دوره مجازی آموزش سبک زندگی و تفسیر قرآن کریم، به همت حجتالاسلام والمسلمین عبدالامیر سلطانی به بیان نکات تفسیری و سبک زندگی آیات قرآن به ترتیب صفحات قرآن میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید نکات سبک زندگی و تفسیری صفحه چهل و نهم و پنجاه قرآن کریم است:
«وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ» اگر آنچه را كه در درون داريد آشكار كنيد يا آن را نهان داريد خدا شما را به آن محاسبه مىكند. (بقره، 284)
مفسران پنداشتهاند كه اين آيه دلالت مىكند بر اينكه آنچه در نفس آدمى خطور مىكند مورد محاسبه قرار مىگيرد؛ از اين رو با اين مشكل روبه رو شدهاند كه گاه امورى در نفس انسان خطور مىكند كه در اختيار او نيست و نمىتواند از آن بگريزد، و اگر بر آنها محاسبه شود بدين معناست كه خدا او را به اجتناب از آنها مكلف ساخته است، در صورتى كه اين تكليف به چيزى است كه در قدرت انسان نيست و خداوند چنين تكليفى برعهده انسان نمىگذارد. مفسران براى حل اين مشكل وجوهى را ذكر كردهاند كه هيچيك از آنها خالى از اشكالات اساسى نيست.
حقيقت اين است كه اصل اين اشكال بىمورد است، زيرا مقصود از «ما فى أنفسكم» چنانكه اهل زبان و لغت مىشناسند چيزهايى از قبيل ايمان و كفر، حب و بغض و تصميم و اراده است كه به عنوان ملكات و صفات و حالات نفسانى در نفس آدمى استقرار مىيابد. اين امور قابل آشكار كردن و پنهان کردن هستند؛ آشكار كردن آنها بدين صورت است كه اعمال و رفتارهايى كه مناسب آنها است به وسيله اندام و اعضاى انسان صادر شود، و پنهان نمودن آنها اين است كه از آشكار ساختن رفتارى كه مناسب آن حالات و صفات نفسانى است خوددارى شود، اما اگر چيزى در ذهن انسان خطور كند بىآنكه آن را اراده كرده باشد، يا چيزى را تصور كند بدون آنكه آن را بررسى كرده و تصديق نموده باشد مانند اينكه صورت گناهى را در دل بگذراند بىآنكه تصميم بر انجام آن گيرد، اينها مصداق «ما فى أنفسكم» نيست، زيرا هيچ يك از اينها در نفس آدمى استقرار نيافته است و به همين جهت به آن محاسبه نمىشود و مورد مؤاخذه قرار نمىگيرد و به گريز از آنها مكلف نشده است.
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (آل عمران، 7)
اين آيه، قرآن را به دو بخش «محكمات» و «متشابهات» تقسيم مىكند و آيات محكم را به عنوان مرجعى براى تفسير آيات متشابه معرفى کرده و يادآور مىشود كه پيروى از متشابهات، بدون ارجاع آنها به محكمات، باعث گمراهى است و تأويل قرآن براساس متشابهات كارى ناروا به شمار مىرود. در اينجا لازم است اولًا مقصود از محكمات و متشابهات و اينكه محكمات «امّ الكتاب» هستند بيان شود و ثانياً معناى تأويل توضيح داده شود.
آياتى را كه شنونده در درک معناى آنها دچار ترديد نمىشود و مفهومى كه از آن آيات به ذهن او تبادر مىكند استوار و متقن است، محكمات مىگويند.
متشابهات آياتى هستند كه مقصود از آنها روشن نيست و مفاهيمى كه از آنها دريافت مىشود همراه با ترديد است و اصولًا نخستين معنايى كه از آنها به ذهن شنونده خطور مىكند با محكمات قرآن ناسازگار است.
بايد دانست كه ترديد در معناى آيات متشابه برخاسته از الفاظ و تركيب جملات نيست، زيرا اينگونه ترديدها، با مراجعه به لغت و ادبيات عرب و قواعد متعارف اهل زبان، نظير ارجاع عام به خاص و مطلق به مقيد، روشن مىشود و مقصود آيه به دست مىآيد، بلكه ترديد معلول ناسازگارى معناى ظاهرى آنها با محكمات است كه البته راه دستيابى به مقصود، ارجاع آنها به محكمات است. به عنوان مثال، خداوند فرموده است: «الرحمن على العرش استوى: خداى رحمان بر تخت فرمانروايى استيلا يافت» (طه، 5)، هر خوانندهاى از اين آيه برداشت مىكند كه خداوند مانند پادشاهان بر تختى تكيه مىزند و بر هستى فرمانروايى مىكند، ولى هنگامى كه به آيه «ليس كمثله شىء» (شورى، 11) رجوع مىكند و در مىيابد كه تكيه زدن و مستقر شدن از ويژگىهاى اجسام است و جسم بودن خدا محال است، به اين نتيجه مىرسد كه مقصود از استقرار خدا بر عرش، تسلّط و احاطه او بر جهان هستى است.
يا هنگامى كه اين آيه خوانده شود: «وجوه يومئذ ناضرة، إلى ربّها ناظرة: آن روز كه چنين شود، چهرههايى شادابند و تنها به پروردگارشان مىنگرند» (قيامت، 22 و 23)، ممكن است تصور شود كه خدا را مىتوان با چشم ديد، ولى وقتى به آيه «لاتدركه الأبصار» (انعام، 103) برمىخوريم، درمىيابيم كه مقصود از نظر، نگاه حسى نيست، بلكه مقصود دريافت درونى و مشاهده قلبى است.
منبع
ترجمه قرآن براساس الميزان همراه با خلاصه تفسير الميزان؛ ص 49 و 50.
انتهای پیام