شیخ صدوق (علیه الرحمه) از سه طریق مختلف از امام حسن مجتبی(ع) روایت مفصلی را در سیره پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است. امام حسن مجتبی(ع) در ابتدا مقداری از سیره نبوی را به نقل از داییشان هند تمیمی(که از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل بود)، نقل کرده است. ایشان در ادامه سیره پیامبر(ص) را به نقل از امام حسین(ع) و ایشان از امام علی(ع) نقل میکند.
آنچه در ادامه میخوانیم ترجمه بخش دوم روایت که مجموعه پرسش و پاسخهای امام حسین(ع) و پدر بزرگوارشان و جزء بهترین روایات درباره سیره نبوی است.
شیخ صدوق به سه طریق از امام حسن مجتبی(ع) نقل کرده است که فرمود: به دایی خود هند تمیمی (هند فرزند حضرت خدیجه(س) از شوهر پیشین خود ابوهاله تمیمی است، از اینرو برادر مادری حضرت فاطمه(س) و در نتیجه دایی امام حسن و امام حسین(ع) است. هند مردی سخنور بود و در جنگ جمل در رکاب حضرت امیر(ع) حضور داشت.) که اوصاف و شمائل پیامبر اکرم(ص) را به خاطر داشت و بسیار بازگو میکرد، گفتم میخواهم شرح حالی از جد بزرگوارم رسول خدا(ص) برایم بازگو کنی تا آویزه دستم و چراغ راه زندگیام باشد.
آن حضرت بعد از نقل سیره و صفات جد بزرگوارشان به نقل از هند تمیمی، در تکمیل این بحث، سیره نبوی را به نقل برادر بزرگوارشان امام حسین(ع) که از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است، میپردازند: امام حسن(ع) فرمود: من این اوصاف را مدتی از برادرم حسین(ع)، پنهان میداشتم تا اینکه در زمان مناسبی آنها را برای او بازگو کردم، اما متوجه شدم که او قبل از من از این اوصاف مطلع شده است؛ پرسیدم از چه کسی آنها را جویا شده است؟ دیدم که از پدر بزرگوار خویش علی(ع)، درباره چگونگی رفتار اندرون و بیرون پیامبر اکرم(ص) و شمایل او سؤال کرده و چیزی را فروگذار نکرده است.
امام حسین(ع) فرمود: از پدرم درباره زندگی داخلی پیامبر خدا(ص) پرسیدم؛ فرمود: ورود حضرت به هر منزلی به خاطر اجازهای که از همسران و کسان خود داشت در اختیار خودش بود. چون وارد منزل خود میشد وقت خود را به سه بخش تقسیم میکرد بخشی را برای خدا و عبادت، بخشی را برای خانواده خود و بخشی را هم برای خویش. سپس آن وقت ویژه خودش را میان رسیدگی به امور شخصی خود و مردم تقسیم میکرد و همه آن نیمه مردم را صرف خاص تا عام میکرد و چیزی از آن را برای خود نمیاندوخت تا از مردم دریغ دارد.
در بخش ویژه مردم طرز سلوکش این بود که اهل فضل و کمال را بر دیگران مقدم میداشت و آنان را نیز طبق مراتب فضلشان در دیانت و تقوی و پاکدامنی، سهم میداد؛ بعضی از مردم یک حاجت، بعضی دو حاجت و بعضی چند حاجت داشتند که حضرت خود مشغول آنان و رفع نیازهایشان میشدند و آنان را هم به کارهایی که به مصلحت خودشان و امت بود مشغول میکردند.
از آنان میپرسیدند و آنچه را شایسته بود، به آنان خبر میدادند و میفرموند: این دعوتها و گزارشها را حتماً، حاضران به غایبان برسانند و نیازهای کسانی را که نمیتوانند حاجتشان را به من برسانند برایم بگویید؛ کسی که چنین کند و حاجت ناتوانی را به فرمانروایی برساند خدا گامهایش را در روز قیامت استوار بدارد. در پیش پیامبر خدا جز همینها که یاد شد از چیز دیگری سخن نمیرفت؛ از لغزش کسی انتقام نمیگرفت. مردم تشنه و جوینده بر او وارد میشدند و جز با شیرین کامی معنوی از پیشگاهش پراکنده نمیشدند و راه یافته از محضرش بیرون میرفتند.
