کتاب «فوائد المشاهد و نتائج المقاصد» مجالس موعظه علامه شیخ جعفر شوشتری مؤلف کتاب معروف «خصائص الحسینیه» است که در زمانهای مختلف در کربلا، نجف یا سامرا ایراد شدهاند. این مجالس توسط محمدبن علی اشرف طالقانی از شاگردان علامه در قالب یک کتاب گردآوری شده است.
ایکنای خوزستان قصد دارد به مناسبت ماه محرم، ترجمه مجالس این عالم وارسته را تقدیم مخاطبان کند. متن زیر، ترجمه مجلس اول علامه شیخ جعفر شوشتری در ماه محرم ۱۲۹۹ هجری قمری است:
«یَا أبَا عَبدِاللهِ لَقَد عَظُمَتِ الرَّزِیه وَ جَلَّت وَ عَظُمَتِ المَصیِبَهُ بِکَ عَلَینَا وَ عَلَی جَمِیعِ أَهلِ الإِسلَام».
امام صادق(ع) این چنین با حضرت اباعبدالله(ع) الحسین، مظلوم کربلا سخن میگوید: «یا اباعبدالله، مصیبت و سوگواری تو در آسمانها بر تمام اهالی آسمان بزرگ است.» این چه مصیبت بزرگی است که بر تمامی جهانیان و حتی اهل آسمان سنگین است؟ در آغاز میخواهم، اسلام را با این سخن مبارک مورد خطاب قرار دهم و بگویم: «لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا عَلىٰ جَميعِ اَهْلِ السَّمٰوٰاتِ»: مصیبت و سوگواری تو (اسلام) بر ما و همه آسمانیان بزرگ است.
شاید بپرسی چرا مصیبت اسلام بر ما بزرگ شده است؟ برای اینکه اسلام، این روزها دوباره غریب شده و مردم از آن روی گردانده و به کفر و گمراهی روی آوردهاند. رسول اکرم(ص) پیشتر از این غربت خبر داده بودند: «إنّ الإسلامَ بَدأ غَرِيبا و سَيَعُودُ غَريبا: اسلام غريبانه آغاز شد و بزودى غريب خواهد شد».
اسلام در آغاز ظهور، غریب بود و یار و یاوری نداشت و مجدداً غریب و بییاور خواهد شد، اما بین آن غربت(نخست) و غربت کنونی فرق بسیاری وجود دارد؛ با وجود آنکه اسلام در آغاز غریب بود، اما افرادی بودند که ایمان کامل و اعتقاد راسخی داشتند، به نحوی که در هر شرایطی از دین خود باز نمیگشتند؛ به طوری که برخی از آنها در معرض کشته شدن و حتی سوختن قرار میگرفتند، زیر شکنجههای شدید بودند، با این حال ایمانشان بیشتر میشد تا زمانی که به درجه شهادت میرسیدند، اما در این برهه از غربت اسلام، چنین افرادی نادرند و بیشتر افراد در مقابل یک تهدید جزئی و ساده از اسلام خود باز میگردند، برخی در برابر یک ساعت گرسنگی و یا فشار کمی، از اسلام برمیگردند و آن را غریب و تنها میگذارند. اینجاست که شایسته است بر اسلام غریب گریه کنیم.
غربت اسلام در این روزها به چند دلیل برمیگردد؛ دلیل اول افزایش قدرت کفار و منافقان و مخالفان اسلام و ضعف مسلمانان. به همین سبب مسلمان نسبت به کفار و اهل باطل گرایش پیدا کردهاند و این به دلیل شوکت و قدرت کفر و کافران است. این اشتیاق و میل نسبت به کفار از سوی مردم به سبب ضعف ایمان و سستی اعتقاد است و اگر ایمان کامل داشتند مطلقاً به آنها گرایش پیدا نمیکردند. به همین دلیل باید برای تقویت ایمان و اعتقاد خود به خداوند سبحان، مبادرت ورزی و از کفر روی گردانی، در غیر این صورت، تدریجا گرایشت به آنها بیشتر میشود و ایمان خود را از دست میدهی، چرا که کفار ثروت زیادی را در اختیار دارند و در آغاز طوری عمل میکنند که گویی مردم را جذب ثروت میکنند، اما در نهایت تلاش آنها این است که دین خود را به دنیای فانی بفروشند. اما دنیا شایسته آن نیست که دینت را برای آن بفروشی و غضب خداوند را بخری.
دلیل دیگر غربت اسلام این است که مسلمانان از توصیههای پیامبر بزرگوارشان(ص) روی بر میگرداندند و برخلاف سخنان ایشان عمل میکنند؛ مثلاً پیامبر اکرم(ص) راستگویی را بر مردم واجب کردند و تأکید کردند که از مکر و نیرنگ در اعمال خود بپرهیزند، اخلاص بورزند و از حرام دوری کنند، اما مسلمانان خلاف این قوانین عمل کردند و از آن سخنان روی گرداندند. برای همین است که اسلام غریب شده است و اهل کفر علیرغم اینکه به پیامبر اکرم(ص) ایمان ندارند و با او دشمناند، اما به سخنان ایشان عمل میکنند و قوانین ایشان را انجام میدهند، به همین دلیل است که چشم مردم به آنها است. آنها استقامت دارند و به همین دلیل اهل اسلام دچار گمراهی شدند.
