نمونه‌ای برای فهم وجودی از دین
کد خبر: 4177903
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۶
یادداشت

نمونه‌ای برای فهم وجودی از دین

سید مجتبی مجاهدیان، قرآن‌پژوه در یادداشتی به مناسبت چهلمین روز درگذشت غلامعلی سخاوت آورده است: این استاد اخلاق، مصداق بارز و نماینده شایسته فهم وجودی از قرآن و سنت در میان دوستانش بود؛ اثر دین در صورت و سیرت او و زندگی‌اش نمایان بود؛ بی‌غرّ و غمزه.

غلامعلی سخاوتبه مناسبت چهلمین روز درگذشت غلامعلی سخاوت، استاد اخلاق و مدرس و تفسیرگوی قرآن و رزمنده پیشکسوت شهرستان دزفول، سید مجتبی مجاهدیان، شاگرد علامه کمالی دزفولی و قرآن‌پژوه یادداشتی با نام «نمونه‌ای برای فهمِ وجودی از دین؛ اندوه‌یادی از خیرالحاج استاد غلامعلی سخاوت و ادای دینی به چهره‌های  بی‌ادعای  جهاد فی‌الله» در بزرگداشت این مرحوم در اختیار ایکنا قرار داده است که تقدیم مخاطبان می‌شود.

حلیفُ‌القرآن

اصطلاح «حلیف‌القرآن»، یعنی هم‌سوگند و هم‌پیمان قرآن؛ انیس و همنشین قرآن. در تاریخ فرهنگ اسلامی ـ شیعی، امام‌زاده زید شهید (زید بن علی بن الحسین ـ علیه‌السلام ـ شهید در سال ۱۲۱ ق) را به سبب کثرت انس با قرآن و اشتغال مداوم به قرائت آن به «حلیف‌القرآن‌» توصیف کرده‌اند. (شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی العباد، ج 2، ص 172؛ و نیز: سید احمد بن علی ابن عنبه حسنی، عمدة الطالب فی أنساب آل أبی‌طالب‏، ص 237.) امام صادق(ع)‌ درباره‌ عمویش زید و چرایی این لقب برای او، فرمود: «كانَ وَ اللهِ أَقرَأُنَا للكتابِ»؛ به خدا سوگند او‌ در‌ میان‌ ما بیش از همه کتاب خدا را می‌خواند. (الروض‌النضير، ج ۱، ص ۵۲)

و اما بلاتشبیه همین شهادت را نه تنها بنده کمترین ـ که از نظر طبقه در حکم شاگرد و فرزند مرحوم حاج غلامعلی سخاوت هستم ـ اظهار می‌کنم، بلکه همه آشنایان حاجی اعم از دوستان و بستگان نیز می‌توانند این را درباره ایشان به صراحت اذعان کنند. تصویر آن وجود شریف در ذهن بنده بدون «قرآن و ادعیه» قابل تصور نیست! اگر نخواهم که به مرزهای غلو نزدیک شوم و بگویم «حلیف‌القرآن» بود، اما قرآن که خود شاهد است حاج غلامعلی واقعا عمری با کلمات نورانیش انیس بود. کثرت قرائتِ با تدبر قرآن و ادعیه ماثور، به ایشان احاطه‌ای بر متون مقدس شیعی داده بود که گاه وقتی سخن و یا بحثی می‌شد، چنان مسلسل‌وار ـ البته بی‌ادا و اطوار ـ آیات هم سیاق و فرازهای ادعیه و مناجات‌هایِ ناظر بر آیات شاهد را در آن موضوع خاص، ردیف می‌کرد، که باعث اعجاب و غبطه دوستان و البته شرمندگی امثال بنده می‌شد که مثلاً رشته تخصصیِ تحصیلی و تدریسی‌شان قرآن و حدیث بوده و هست و این نیست جز اثر یک عمر اُنس و همنشینی بی‌رنگ و ریای آن فقید سعید با قرآن و سنت و فهم وجودی از ثقلین؛ «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة»(بقره: ۱۳۸)

فهم وجودی از قرآن

خواننده فرهیخته مستحضر است که هر قاری/تالی/خواننده و یا مفسر متون دینی، دو نوع فهم از زبان دین، می‌تواند داشته باشد:

الف. فهم گزاره‌ای؛ به این معنی که «گزاره‌های زبانِ دین» و متون آیین (قرآن و سنت) را مورد مطالعه و فهم قرار دهد؛ برای مثال یک آیه قرآن را (در حد خود) واژه‌شناسی کند و یا در مفردات آن مثل واژگان «أَسْرَفُوا» و «تَقْنَطُوا» در آیه: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (زمر: ۵۳) تامل نماید؛ و یا به بررسی ساختار صرفی یا نقش نحوی کلمات و عبارات آیات بپردازد و یا در تفسیر و یا حتی تأویل فلان گزاره دینی بیاندیشد. غرض اینکه خواننده یک یا چند گام و یا مجموع این فرایندهای چند گامی را در فهم هر آیه و هر فراز از متون مقدس دین به کار بَرَد؛ کاری که در نهایت، اصطلاحا به آن «تفسیر» گویند.

