۱۸ جمادی الثانی، یکصد و شصت و پنجمین سال درگذشت اسوه و تندیس علم و اخلاق شیخ اعظم مرتضی انصاری (۱۲۱۴ – ۱۲۸۱ق) است. در این مجال ابتدا به نقل کلماتی از بزرگان در عظمت شیخ انصاری را نقل کرده و سپس پارهای از جلوههای برجسته زندگانی ایشان را نقل میکنیم.
استاد شهید مرتضی مطهری میگوید: این مرد از عجایب روزگار بوده است، اولاً در همان رشته خودش كه فقه و اصول است یک محقق فوقالعادهای است، یعنی نظیر بوعلی سینا در عصر و زمان خودش كه در طب و فلسفه نسبت به دیگران برتری داشته است. او هم نسبت به عصر خودش همینطور است. در منتهای پاكی و زهد و تقوا هم زندگی كرده كه وقتی مرده است، تمام هستی و زندگی و دارایی او را كه سنجیدهاند، هفده تومان بیشتر نشد. زندگی او تاریخچههای عجیبی دارد و بسیار مرد صادق، فهمیده و باهوشی بوده است و هرگز در وجوهات تصرف نمیكرده است. مردی كه در علم و تقوا نابغه روزگار بود كه هنوز علماء و فقها و به فهم دقائق كلامش افتخار میكنند. مردی كه «مرجع كل فی الكل شیعه» میشود، آن روزی كه میمیرد، با آن ساعتی كه به صورت یک طلبه فقیر دزفولی وارد نجف شده است، فرقی نكرده است. وقتی خانه او را نگاه میكنند، میبینند مثل فقیرترین مردم زندگی میكند. (سیره نبوی ، ص 30).
علامه میرزا ابوالفضل تهرانی فرزند شاگرد برجسته شیخ انصاری یعنی میرزا ابوالقاسم کلانتر صاحب «مطارح الانظار» که تقریرات مباحث اصول شیخ اعظم انصاری است؛ در کتاب شریف «شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور» درباره شیخ انصاری میفرماید: عموم اهل این ملت از عالم و عامی، کلام این پیشوای مقدم و قدوه معظم را جاری مجری نصوص میدانند. خوب است تامل کرده دستورالعمل سلوک و سرمشق رفتار خود کنند. (شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور ؛ ص ۵۰۱)
رهبر معظم انقلاب فرمودند: من یک وقت خواندم که یک مأمور انگلیسى، خدمت شیخ [انصاری] رفت تا پول عمدهاى را که مربوط به یک موقوفه معروف هند بود، به او بدهد. مأمور انگلیسی گفته است: «خدمت شیخ رفتم، وقتى پیشنهاد به این عظمت را به او عرضه کردم، نگاهى در آستین چپش کرد و گفت [گرفتن این پول] تکلیفم نیست؛ همین یک کلمه» به نظرم مىآید که آن مأمور انگلیسى، به این تعبیر یا قریب به این تعبیر، گفته است: «مقابل این عظمت، خُرد شدم یا هضم شدم.» خب؛ شیخ چقدر مىتوانست از آن پول براى دنیاى اسلام و براى حوزهى علمیه استفاده کند؟ ببینید؛ عظمت بینش و شعور معنوى و استقامت روحى این مرد، اینجا معلوم مىشود. (سخنرانی 21 / 9 / 1373).