اگر مردم از رسول اکرم(ص) و امامانشان رویگردان نمیشدند، به وضع کنونی دچار نمیشدند و وقتی از آنها میخواهیم مراقب اعمالشان باشند، طاعات خود را انجام بدهند و مانند اعمال بزرگان دین عمل کنند، پاسخ آمادهای دارند که ما کجا و پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین و سایر معصومین(ع) کجا؟ آنها انبیا و ائمه بودند ما کجا و آنها کجا؟ بله محال است که ما به درجه عبودیت آنها برسیم. ما نمیگوییم که مانند آنها شوید بلکه میگوییم یک هزارم عبادت و اخلاص آنها را حداقل به دست بیاور. اگر این کار را هم انجام نمیدهی، حداقل، ضد آنها نباش و اگر گناهی میکنی، به گناه خود خوشحال نباش.
دلیل سومی که باعث غربت اسلام شده این است که حکام اسلامی به کفار و بیگانگان گرایش پیدا کردهاند و از آنجا که مردم بر دین ملوک خود هستند، آنها نیز به سمت کفار میل دارند، به طوری که برخی از مردم دوست دارند آنها را خارجی (غیر مسلمان) بشناسند. آیا تاکنون شنیدهای که یک خارجی دوست داشته باشد به او «مسلمان» بگویند؟ گرایش سلاطین و حکام به کفار، موجب شده مردم به سمت کفر روی بیاورند و اسلام غریبانه آغاز شد و به غربت خود باز میگردد.
سخن پایانی من خطاب به دین است: ای دین، مصیبت و سوگواری تو بر ما و بر تمامی اهل اسلام و آسمانیان بزرگ است، چراکه دین، یارو یاوری در این روزها ندارد. ارکان دین، سست و شریعت تغییر یافته است و مومنان به دلیل تعامل اینچنینی مردم با دین، میسوزند و چارهای جز صبر و سکوت ندارند. ای دین درست با تلاشهای رسول اکرم(ص) و ائمه(ع) به پاخاستی و مانند روزهای نخستت غریبه شده و یار و یاوری نداری و در برابر این مصیبتهایی که بر دین وارد شده و آن را تغییر داده است چارهای جز این نداریم که برای ظهور امام عصر(عج) کنیم.
همچنین میخواهم به مظلوم کربلا بگویم: ای سیدالشهدا، ای اباعبدالله، مصیبت تو بر ما و بر تمامی اهل اسلام و آسمانیان بزرگ شده است.
در چنین روزی که روز اول محرم است، شدت مصیبت امام آغاز میشود. امام از روز نخست ولادتش تا پایان حیات، با رنج و سختی زندگی کرد. روزی که امام متولد شد فرشتگان نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و همزمان با تبریک به مناسبت ولادت سیدالشهدا(ع) به ایشان تعزیت نیز گفتند. آیا شنیدهای که برای مولودی در روز نخست ولادتش، عزا نیز بپا شود؟ امام حسین(ع) چنین بودند.
روز اول محرم روزی است که مصیبت بر امام زیاد شده است، چرا که ابن زیاد ملعون، زمانی که شنید امام به سمت کوفه آمده است، حرّ را با هزار سوارکار فرستاد تا امام حسین(ع) را نزد ابن زیاد بیاورد که با او بیعت کند و اگر امام از اطاعت حر و ابن زیاد سرباز زد، در مقابل او بایستد و نگذارد که وارد کوفه بشود و همچنین راه برگشت به مدینه را هم بر امام ببندد. جای تعجب از این امت هست! این امام زمان آنها است که به سمتشان میآید تا آنها را هدایت کند و به جای آنکه برای استقبال از او خارج شوند، سپاهی برای ترساندن امام و اهل بیت و خانوادهاش که ذریه پیامبر اکرماند، میفرستند.
ابنزیاد ملعون، اضافه بر سپاهی که همراه حر فرستاد، مردان دیگری را اعزام کرد که در تمام راههایی که به کوفه منتهی میشوند، کمین کنند تا امام وارد کوفه نشود و این چنین تمام سپاهیان خود را در پشت کوفه و صحراها و راههای کوفه قرارداد تا اهل کوفه نتوانند برای استقبال از امام خارج شوند.
بیایید در عالم معنا از امام استقبال کنیم و تصور کنیم که جمع شده و به سمت امام رفتهایم. به ایشان سلام میکنیم و میگوییم «السلام علیک یا اباعبدالله» و حرم ایشان را میبینیم که از دیدن سپاه این زیاد، دچار اضطراب شدهاند، اما از آنجا که امام و برادران و اصحابش همچنان بین آنها هستند، احساس امنیت میکنند، اما در روز عاشورا، این زنان، یاور و حامی ندارند و غریب و متحیرند.