امام حسین(ع) فرمود: از پدرم درباره زندگی بیرون رسول خدا(ص) پرسیدم که در بیرون چه میکرد؟ فرمود: رسول خدا(ص) زبانش را جز از سخنان سودمند نگه میداشت و مردم را با هم صمیمی و متحد میکرد و آنان را گریزان نمیکرد تا دچار تشتت و پراکندگی شوند. بزرگوار هر قومی را احترام میفرمود؛ از مردم جز در مواقع ضروری و شایسته دوری میجست و خود را از اعمال و اقوال غفلتآور آنان به دور نگه میداشت بیآنکه خوشرویی و اخلاق کریمانه خود را از آنان باز گیرد.
از اصحاب خود دلجویی و تفقد میکرد؛ از مردم درباره آنچه میانشان جریان داشت میپرسید و آنگاه آنچه را که نیکو بود تحسین و تقویت میکرد و آنچه را که ناپسند و زشت بود تقبیح و تحقیر میکرد تا به این وسیله مردم به خوبیها روی آورند و از بدیها کنار کشند.
در کارها معتدل بود؛ با کسی بگو مگو و ناسازگاری نمیکرد؛ خود از انجام وظایف الهی و توجه به خدای سبحان از بیم آنکه مبادا مردم غفلت ورزند یا خسته و ناراحت شوند غافل نمیماند؛ نه از حق کوتاه میآمد و نه از آن تجاوز میکرد.
نزدیکان به او در فضائل از بهترین مردم بودند. آنانی نزد او بهتر از همه بودند که بیش از همه در حق مسلمانان خیرخواهی داشتند و آنانی پیش او جایگاه مهمتری داشتند که بهتر از همه در دلجویی و همراهی با اهل اسلام و تحمل بارهای سنگین و یاری رساندن به آنان کوشا بودند.
امام حسین(ع) فرمود: درباره نشست و برخاست رسول خدا(ص) سؤال کردم، پدرم فرمود: نشست و برخاست او جز با یاد و ذکر خدا نبود. برای خود در مجالس جای ویژهای که نشانه تشخیص و برتری باشد قرار نمیداد و دیگران را هم از این کار نهی میفرمود. هرگاه به مردمی که پیش از او به مجلس آمده بودند وارد میشد در همان جایی مینشست که ذیل مجلس بود و مجلس به آن پایان میپذیرفت و دیگران را نیز به این کار فرمان میداد.
به هر یک از همنشینان به اندازه و در خور او توجه و نگاه برابر میکرد. هر یک از همنشینان او دیگری را نزد رسول خدا گرامیتر از خود نمیدید؛ هر کس با او همنشین میشد حضرت آنقدر تحملش میکرد تا او خود منصرف شود و برخیزد. هر کس حاجتی از او میطلبید برنمیگشت مگر با حاجت روا شده یا با روحی آرامش یافته و آسوده از گفتار نرم و مهرآمیز او؛ سایه اخلاق خوش او در برخوردها همه را فراگرفته بود و او برای آنان در دلسوزی و خیرخواه بودن همچون پدر بود و همه مردم از عرب و عجم و سیاه و سفید پیش او در آفرینش و شئون آفرینش برابر میکردند و هیچیک را جز به تقوا امتیازی نبود.
مجلس او مجلس بردباری، حیا، راستگویی و درستکرداری بود. در محضرش صداها بلند نمیشد و حرمتها هتک نمیشد و عیبجویی از کسی نمیشد و گناهان و لغزشها برملا نمیشد؛ همه با هم هماهنگ بودند و از روی تقوا با هم رفتار میکردند؛ نسبت به هم فروتن بودند، بزرگها را احترام میکردند و به کوچکها شفقت میورزیدند، نیازمند را بر خود مقدم میداشتند و غریب را نگهداری میکردند.