یکی از هنرها و توفیقات بزرگ شیخ اعظم انصاری، جمع کردن بین عبادت ودرس و مطالعه و تدریس بود. باور کردنی نیست که در حالات او نوشتهاند که بسیار متهجد و اهل عبادت و ذكر و دعا بود. به روایت شاگرد برجستهاش، شیخ محمدحسن استرآبادی، زیارات مخصوصه او و زیارت عاشورا و نماز تسبیح و نماز حضرت صدیقه طاهره و نوافل روزانه ودیگر دعاهای روزانه وروزه در بسیاری از روزهای سال و نماز شب و ذکر دائمی وی ترك نمیشد.(نسخه خطی مظاهر الآثار). و برادر وی شیخ علی استرآبادی که او نیز از شاگردان برجسته شیخ بوده در حالات شیخ مینویسد: «وی بر سفرهای زیارتی مواظبت داشت و همچنین به خواندن دو بار زیارت عاشورا در روز با صد لعن و صد صلوات مواظبت داشت». (نسخه خطی غایة الآمال). حتی از این جهت مورد شماتت شخصیتی چون صاحب جواهر قرار گرفته بود. اما باید گفت که شیخ اعظم حقیقتا استاد مدیریت وقت و زمان بود و به بهترین وجه ممکن بین عبادات و مطالعه و تدریس مدیریت میکرد و حتی وقتی از او از حکم تعارض نماز شب با مطالعه میپرسیدند فرمودند: اگر از سایر کارهای غیر ضروری زندگی بزنید به خوبی میتوانید بدون تعارض به هر دو کار برسید. یكی از وابستگان دولت ناصرالدین شاه وقتی به نجف اشرف میرود و به دیدار شیخ نائل میشود، زهد و مدیریتش در وقت را این چنین گزارش میكند: امروز را هم به دیدن شیخ مرتضی (انصاری) رفتم. در منزل او حصیری كهنه بود كه به هیچ جا نمیاندازند، احدی از فقرا مصرف نمیكنند. میگفتند[كه] عیالش هم آن را مصرف نمیكند، خوراک شبانه روز آنها نان خالی است با اینكه از اطراف مبالغ خطیر به نزد او میآورند، قبول نمیكند. مرجع علم است. از بلاد و ممالک، مردم به در خانهاش بعضی مسائل را میپرسند و برخی فتوا میخواهند. به توسط سیدی كه معتبر و معتمد بود به خدمتش شرفیاب شدم. مسائلی بود كه نوشتهام. یک یک جواب دادند. همین كه تمام شد، برخاست. خیلی مرد بزرگواری است. یک دقیقه عمر خود را تلف نمیكند؛ تألیف و یا مطالعه و یا نماز میكند. (میراث اسلامی ایران، دفتر اول، ص ٤٣ – ٤٤).
استاد مدرسی چهاردهی در مقالهای مفصل که در باره شیخ اعظم نوشته است مینویسد: «گویند کسی از اشتغالات علمی و عبادتی شیخ زینالعابدين مازندرانی تعجب کرده و به شیخ اظهار داشت که چگونه همه را با هم جمع میکند. شیخ زینالعابدين در جواب گفت اگر عبادات و اشتغالات علمی شیخ مرتضی انصاری دیده بودید تعجب نمیکردید.» (مجله ارمغان؛ دوره ۲۸ ؛ شماره ۶ 2-)
علامه سید اسماعیل تنکابنی، از شاگردان شیخ انصاری، در کتاب «نضره الناظرین و نزهه الباصرین» مینویسد: شنیدم روز وفات شیخ انصاری در نجف، فَریقَین (شیعه و سنّی) مجتمع شده، جمعیتی کثیر حضور مییابند و مرگ شیخ را با تلگراف به دربار عثمانی خبر میدهند. از سوی خلیفهی عثمانی دستور میرسد که پیکر شیخ را به آیین خودشان با کمال احترام کفن و دفن کنید، و چنین میکنند.
دکتر محمد حسین مدرسی، خواهرزادهی شهید آیتالله مدرس، در یادداشتهای خود به نقل از شهید مدرّس آورده است که: «در دوران شهرت شیخ مرتضی انصاری روزی خبر رسیده بود که او وارد شهر بغداد میشود. مردم بغداد تعطیل عمومی نموده عازم استقبال از ایشان شدند. از جمله سفیر ایران در بغداد هم طبعاً یا تصنعاً مهیای شرکت در استقبال شده میخواست سوار شده حرکت نماید، ناگاه یکی از سفرای خارجی بر او وارد میشود، سفیر ایران تصمیم میگیرد فسخ عزیمت نماید ولی آن مرد میفهمد که سفیر قصد حرکت به جایی را داشته میپرسد میخواستید به کجا بروید؟ پاسخ میدهد عازم استقبال یکی از پیشوایان مذهبی بودم که بنا است بدین شهر وارد شود. سفیر خارجی، که از تعطیل بازار و دکاکین و به طور کلی عموم مردم هم حس نموده بود باید واقعهی مهمی باشد، اظهار علاقه مینماید که به اتفاق به استقبال شیخ بروند، لذا سوار اسب گشته از میان مردم که بدون وقفه و فاصله به خارج از شهر در حرکت بودند میگذرند و برای اینکه کمتر هیاهو و گرد و خاک موجب ناراحتی آنان شود با سرعت خود را به جلو کشانده، در انتظار کوکبه جلال و و موکب پرشکوه شیخ میمانند. تا اینکه میبیند شیخی بر یک الاغ معمولی هیزم کشی سوار است و بدون هیچگونه آلایش و آرایشی به طرف بغداد میرود. یک نفر پیاده هم که ظاهراً صاحب الاغ است به دنبال او حرکت میکند و شیخ سخت با او مشغول گفتگو است. سفیر ایران و همراهان که شیخ انصاری