امام حسین(ع) مواعظی دارند که برخی از آنها را در مدینه و برخی را در مکه و برخی را در طول مسیر و برخی را در کربلا از روز نخست تا شب عاشورا و حتی لحظات پایانی از زندگانی مبارکشان، بیان کردند. ایشان تمام عمرشان، مردم را وعظ کردند، چرا که شأن امام، وعظ است و ما روحانیون این امر مهم انسانی را پذیرفتهایم، چراکه امیرالمومنین به این روش استمرار داشت و تا آخرین ساعات عمر زمانی که ابن ملجم ملعون به ایشان ضربه زد، فرمودند: «و اَللّهَ اللّهَ فی الجِهاد بِأموالکُم و أنفُسِکُم و ألْسِنَتِکم فی سبیلِ اللّهِ» ایشان در این سخن خود به جهاد زبانی نیز توصیه کردند و آن از بالاترین مراتب جهاد و اعمال نیکو است. اما مردم این جهاد را هم ترک کردهاند، ولی سیدالشهدا در هر مکان و هر موضعی مردم را وعظ و حجت را بر آنها تمام کرد، سپس از آنها برای احیای دین خدا طلب یاری کرد.
امام در مکه وصیتهای رسول اکرم(ص) درباره امامت امیرالمومنین و فرزندان ایشان را تبیین کرد و همگان بر درستی آن چه فرمودند اقرار کردند. امام از همگان خواستند که به سرزمینهای خود بروند و مردم را نسبت به ظلم یزید آگاه کنند و آنها را به ولایت و امامت امیرالمومنین و فرزندانش دعوت کنند. بار دیگر از مردم طلب یاری کردند و این کار در هفتم یا هشتم ذیحجه اتفاق افتاد؛ زمانی که میخواستند از مکه خارج شوند تا حرمت آن هتک نشود. آنجا فرمودند: «منْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا». یعنی این سفر، سفر سلامت و طلب عافیت نیست، بلکه سفر کشته شدن در راه خداست و هر کس این چنین است با ما بیاید. در مسیر مکه به سمت کربلا نیز از مردم طلب یاری کرد.
در اول محرم زمانی که امام به قصر بنی مقاتل رسید خیمهای دید. امام پرسید این خیمه برای کیست؟ گفتند: خیمه عبدالله بن حر جعفی است. امام پیکی به سوی او فرستاد تا او را نزد امام بیاورد، آن مرد در حالی که لباس تکبر پوشیده بود، نزد امام آمد، امام به او فرمود برگرد و این جامهها را بیانداز و لباسهای صالحان را بپوش. او برگشت و لباسهای دیگری پوشید، آنگاه امام به او فرمود تو گناهان زیادی داری، آیا میخواهی توبهای کنی که گناهانت را پاک کند؟ مرد به امام گفت: چگونه ای فرزند دختر رسول خدا(ص)؟ امام فرمود: فرزند دختر رسول خدا(ص) را یاری کن و همراه او بجنگ. مرد گفت: ای فرزند دختر رسول خدا(ص) من از کوفه جز برای این خارج نشدم که همراه تو نیایم و با ابن زیاد هم در برابرت نجنگم، آن وقت از من می خواهی که تو را یاری کنم؟ اما این اسب و شمشیرم است، آنها را بگیر و از من صرف نظر کن. امام رویش را از او برگرداند و فرمود: اگر خود را از ما دریغ کنی، نیازی به مال تو نداریم. سپس این آیه را تلاوت کردند: «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً» ( 51 سوره کهف)
امام از این فرد طلب یاری کرد، اما او را یاری نکرد. امام حسین(ع) این چنین از مردم نیز طلب یاری کردند، اما کسی به ایشان پاسخ نداد و آنقدر طلب یاری کرد تا تنها باقی ماند. زمانی که امام از اسب بر زمین افتاد هم یاری خواست، اما هیچکس به امام پاسخ نداد، جز عده اندکی از اهل بیت و از اصحابش که مقام رفیعی نزد خدای تعالی دارند و بعد از انبیا و اوصیا هیچکس به مقام آنها نمیرسد؛ چرا که بعضی از آنها دو دست مبارکش را بخشید تا مشکی آب برای او بیاورد، اما نتوانست و برخی از آنها با وجود بزرگی سن و ضعف جسمی، خود را قربانی کرد. تمامی این افراد نیکوکار از هیچ تلاشی برای یاری سیدالشهدا دریغ نکردند، حتی نوجوانی که وقتی سیدالشهدا را در آن حالت دید که بر صحرا افتاده و ظالمان شمشیرهای خود را بر او کشیدهاند، فریا زد: ای پسر بدکار، آیا عموی مرا میکشی. آنگاه در برابر شمشيری که به قصد امام فرود آمد، دست بالا برد تا سپر جان عمو كند، شمشير دستش را تا پوست بريد و دست آويزان شد، نوجوان فرياد «وا عماه» كشيد. امام او را گرفت و به آغوشش كشيد و فرمود: برادر زادهام، بر آنچه بر تو گذشت صبر کن و خيرش بدان، زيرا خدا تو را به آباى صالحت ملحق میکند.
ترجمه و تنظیم: کامله بوعذار
انتهای پیام