دشمنان رسالت نبی مکرم اسلام همه تلاش خود را به کار بستند تا ضمن تشویش اذهان نسبت به شخصیت والای پیامبر عظیمالشان اسلام، مانع از گسترش فزاینده دین مبین اسلام در میان جامعه خود شوند!
حضرت محمد صلواتالله علیه از همان ابتدای اعلان نبوت با دشمنان متعددی مواجه شدند که اغلب از بزرگان مکه و صاحبنظران و شیوخ قبائلی بودند که مدار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شهر مکه به عنوان یکی از اساسیترین شهرهای جهان در آن زمان بر عهده آنان بود.
بدون شک که وجود چنین دشمنانی شرایط را برای پیشبرد بیشتر اسلام به عنوان دینی که بر همه عقائد گذشته خط بطلان میکشید سخت جلوه میکرد و دستگاه مستقر حکومتی هیچگاه وجود یک دین جدید که مانع انتفاع اجتماعی و اقتصادی آنان میشد را در کنار خود بر نمیتافت.
بلاذری به عنوان یکی از شخصیتهای برجسته تاریخنگاری دشمنان آن حضرت را در بیش از ۱۱ قبیله و ۲۳ شخصیت مهم دستهبندی کرده است. بلاذری از قبیله مخزوم، عبدالشمس، سهم، نوفل جمح، اسدبن عبدالعزی، ابدالدهر بن قصی، زهرهبن کلاب، هاشم، المطلب، خزاعه، هذیل، به عنوان قبائلی یاد میکند که بیشترین دشمنیها را با پیامبر داشتهاند. در عین حال میتوان گفت که بیشتر دشمنان حضرت محمد صلواتالله علیه در مکه به قبیله قریش متعلق بودند که این قبیله به عنوان قبیله پیامبر هم معرفی میشود. قبیلهای که از زمان دیرین بر مکه چیره گشته بود و بسیاری از فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی را در این شهر استراتژیک مدیریت میکرد.
بر اساس این بررسیها میتوان ادعا داشت که بیشترین دشمنان آن حضرت در دو قبیله مخزوم و عبد شمس قرار داشتند. مستندات تاریخی بر این نکته اشاره دارد که دشمنان آن حضرت از سران و بزرگان عشایر بودند بر این اساس سعیدبن عاص بزرگ بنیعبدالشمس، مطعمبن عدی بزرگ بنینوفل، عاصبن وائل بزرگ قبیله بنیسهم و ولیدبن مغیره از بزرگان قریش و امیهبن خلف نیز از بزرگان قریش و جاهلیت شمرده میشوند.
این افراد در عین حالی که شخصیتهای مهم قبیله و عشیره خود به شمار میرفتند، افراد مسن و کهنسالی نیز بودند که همه عمر خود را غرق در جاهلیت و لذات دنیایی سپری کرده بودند و بدیهی است که با تمام قوا در برابر این دین جدید و رهبر آن قد علم خواهند کرد!
به طور مثال و بر اساس نقل اباذری در کتاب «جمل من امسالالاشراف» جلد ۱ صفحه ۱۵۲ تا ۱۷۳، ولیدبن مغیرة که چند ماه پس از هجرت از دنیا رفت ۹۵ سال داشت و عاصبن وائل السهمی که بعد از هجرت از دنیا رفت ۸۵ سال سن داشت و سعید بن عاصبنامیه نیز که در سال نخست هجرت در طائف از دنیا رفت ۹۰ سال سن داشت و اسود بن عبدالمطلب ابن اسد که در مکه و در حالی که در حال آماده شدن برای جنگ خود بودند از دنیا رفت بیش از صد سال سن داشت.
عتبهبن ربیعه که در جنگ بدر به هلاکت رسید ۷۰ سال سن داشت، شیبهبن ربیعه نیز صد سال سن داشت، مطعمبن عدی که سال دوم هجرت قبل از جنگ بدر از دنیا رفت ۹۲ سال سن داشت و امیهبن خلف که در جنگ بدر به هلاکت رسید بر اساس نقل ابنهشام در السیره النبویه، ج۲ صفحه ۲۰۱ پیرمردی فرتوت و کهنسال بوده است.
در این بین رابطههای نَسَبی و قرابتهای فامیلی بین دشمنان حضرت محمد صلواتالله علیه موجب تشدید این دشمنیها و تحکیم رابطه آنها در خصوص مواجهه با پیام بزرگ اسلام بود. بر اساس نقل ابن هشام در السیره نبویه جلد ۱ صفحه ۳۲۶ عتبهبن ربیعه برادر شیبهبن ربیعه و همچنین امیهبن خلف برادر اُبیبن خلف و همچنین منبهبن حجاج برادر نبیهبن حجاج بود و مطعمبن علی برادر طعیمهبن عدی بود.
در این بین حتی افرادی بودند که با شخص پیامبر (ص) قرابت داشتند؛ همچون ابولهب که عموی پیامبر(ص)، زهیر بن ابیامیه مخزومی پسر عمه ایشان و اسودبن عبد یغوث پسر خاله ایشان، که با وی دشمنیهای آشکاری میکردند و این مجال را برای سرکردگان مکه فراهم آورده بود که بگویند محمد(ص) حتی در بین عشیره و فامیل خود نیز طرد شده است!
به طور کلی سیاست دشمنی بزرگان مکه با شخصیت حضرت محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم را میتوان در دو بخش دستهبندی کرد؛ سیاست گفتاری و سیاست عملی.