را نمیشناختند، تصور میکنند این هم برای خود مسافری است مانند هزاران مسافر دیگر وارد بغداد میشود تا در این شهر بزرگ در میان آن همه غوغا گم گردد. این بود که بدون اعتنا از او میگذرند. طولی نکشیده آن شیخ به جمعیت میرسد که ناگهان صدای سلام و صلوات و غوغای شادی و هلهله مردم بلند میگردد و متوجه میشوند که مردم چون دریایی مواج به سوی شیخ در حرکت و دور او حلقه زده برای زیارتش از یکدیگر پیشی میگیرند، لذا در صدد تحقیق و دانستن چگونگی برآمده، معلوم میشود که همان شخص ساده و شیخ بیپیرایهای که سوار الاغ بود همان شیخ انصاری بوده است، و مردم آن چنان به دست بوسی و پای بوسی او پرداختهاند. سفیر خارجی، حیرتزده و مبهوت، در مراجعت به شهر میپرسد چنین کسی که در میان مردم این همه محبوبیت و نفوذ دارد دارای چه نام و عنوانی است؟ و سفیر ایران به او میگوید: این گونه افراد به نام حجه الاسلام یعنی دلیل و راهنمای اسلام مینامند. خارجی اظهار میدارد: حق هم همین است، شنیده بودم که حضرت عیسی با آن همه عظمت و پیروانی که داشت پیاده راه میرفت و بر الاغ برهنه سوار میشد، اما باور نمیکردم و امروز با دیدن این شیخ جلیل، یقین نمودم که آنچه در سیرهی انبیاء شنیدهام صحیح است و عقیده پیدا نمودم».(مدرس شهید، نابغهی ملّی ایران، علی مدرسی، صص ۲۶۴ –۲۶۵ 3-)
مادر شیخ از زنان متعبده بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترك نكرد؛ از جمله عادت شیخ این بوده كه مقدمات تهجد مادر خود را فراهم می کرد و آب وضویش را در مواقع احتیاج گرم میکرد. مادر شیخ در سال ١٢٧٩هجری قمری در نجف اشرف از دنیا رفت. شیخ از فرط علاقهای كه به او داشت، در مرگش بسیار متأثر و غمناک شد و گریه كرد تا جایی كه بعضی از خواص اصحابش زبان به اعتراض گشودند. شیخ در جواب ایشان فرمود: گریه و تأسفم نه برای آن است كه مادر را از دست دادهام، بلكه علتش آن است كه بسیاری از بلاها به سبب وجود آن مخدره از ما دفع میشد و چه بركتها كه از وجودش خداوند متعال بر ما ارزانی میداشت. لذا از فقدان این نعمت عظمی متأثرم و بر آن گریانم.
درباره مادر شیخ نیز نوشتهاند كه وقتی شهرت علمی و روحانی شیخ انصاری روز به بیشتر میشد، به مادر شیخ مژده دادند كه چه نشستهای كه پسرت چنین و چنان شده است. مادرش شكر خدا نمود و گفت: از پسرم بیشتر از این انتظار دارم؛ چه هر وقت فرزندم را شیر دادم با وضو و طهارت كامل بودهام و یا بعد از نماز و عبادت او را شیر دادهام. از چنان پرورشی چنین فرزندی را شایسته است. (مجله ارمغان، دوره بیست و هشتم ش٩، ص٤٢٩).
ملا باقر شوشتری شاگرد شیخ انصاری مینویسد: بعد از غسل و حنوط و کفن کردن مادر شیخ انصاری، وی را برای نماز بر پیکرش به صحن شریف آوردند و صحن شریف از جمعیت مردم برای نماز پر شده بود. در این حال شیخ به حاج سیدعلی ]شوشتری[ فرمود: شما بر مادر نماز بخوانید. سید نپذیرفت و فرمود: شما اولی هستید برای نماز بر مادر. شیخ انصاری فرمود: لا اری فی الدنیا عملاً لأمّی افضل من صلاتک علیها: هیچ عملی که بخواهم برای مادرم در این دنیا انجام بدهم افضل و بالاتر از نماز خواندن شما بر او سراغ ندارم. سپس جناب سید جلو رفت و بر مادر شیخ نماز خواند. (تذکره ملاباقر شوشتری، خطی ص 54 – 55 4- )
علامه سیدحسن صدر در وصف شیخ انصاری مینویسد: هدایا و تحفههای زیادی برای شیخ انصاری میآمد که با بخشی از آنها به دیگران کمک میکرد و با بخشی دیگر امور مستحبی را انجام میداد و از بعضی از برادرانش شنیدم که مستحب شرعی مالی یا عملی نبود که شیخ انجام نداده باشد حتی به استحباب نوشتن و کتابت قرآن عمل کرده و قرآنی را به دستخط خود نوشته تا به این استحباب عمل کرده باشد. وی هر شب جمعه مجلس اقامه عزای امام حسین(ع) داشت و برای حاضرین آبگوشت میداد و مقداری از خالص مال خود را برای آزادی زائرانی که در راه زیارت امام رضا علیهالسلام به اسارت درآمده بودند پرداخت میکرد. (تکملۀ أمل الآمل، ج 6، ص 42 – 43 5- )
شاگرد شیخ انصاری، حاج ملا نصرالله تراب در «لمعات البیان» مینویسد: در سفر مکه که همراه شیخ انصاری بودیم، ما وهمه حجاج دو ماه در محلی به نام عنیزه به جهت ترس از غارت بادیه نشین توقف نمودیم. شیخ، عصرها برای ما از کتاب «هدایة المسترشدین» درس میگفت و از جمله حاضرین در مجلس شیخ محمد باقر فرزند مؤلف کتاب مذکور بود.
