کتاب «مهدینامه» (گامی چند در معرفت امام عصر(عج)) نوشته میثم امانی، استاد دانشگاه و پژوهشگر خوزستانی است که انتشارات جمکران آن را منتشر کرده است. این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و 114 نکته در زمینه معرفت امام عصر(عج) است.
مقدمه کتاب «مهدینامه» با چیستی معرفت به امام آغاز شده و بین معرفت شناسنامهای و معرفت حقیقی به امام فرق قائل شده است. نویسنده در مقدمه توضیح میدهد که معرفت حقیقی به امام صرفاً با علوم رسمی به دست نمیآید: «معرفت حقیقی به امام الزاماً با علم حصولی بهدست نمیآید. گاهی باید تقوا و عبودیت داشت تا به معرفت حقیقی رسید.» او در توضیح معرفت حقیقی نکات مهم و زیبایی را به ما یادآور میشود از جمله اینکه: «در متون دینی اسلام، معرفت حقیقی با عمل حقیقی متحد است؛ معرفتی است مؤدی به عمل و منبعث از عمل. معرفت حقیقی، نوعی شیوه زیستن است که به زندگی مبنا و جهت میدهد.»
او معرفت به امام را چنان با عمل و زیست اماممحور پیوند میدهد که مینویسد: «شیعه با معرفت به امام، نگرش دیگری درباره هستی، انسان، خود و زندگی پیدا میکند و به همان اندازه، شیوه زیستن او متفاوت میشود.» به گفته نویسنده هویت و امتیاز شیعه همین زندگی کردن با امام است.
او در ادامه در توضیح معرفت به امام؛ پنج نوع معرفت را برمیشمارد؛ معرفت به ادله، معرفت به خصایص، معرفت به القاب، معرفت به شئون و معرفت به سیره.
گاهی ما به ادله امامت و مهدویت معرفت داریم؛ اینها به کار اثبات مدعا میآیند و نگرشساز هم هستند. گاهی هم به خصایصی مثل عصمت و کرامت و علم امام معرفت داریم. گاهی هم معرفت به القاب داریم. معرفت به شئون هم به این معناست که مقام امامت مقتضی شئون ویژهای است که از هر کس برنمیآید و معرفت به سیره که شناخت سیره اهل بیت(ع) بهطور عام یا خاص و تحلیل رفتار، گفتار و تقریر آنهاست.
این مصادیق را گاهی میتوان بهطور عموم و درباره همه امامان معصوم(ع) _ بدون در نظر داشتن شخص خاص _ بحث کرد و گاهی درباره امامی خاص. به گفته نویسنده، این کتاب کوششی برای معرفت به امام عصر(عج)، با نظر به پنج مصداق معرفت است.
این کتاب که بیشتر بر القاب و سیره امام عصر(عج) تأکید دارد در کنار ادله، خصایص و شئون عام، برای افرادی که با امامان و امامت آشنایی اجمالی دارند، زمینه آشنایی متوسطی را فراهم میکند. متن زیر گفتوگو با نویسنده کتاب «مهدینامه» درباره این اثر و آثار مکتوب در حوزه مهدویت است که در ادامه میخوانید:
این کتاب بهطور کلی، 114 نکته معرفتی در حوزه معرفت به شخص حضرت ولی عصر(عج) است. این نکات معرفتی با 114 سوره قرآن کریم مطابقت دارد. در اصل بنده نکات بیشتری را جمعآوری کرده بودم که با شناخت وجودی حضرت ولی عصر(ع) ارتباط داشت؛ از بین آن نکات متعدد، 114 نکته را جدا کردم و کتاب «مهدینامه» شکل گرفت. انتشارات مسجد مقدس جمکران هم عنایت کردند و آن را منتشر کردند که جا دارد از واحد پژوهش و واحد انتشارات مسجد جمکران تشکر کنم که زحمت کشیدند و با طراحی خیلی خوبی، کتاب را به چاپ رساندند.
درباره اینکه این کتاب چه خلئی را پر میکند، اول باید بگویم ما سه سطح مخاطب دینی داریم؛ انسان وقتی دیندار باشد و دغدغه معرفت دینی داشته باشد، بهصورت پلکانی این سه مرحله را میتواند طی کند تا معرفت خود را ارتقا بدهد. سطح اول، مبتدی است؛ کسانی که معارف عمومی نسبت به حضرت ولی عصر(عج) دارند؛ بهطور نمونه شناخت شناسنامهای دارند؛ تاریخ زندگی و غیبت ایشان را میدانند، مختصراً القاب حضرت را میشناسند و نسبت به حوادثی که مربوط به غیبت و ظهور و یا دوران حکومت ایشان است به نحو اجمال آگاهی دارند.
