ذهن هم پیدا می‌کند. البته بچه، ذهن دارد، اما بالقوه است و به مرور ذهنش فعلیت پیدا می‌کند، پس انسان بدن و روح یا جسم و ذهن است. بدن انسان وقتی متولد شد، خود‌به‌خود رشد می‌کند؛ یعنی اگر به او غذا برسد، خود‌به‌خود رشد می‌کند، اما ذهن انسان که متولد می‌شود را باید رشد داد، نه اینکه خود به خود رشد کند. بدن خود‌به‌خود رشد می‌کند و یک کودک بزرگ می‌شود تا اینکه به پیری می‌رسد، اما اگر به ذهن نرسیم رشد نمی‌کند. بنابراین باید او را رشد داد و مدیریت کرد.

این چهره ماندگار فلسفه در ادامه افزود: انسان ذهن را مدیریت می‌کند و ذهن هم می‌تواند انسان را مدیریت کند. باید به ذهن برسیم تا ذهن نیز زندگی ما را مدیرت کند. البته باید مواظب بود که غذای سالم خورد، اما در هر صورت بدن خود‌به‌خود رشد می‌کند، اما اگر به ذهن نرسیم رشدی نمی‌کند. انسان یک برون دارد و یک درون. برون او بدنش است و البته بدن نیز لایه‌های زیادی دارد و امروز در آناتومی، بدن را زیر میکروسکوپ می‌گذراند و به سلول‌های آن می‌رسند که خیلی هم پیچیده است، اما در هر صورت می‌شود این بدن را فهمید و قابل شناسایی است، اما انسان یک درون هم دارد. باطن انسان لایه‌های بی‌نهایتی دارد، اما آیا لایه‌های درونی انسان نیز این طور است که وقتی آن‌ها را بررسی می‌کنیم به لایه‌ای برسیم که در ورای آن لایه‌ای نباشد؟ خیر، این باطن لایه اندر لایه اندر لایه است.

وی تصریح کرد: البته روانشناسان تلاش‌هایی می‌کنند، اما همه لایه‌های درون را نمی‌توانند بشناسند. لایه‌های درون انسان به قدری تو‌ در تو است که به هر اندازه پیش برویم، یک لایه ماورای آن وجود دارد و این بسیار سخت است. برای فهم بهتر مطلب می‌توان از سخن مثال زد. وقتی انسان سخن می‌گوید از بدنش درنمی‌آید بلکه از درون و اندیشه‌اش سخن خارج می‌شود. البته سلول‌ها نیز فعال هستند اما سخن از درون می‌آید نه ترکیب بدن. سخنی که مردم می‌گویند نیز یکسان نیست؛ مثلاً ابن‌سینا که حرف می‌زند با فلان شخص معمولی یکسان نیست و سخن ابن‌سینا لایه‌های فراوانی دارد. سخن سقراط نیز همین طور است.

ابراهیمی‌دینانی در ادامه افزود: سخن حق‌تعالی اما لایه‌های بی‌نهایت دارد و به کُنه و بطن واقعی و آخرین بطن قرآن کسی نمی‌تواند دست پیدا کند که از جنس سخن است. حال سؤال این است که سخن سخت است یا نرم است؟ پاسخ این است که هم سخن سخت داریم و هم نرم. از سخن نرم‌تر و از سخن‌ سخت‌تر نیز چیزی نداریم. سخن می‌تواند از نسیم صبح هم نرم‌تر باشد همچنانکه می‌تواند از کوه نیز سخت‌تر باشد. این سخن از درون انسان بیرون می‌آید چون می‌توانید سختی و نرمی را در سخن ببینید، می‌توانید سختی و نرمی را در درون انسان نیز ببینید.

وی تصریح کرد: انسان در درون خود نرم‌ترین و اگر لازم باشد سخت‌ترین است؛ یعنی می‌تواند هم نرم باشد و هم سخت. همچنین انسان مظهر همه صفات خدا و مظهر همه عالم است. حق‌تعالی لطیف است و چیزی لطیف‌تر از خدا نداریم. بلکه الطف و لطیف‌ترین چیز، رحمت حق است. خدا که این قدر لطیف است و لطافتی مثل او نیست، در عین حال قهار نیز هست. بنابراین اشد قهاریت و رحمانیت نزد خداوند است و انسان، چنانکه فیض فرمود، مظهر و آیینه صفات حق‌تعالی است و منعکس‌کننده این دو صفت است. در این عالم، لطیف‌تر از انسان نداریم. کمال لطافت در انسان است، نه در نسیم بهاری. اگر قهر، نقمت و خشونت را نیز پیدا کنید، در انسان است، نه در شیر. انسانِ خشن، خشن‌تر از هزار شیر است. بنابراین تضادی هم در انسان وجود دارد. انسان یک موجود است، اما از این صفت لطافت تا آن صفت خشونت فاصله بسیاری زیادی وجود دارد.

حق را باید به وجه شناخت

این چهره ماندگار فلسفه در ادامه با اشاره به معنای وجه بیان کرد: وجه به معنای چهره است و در فارسی به آن چهره می‌گوییم. اگر بخواهید یک آدم را بشناسید، از طریق صورتش او را می‌شناسید نه از طریق بدنش و به مجرد اینکه صورتش را ببینید، می‌توانید آنها را بشناسید. بنابراین مرجله اول شناخت در وجه و صورت است. همچنین از وجه است که کنه می‌رویم همچنان که از صفت به موصوف پی می‌بریم. چیزی نداریم که بدون در نظر گرفتن صفتش بتوان آن را شناخت و وجه نیز یک نوع صفت است. بنابراین ما با اوصاف سروکار داریم. حق را نیز باید به وجه شناخت و وجه او نیز انسان کامل است. وجه کامل خداوند کوه و دریا و ... نیست بلکه انسان کامل است؛ لذا اگر خواسته باشید که وجه کامل خدا را بشناسید باید به انسان کامل رجوع کنید.

وی با طرح این پرسش که چه کسی انسان کامل است؟ تصریح کرد: کمال انسان به این است که او جامع اسماء و صفات الهی است و همه انسان‌ها نیز به صورت بالقوه این طور هستند، اما سؤال مهم این است که این مظهریت چه زمانی به فعلیت می‌رسد و چطور انسان به کمال خود دست پیدا می‌کند؟ پاسخ این است که انسان با فعالیت عملی و یا نگاه کردن و شنیدن و راه رفتن و خوردن و ... به کمال خود نمی‌رسد، بلکه انسان با سلوک عقلانی به کمال خود می‌رسد.

انتهای پیام

مطالب مرتبط
captcha