یکی از صفات نیکو و جالب شیخ انصاری این بود که وقتی از ایشان چیزی سؤال میکردند، اگر نمیدانستند، تعمد داشتند که بلند بگویند «ندانم، ندانم، ندانم». این طور میگفتند که شاگردان یاد بگیرند که اگر چیزی را نمیدانند، از اینکه بگویند نمیدانم ننگشان نیابد و در جای دیگری فرموده بود: اگر مجهولات من را زیر پایم بگذارند، سرم به عرش میرسد.
یکی از شاگردان شیخ اعظم عالمی جلیلالقدر به نام شیخ علی حچامی (۱۲۴۰ - ۱۲۸۴ق) بود. وی در ایام کودکی نابینا گردید ولی با این حال ناامید نشد و به فراگیری مبادی علوم و سطوح پرداخت. پس از چندی در مجلس در شیخ اعظم شرکت نمود و به تحصیل سطوح عالیه پرداخت. به خاطر همین جدیت در تحصیل با وجود نابینایی و مشکلات آن بود که مرحوم شیخ انصاری فرمود: تو حجت خدا بر من و من بر مردم هستم. (مکارم الآثار؛ ج 2 ؛ ص ۵۰۲ ؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ؛ ص ۳۳۵ 8- )
شیخ انصاری در زمان تحصیل در دزفول و کربلا تمامی تلاش و وقت خود را در بحث و درسش صرف میکرد و از همان زمان به امور دیگر نمیپرداخت و زمانی که در کربلا بود، جز خیابانی که منتهی به حرم مطهر میشد را نمیشناخت با اینکه چند سال در کربلا اقامت داشت و خود میگفت که در جوانی از کثرت مطالعه و مباحثه، وقتی برای دید و بازدید با دوستانم نداشتم ودر نقلی دیگر آورده اند که وقتی که طلاب از نپذیرفتن پول هند توسط شیخ به او اعتراض کردند شیخ با ناراحتی روی منبر درس گفت: شأن علما و طلاب اجل از آن است که این گونه مطالب را اظهار کنند شما برای استنباط احکام شرع در اینجا گرد آمده اید نه برای امور مادی. شما طالبان علمید باید منیع الطبع باشید. تمام همّ خود را صرف درس و مطالعه کنید من در دوران تحصیل پولی نداشتم تا لوازم پختن غذا را تهیه کنم و از کثرت درس و بحث و مباحثه وقتی نداشتم تا برای خود غذایی بپزم. (زندگی نامه استاد الفقهاء شیخ انصاری ؛ ص ۱۲۳ 9- )
آیتالله شیخ محمد رضا طبسی نجفی میگوید: از استادم سید [ ابوالحسن] اصفهانی شنیدم که می فرمود: یکی از دو چشم مرحوم شیخ انصاری از دست رفته و چشم دومش هم ضعیف بود. ایشان با یک چهارم چشم کارهای خود را از نوشتن و غیر آن انجام می داد و با این وصف آن همه مطالب عالی از قلم مبارکش صادر شد. خدای رحمتش کند که نفس شریف خود را در تهذیب مسائل اصولی خاصه ادله عقلیه بسیار خسته کرد.( فقیه خراسان، ص 166 10- )
شیخ انصاری در وصیتی که در اواخر عمر خود به شاگردانش میکند میگوید: اولاً یک آشنایی با خدا پیدا کنید؛ ثانیاً درست تحصیل نمایید و کار کنید؛ ثالثاً به قبور علما که رسیدید، فاتحه نخوانده نگذرید. فاتحه به جهت آنها بخوانید و از ارواح آنها استمداد کنید (زیرا) به جهت توفیق و حصول علم خیلی نافع است.(منبر الوسیله، ج١، ص ٥٢٨ - ٥٢٩؛ آفتاب علم، ص ٨٨ – ٩٠).
حجتالاسلام والمسلمین امرالله شجاعیراد، پژوهشگر و استاد حوزه
انتهای پیام