سطح دوم، سطح متوسط است؛ یعنی کسانی که خواهان معرفت عمیقتر نسبت به حضرت ولی عصر(عج) هستد؛ کسانی که میخواهند از سطح معرفت عمومی بالاتر بیایند و کمی عمیقتر درباره مفاهیم دینی و ادله دینی و آموزههای دینی کسب اطلاع بکنند. سطح سوم، سطح عالی است؛ کسانی که بهطور تخصصی وارد این مباحث میشوند و یک حوزه خاص یا حوزه مهدویت را بهطور کلی انتخاب میکنند و بهصورت تخصصی براساس روششناسیهای مرسوم و همینطور علوم مرسومی که وجود دارد تلاش میکنند در موضوعات مهدویت بهصورت اجتهادی، ورود کنند.
این کتاب برای کسانی نوشته شده که در سطح دوم قرار دارند؛ یعنی آگاهیهای عمومی در حوزه امام دارند، ولی لازم است دقتهایی خاص داشته باشند و ظرافتهایی که در متون دینی، در آیات قرآن ـ که دال بر مباحث مهدویت است _ حدیت و علوم دیگر وجود دارد، عمیق تر درک کنند.
در انتخاب این روش ارائه مطلب که برای کتاب «مهدینامه»، متأثر از دو الگو بودم؛ یک الگو، آیتالله جوادی آملی، مرجع و مفسر و فیلسوف بزرگ معاصر ما بودند. در آثار دینی و فلسفی ایشان، بخشی به نام «اشارات» وجود دارد. ایشان هر بخشی را که طرح میکنند، در پایان قسمتی را تحت عنوان اشارات میآورند که شامل نکتهها و لطیفههای معرفتی است که معمولاً در بحث نمیگنجد، اما قابل استخراج است. در شرحی که بر زیارت جامعه کبیره نوشتهاند، به نام «ادب فنای مقربان» و در تفسیرشان هم قسمتی تحت عنوان «اشارات» در پایان بحث ذکر میکنند. الگوی دیگری که از آن متأثر بودم، سبک نگارشی است که مخاطب امروز را دربرمیگیرد، چون مخاطب امروز با توجه به مقضیات زمان و متأثر از جو سایبر است و چندان حوصله خواندن مطالب تفصیلی را ندارد. در حقیقت مطلب را باید بهصورت مختصر و مفید در اختیار او قرار داد.
از این دو الگو، برای نوشتن این نکات بهره بردم. استفاده از این روش سابقه دارد و در متون عرفانی ما، برخی از بحثها و تعالیم عرفانی که باید بهصورت مجمل در اختیار مخاطب خاص این مباحث قرار میگرفت، به این سبک طرح شدهاند. در غرب هم از این روش استفاده میکنند که هدف آن گزینگویی و ارائه مطلب بهصورت مختصر و به زبان روز است.
این روش دو حُسن دارد؛ یک اختصار است؛ به این معنی که نیازی نیست یک بحث را بهصورت تخصصی طرح بکنید. حُسن دیگر این است که ذهن انسان را نسبت به آنچه بهصورت عمومی میداند، تیز میکند و فکر او را برمیانگیزد. فرض کنید شما بهعنوان یک مخاطب سطح اول میدانید یکی از القاب حضرت ولی عصر(عج)، «قائم» است و به نحو اجمال میدانید که معنی این لقب این است که حضرت قیام خواهند کرد، منتهی در سطح دوم برای اینکه فکر مخاطب خود را برانگیزیم، دلالتهایی را که در این لفظ وجود دارد نشان میدهیم، بهطور نمونه میگوییم کلمه «قائم» در قرآن هم آمده است؛ کسانی در طول تاریخ بودهاند که قیام کردند؛ حال این قیام در یک زمان خاص است یا همیشه در حال قیام هستند؟ دلالتهای لفظ را در اختیار مخاطب قرار میدهیم و این باعث میشود ذهن او نسبت به آنچه آموخته دقیقتر و عمیقتر شود.