امام حسین(ع) فرمود پرسیدم: روش او در برخورد با دیگران و همنشینان خود چگونه بود؟ پدرم فرمود: در برخوردها پیوسته گشادهرو و متبسم، آسانگیر و بیتکلف و نرمخو بود؛ نه بدخو و نه خشن و نه پرخاشگر و ناسزاگو، نه عیبجو و خردهگیر و نه چاپلوس و ثناگو. از آنچه نمیپسندید، تغافل میکرد؛ هیچ کس از او ناامید نمیشد و آرزومندان از احسان و عفو او ناکام نمیماندند.
خود را از سه چیز نجات داده بود؛ جدال و بگو مگو، پرگویی و سخنان بیهوده و مردم را هم از سه چیز وا نهاده بود. هیچ کس را بدگویی نمیکرد. کسی را سرزنش نمیکرد و در پی لغزشها و اسرار مردم نبود و جز آنجا که امید پاداش خداوندی داشت، سخن نمیگفت. آنگاه که سخن میگفت همه اهل مجلس آنچنان خاموش و سراپا گوش بودند که گویی بر سر آنان پرندهای که با کمترین حرکت پرواز میکند نشسته است. هرگاه سخن او به پایان میرسید و ساکت میشد آنان به سخن میآمدند. در محضر او در سخن گفتن باهم کشمکش نمیکردند؛ اگر کسی سخن میگفت همه با توجه گوش میدادند تا گفتارش به پایان رسد؛ سخن آنان در پیشگاه رسول خدا(ص)، از پی همان سخن اولینشان بود؛ پراکندهگو نبودند.
از آنچه همه میخندیدند، او نیز میخندید و از آنچه همه شگفت زده میشدند او نیز متعجب میشد؛ در برابر نامربوطخواهی و جفاگویی غریبان که او را نمیشناختند، آنقدر شکیبا بود که اصحاب او در صدد جلبشان برمیآمدند؛ اما حضرت مانع میشد و میفرمود هرگاه حاجتمندی را دیدید که از پی نیاز خود برخاسته است او را بخشش و حاجتروا کنید.
مدح و تمجید را جز از مؤمن صادق نمیپذیرفت و به دیگران وقعی نمینهاد؛ سخن هیچ کس را قطع نمیکرد مگر آنگاه که ناروا شده از حد میگذشت که در این صورت با نهی کردن، او را از ادامه سخن بازمیداشت یا از جا برمیخاست و مجلس را ترک میکرد.
امام حسین(ع) فرمود: سؤال کردم سکوت رسول خدا(ص) چگونه بود؟ پدرم فرمود: سکوت او بر چهار ویژگی استوار بود؛ بر بردباری، هوشیاری، اندازه نگهداری و بر اندیشیدن؛ اما سکوت اندازه نگهداری سکوت دلنشینی بود که در هماهنگ نگریستن به دیگران و نیز برابر گوش دادن به آنان تحقق مییافت؛ نه در نگاه خود به کسی امتیاز میداد، نه در گوش سپردن؛ اما سکوت تفکر، سکوت روحافزایی بود که در اندیشیدن به آنچه باقی میماند و آنچه فانی میشود، جلوه میکرد و اما سکوت حلم در این نمایان میشد که همه بردباری او در صبر او فراهم گشته بود؛ هیچ چیز که برای حق نبود او را خشمگین و بیقرار نمیکرد؛ اما سکوت حذر در این متجلی میشد که مواظبت و هوشیاری او در چهار چیز فراهم شده بود؛ خوبیها را پی میگرفت تا از او پیروی نمایند و زشتیها را ترک مینمود تا دیگران خود را از آن نگهدارند و جهت تدبیر در سامانبخشی اوضاع دنیا و آخرت امتش کوشش میکرد و در اقدام به آنچه که خیر دنیا و آخرت آنان را فراهم کند تلاش میکرد.
حجتالاسلام امرالله شجاعیراد، پژوهشگر و استاد حوزه
انتهای پیام