الف) سیاست گفتاری
بزرگان مکه حضرت محمد صلواتالله علیه را تکذیب کردند و سعی کردند که ادعای ایشان را مبنی بر نبوت مورد تمسخر و تحقیق قرار دهند و میخواستند ثابت کنند که تمام این ادعاهای او جز سخن باطل چیزی نیست لذا ضمن تحقیر ایشان، خواستند که برای آنها معجزاتی بیاورد! چرا که حضرت محمد صلواتالله علیه در نظر دشمنانش کوچکتر و بیاهمیتتر از آن بود که بتواند پیامبر خدا شود چون از نظر جایگاه و صفات شخصیت چیزی فراتر از مردم نداشت و علامت خاصی را نیز در وجود او پیدا نمیکردند که نشان دهد او مورد توجه و عنایت الهی قرار دارد این همان چیزی است که خداوند تبارک و تعالی در آیه ۷ سوره فرقان «وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ ۙ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا»؛ «و گفتند: چرا این پیامبر غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشتهای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوی او باشد)؟!» به آن اشاره شده است!
در نظر اهل مکه چیزی در سیره و سلوک محمد صلواتالله علیه وجود نداشت که دلالت بر پیامبری کند و در نظر دشمنانش شرافت اجتماعی در وی دیده نمیشد! لذا با راهبرد تحقیر و استهزا سعی کردند از شخصیت و شأن ایشان در میان مردم بکاهند.
آیه ۴۱ سوره فرقان به این موضوع اشاره دارد که فرموده است: «وَإِذَا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا»؛ «و چون تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند [كه] آيا اين همان كسى است كه خدا او را به رسالت فرستاده است.» به همین جهت به ایشان تهمتهای فراوانی را نسبت دادند و گفتند که ابتر است. شاعر، مجنون، ساحر و کاهن از جمله صفاتی است که این دشمنان به رسول خدا نسبت میدادند.
۲) سیاست عملی
سیاست عملی که بزرگان مکه و دشمنان و کفار قریش نسبت به پیامبر عظیمالشأن اسلام روا داشتند سیاستی دهشتناک بر پایه قوای جاهلیت و درصدد حذف تمامیت اسلام و شکست دادن تمام اقدامات رسول مکرم اسلام بود. این سیاستها که ابتدای آن با سیاست به قتل رساندن آن حضرت آغاز ولی به جایی ختم نشد، رفته رفته به سیاستهای دیگری تغییر موضع داد! دشمنان رسالت سیاستهای عملی خود را با سیاستهای تحریم اقتصادی، ضرب و شتم و تحریم اجتماعی ادامه دادند.
شرایط شعب ابیطالب و دوران سختی که بر مسلمانان در آن سالها رقم خورد، شاید نمونه واضحی از دشمنیها و ظلمهایی بود که بزرگان مکه در حق نبی مکرم اسلام و مسلمانان روا داشتند. این موضوع نشاندهنده سه بُعد تحریم سیاسی، تحریم مالی و تحریم اجتماعی آن حضرت و مسلمانان از سوی بزرگان مکه است.
صورت دیگری از این ماجرا ضرب و شتمهایی بود که به اشکال مختلفی بر پیامبر اسلام و مسلمانان رواداشته میشد. ابنهشام در کتاب سیره النبویه جلد ۱ صفحه ۳۲۵ مینویسد که پیامبر اکرم صلواتالله علیه فرمود: روزی نماز میخواندم و به سجده رفته بودم که ناگاه عقبه آنچنان با لگد به گردنم کوبید که از شدت آن ضربه چشمانم داشت از حدقه بیرون میزد.
همچنین طبری در تاریخ خود جلد ۲ صفحه ۳۴۳ مینویسد: عُقبه عبای خود را بر دور گردن پیامبر پیچید و او را به شدت خفه کرد تا آنکه برخی از دوستان حضرت پیامبر را از زیر دستان او نجات دادند.
این تعرضات به صورتهای مختلف و شیوههای خطرناکی برای پیامبر صلواتالله علیه تکرار شد، تا ضمن ایجاد رعب و وحشت مانع پیوستن افراد به حضرت محمد(ص) شوند. بزرگان کفار در مکه همه راهها را برای مقابله سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با پیامبر به تجربه گذاشتند .آنها حتی برای فشار اجتماعی به پیامبر دو دختر او را نیز که به عقد افرادی بودند طلاق دادند و با این اقدام سعی در فشار اجتماعی به پیامبر داشتند.
رسول خدا در حالی نبوت را عهدهدار شدند که در سن میانسالی بودند و قسمت زیادی از نبوت خود را در مکه گذراندند که پیشرفتی کوچک در آنجا حاصل شد! اما پس از آنکه آن حضرت به مدینه هجرت کردند در مدت زمان اندکی پیروزیها و پیشرفتهای متعددی را به خود اختصاص دادند و در این حال، بسیاری از مناطق شبه جزیره عربستان و قسمتهایی از بلاد شام را زیر سلطه اسلام درآوردند و تعداد بسیار زیادی به اسلام گرویدند و بدینسبب بزرگ تمام عرب شدند. چیزی که نه ابوسفیان و نه ابولهب هیچگاه تصورش را نمیکردند!
آنهایی که در دارالندوه جمع شدند تا شمشیرهای آخته را بر ریشههای نوبنیاد اسلام بزنند، تصور این را نداشتند که اقدامات آنان در تمسخر و استهزا نبی مکرم اسلام نهتنها اثری در عزم مسلمانان نداشت بلکه روز به روز بر قدرت اسلام و مسلمین میافزود.
محمدرضا سلمانیعبیات، پژوهشگر تاریخ اسلام
انتهای پیام