در این باره، نکته اول این است که تمام مباحثی که در حوزه مهدویت وجود دارد، به نحو آسان و آنگونه که عموم مردم بتوانند از آن استفاده کنند، نمیشود در دسترس همگان قرار داد، به این دلیل که بخشی از بحثها وجود دارد که در سطح عالی معرفتی قرار دارند و حساسیت بالایی دارند؛ بهخصوص بحثهای مربوط به علائم ظهور و تطبیق علائم یا بحثهای مربوط به اتفاقات تاریخی و نائبان ایشان و حتی بحثهایی که حیث وجودی حضرت را به لحاظ فلسفی یا عرفانی بحث میکنند. نمیتوان انتظار داشت این مباحث در اختیار عموم مردم قرار گیرد. ولی سطح دوم که عرض کردم بهصورت گستردهتر از آنچه اکنون وجود دارد و در سطح خیلی خوب میشود در دسترس عموم مردم قرار داد.
درباره برخی از بحثها مثل احادیث سفیانی یا دجال بین کسانی که متخصص این حوزه هسنتند، تفاوت نظرهایی دیده میشود، طبق روششناسیهایی که وجود دارد هر کس که مجتهد باشد در این بحثها، ممکن است نظر خاصی داشته باشد، این جور مباحث که سطح سوم است نمیتوانیم در بین عموم مردم طرح کنیم. نیازی که وجود دارد این است که به سطح دوم بپردازیم و هر چه میتوانیم دقت و عمق مردم و ظرافتهای فکری مردم را درباره بحثهای مهدویت گسترش بدهیم.
نکته دوم؛ ضرورتهایی که در زمینه مهدویتپژوهی وجود دارد سه حوزه است که خیلی نیاز به کار دارد؛ حوزه اول، بازخوانی میراث فکری مهدویت است؛ ما آثاری در حوزه مهدویت داریم که هنوز آنطور که باید و شاید به آنها نپرداختهایم. بهطور نمونه فرض کنید فلاسفه و عارفان ما و کسانی که اعتقاد به مهدویت داشتند، بحثهای دقیق و عمیقی را در این حوزه مطرح کردند، اما این بحث آنچنان که باید و شاید استخراج نشده است؛ بهخصوص فلاسفهای که پس از صدرالمتألهین شیرازی از دوره صفویه تاکنون در حوزه مهدویت کار کردهاند، به آثارشان نپرداختهایم.
ضرورت دوم، رویکردهای متنوعی است که میشود به بحث مهدویت داشت. رویکردهای نقلی؛ کسانی که علم حدیث، رجال، تاریخ یا تفسیر خواندهاند با این رویکردها به سراغ مهدویت رفتهاند. در دوران اخیر، رویکردهای دیگر هم شکل گرفته است، بهطور نمونه بحثهای تطبیقی در حوزه مهدویت، بحثهای سیاسی در حوزه مهدویت و... . ولی با وجود این، به نظر میرسد هنوز میشود از رویکردهای دیگر، به حوزه مهدویت نگاه کرد. بهطور نمونه درباره رویکرد پدیدارشناختی به مسئله مهدویت کاری انجام نشده است؛ یا رویکرد اقتصادی به مسئله مهدویت. یا بهطور نمونه در دوره حضرت ولی عصر(ع) اقتصاد چگونه خواهد بود؟ اگر الگویی اقتصادی از دوران ظهور داشته باشیم میتواند در مسائل و چالشهای اقتصادی فعلی هم کمک کند.
ضرورت سوم که مهمتر از دو مورد نخست است، پاسخ به این مسئله است که چطور مباحث مهدویت را به مقتضیات روز و نیازهای انسان امروز تطبیق دهیم؟ چطور انسان منتظر را طوری که زیستش در جهت هدف عالی ظهور باشد تربیت کنیم؟ باور به منجی را چطور میشود در حوزههای مختلف فردی، خانوادگی، سیاسی، مادی، معنوی و... کاربردی کرد؟ به نظر بنده این ضرورت مهمتر از ضرورتهای دیگر است.
درباره اصل اعتقاد به وجود یک منجی و مسائلی که درباره وجود حضرت ولی عصر(ع) مثل دوران غیبت و ظهور و نقش شیعیان، صبحت زیاد شده است؛ ولی هنوز که هنوز است اینها حکم مباحث انتزاعی را دارند و بهصورت کاربردی از دل اینها، حرف درنیامده است. بهطور نمونه در روایات بر صبر تأکید شده است؛ این صبر میتواند بهعنوان یک راهبرد اجتماعی مهم در دوران غیبت کبری امام و بهعنوان یک ضرورت در زیست افراد منتظر قرار بگیرد، ولی آنطور که باید و شاید به مفهوم صبر نپرداختهایم؛ اینکه چطور میشود صبر را در زندگی پیاده کرد؟
در گذشته یادداشتها و مقالاتی را تألیف کردهام که در خبرگزاریها و مجلات منتشر شدهاند. کتاب «مهدینامه» اولین کتاب بنده در موضوع مهدویت بود. براساس ضرورتهایی که عرض کردم، کارهای دیگری در دست دارم که اگر خداوند توفیق داد به چاپ خواهند رسید. کاری که در حوزه مهدویت فعلاً مشغول آن هستم، یک مورد ادامه نکتههایی است که در کتاب «مهدینامه» منتشر شده است. 114 نکته برای این کتاب گلچین شد و بقیه نکات، اگر به حد قابل قبولی رسیدند، جلد دوم و سوم «مهدینامه» هم انشاءالله منتشر میشود. کار دیگری که از حدود دو سال پیش تحقیق و نگارش آن را آغاز کردم، رویکرد پدیدارشناختی به مهدویت است. در این رویکرد ما به سراغ افرادی میرویم که منتظر امام زمان(عج) هستند. پدیدارشناسی به این معناست که میخواهیم ببینیم کسانی که منتظر امام عصر(عج) هستند، احوالاتشان چیست و چطور میتواند باشد؟ فردی که منتظر است حالات مختلفی میتواند داشته باشد؛ مثلاً صبر، امید، تنهایی داشته باشد و حالات دیگر. در این بحث این حالات را یکی یکی بحث میکنیم.
آماری از اقبال مخاطبان به کتب حوزه مهدویت ندارم و تنها آنچه تجربه شخصی است عرض میکنم. به نظر میآید اقبالی که باید و شاید مخاطب دینی ما بهویژه باید نسبت به آثار مهدویت داشته باشد، ندارد. دلیلش این است که ضرورتی که مهدویت و بحث غیبت و ظهور حضرت ولی عصر(عج) دارد، هنوز که هنوز است برای خیلی از شیعیان حضرت جا نیفتاده و این ضرورت را در زندگی خود حس نمیکنند. به عبارتی دیگر، بسیاری از افراد، زندگی دینی دارند، اما زندگیشان در راستای اهدافی که دین از آنها خواسته نیست.
مهمترین هدف افقی که دین برای زندگی انسان تعیین کرده است همین افق فرج جهانی حضرت ولی عصر(عج) است؛ یعنی کل زندگی ما و مجموعه رفتارهایی که انجام میدهیم همه بدون استثنا باید سمت و سویی داشته باشد. این سمت و سو به لحاظ عمودی، میشود توحید که نیتی است که در تمام کارهایمان داریم ولی به جهت افقی، رسیدن به فرج جهانی حضرت ولی عصر(عج) است که این را شیعه و سنی و همه ادیان دیگر هم قبول دارند. چون این ضرورت حس نمیشود و زیستنها بهصورت هدفمند نیست، کتابهایی که در حوزه مهدویت منتشر میشود ـ و کتب خوبی که در حوزه کودک و نوجوان و مخاطب عام چاپ شده ـ آنطور که باید مورد اقبال قرار نمیگیرد.
برای نزدیک کردن مخاطب به کتاب، واسطهای در این بین وجود دارد و آن واسطه، رسانه است. از زمانی که یک کتاب تألیف میشود تا زمانی که یک مخاطب آن را میبیند جذبش میشود، رسانه، نقش واسطه را دارد. با کمال تأسف برخی کتابها ممکن است محتوای خوبی نداشته باشد، اما چاپ میشود و به چاپهای متعدد هم میرسد و مخاطب خوبی هم پیدا میکند، دلیلش فقط جذابیتی است که رسانهها برای آن ایجاد میکنند. رسانه، کتاب را تبلیغ میکند، مخاطب نیز تحتتأثیر قرار میگیرد و آن را تهیه میکند، ولی در حوزه کتابهای دینی و مهدویت چون رسانههایی که در اختیار داریم آنطور که باید و شاید تعدادشان زیاد نیست و به لحاظ کیفی کار نمیکنند و جذابیتهای مورد نظر مخاطب امروز را در نظر نمیگیرند، کتاب به سمع و نظر مخاطب دینی علاقهمند خود هم نمیرسد.