ب. فهم وجودی؛ درکی است که از گذرگاه فهم صوری و لفظی گزاره‌های دینی گذشته، و پس از باور استوار به متن دین، موجب رسوخ آن در جانِ مفسّر و یا قاریِ متدبّر شده، در نتیجه تحول و پویایی را در زندگی او رقم می‌زند؛

چون که در جان رفت، جان دیگر شود

جان که دیگر شد، جهان دیگر شود (اقبال)

این فهم دیگر منحصر و محدود در درک قالب تنگ الفاظ آیات و روایات نیست بلکه فراتر از آن، منتهی به یقینی حرکت‌زا در وجودِ خواننده و موجب جهش و تکامل در زندگی او می‌گرددِ؛ مثلا درباره همان آیه «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّـهِ»(زمر: ۵۳) قاری یا مفسر به این باورِ راسخ می‌رسد که اگر خدای خواسته یا ناخواسته از حدود الهی تجاوز کند و پا کژ نهد، باز نباید به هیچ عنوان خود را غرق شده و از دست رفته بپندارد و ناامید از لطف درگاه الهی شود.

به نظر می‌آید مفهوم مشترک و هدف غاییِ بخش قابل توجه‌ای از واژگان کلیدیِ روایاتِ انگیزشی معصومان(ع) مانند «تفهّم، تدبّر، تفکّر، ... و ورع»، توصیه به همین فهم وجودی باشد؛ مثلاً آنجا که می‌فرمایند: «أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ؛ أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّرٌ؛ أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَكُّرٌ؛ أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي نُسُكٍ لاَ وَرَعَ فِيهِ.» (الکافي، ج ۱، ص ۳۶)

فهم وجودی، فهمی در خلاء و یا ابتر نیست، بلکه فهمی نتیجه بخش و کاربردی از دین است که به زندگی معنا می‌بخشد. حتی فلسفه‌های اگزیستانس در غرب نیز در پی چنین نگاه و دریافتی از معنای زندگی هستند. همه دیده و شنیده‌ایم چه بسیار عالمانِ بی‌عملی را که یک عمر تنها: پی مصلحت مجلس آراستند / نشستند و گفتند و برخاستند! پژوهشگران و واعظانی که متاسفانه به آنچه خود می‌گویند یا می‌نویسند باورِ عملی ندارند، و وجودشان فرسنگ‌ها از آثارشان به دور است! مشکل حافظ هم ـ که هر چه داشت همه از دولتیِ سَرِ قرآن بودـ از همین واعظانِ جلوه‌فروشِ مجلس‌آرایِ بی‌عمل بوده است:

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟!

و اما مرحوم حاج غلامعلی سخاوت هر چند که سطوح حوزوی را خوانده بود و به نسبت، مطالعات علمی خوبی داشت، و منابر و سخنرانی‌هایی «گرم و گیرا» (تعبییر علامه کمالی درباره ایشان) ارائه می‌داد، اما هرگز ادعای دین‌شناسی به معنای مصطلح آن یعنی فهم جامع و تخصصی گزاره‌های دینی نداشت؛ ولی گویی آنچه از دین و قرآن می‌خواند اِختَلَطَ بِلَحمِهِ وَ دَمِه؛ هم خوب می‌خواند، هم به آن باورِ راسخ می‌داشت و هم با تمام وجود بدان عمل می‌کرد. او مصداق بارز و نماینده شایسته فهم وجودی از قرآن و سنت در میان دوستانش بود. اثر دین در صورت و سیرت او و زندگی‌اش نمایان بود؛ بی‌غرّ و غمزه. واقعا ديدارش انسان را به ياد خدا می‌انداخت و کردارش مراودان را به آخرت تشويق می‌نمود؛ یعنی همان همنشینی که نشانه‌های او را حضرت رسول الله(ص) به نقل از عیسی روح الله(ع) بیان فرموده بود: «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ... وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ» (الکافي، ج ۱، ص ۳۹). بعید بود با او می‌نشستی و در آن قصه‌ای از ارباب معرفت به میان نمی‌رفت. همیشه دستش پُر بود از خاطرات ناب و حکیمانه‌ای که بی‌واسطه دیده یا شنیده بود و با بیان شیرینش نقل می‌کرد؛ مثلا از علامه طباطبایی صاحب المیزان (مراجعه شود به: «قول لا أدری؛‌ مصداق فروتنی در عین فرزانگی علامه طباطبایی» در همین خبرگزاری)، از علامه کمالی دزفولی صاحب قانون تفسیر، از شیوخ معظم انصاری، از خاندان معزز معزی، از علمای اعلام نبوی، از بزرگان محترم بیگدلی، از آیات‌الله آقا شیخ مصطفی و آقا شیخ مجتبی عاملی، ... ؛ و چه جان‌پرور بود قصه ارباب معرفت!

بر هودج خاطره

پیش از ارتحال استادمان قرآن‌شناس بزرگ زمانه علامه حاج سیدعلی کمالی دزفولی (۱۲۹۰-۱۳۸۴ش) و به ویژه در ایام کسالت‌شان، از آنجا که می‌دانستم حاج غلامعلی از چند دهه آشنایی و مراوده نزدیک با استاد، توشه‌ای از شنیده‌ها و ناشنیده‌های ناب در سینه دارد، چند بار از ایشان خواهش کردم که ولو یک از بسیار آن ماجراها را بنگارد تا به یادگار بماند. پس از چندی از رحلت آقا، حاجی سالنامه‌ای حدیثی به قطع وزیری به دستم داد که ۳۵ صفحه از آن را قلمی کرده بود و با رقم «سخاوت، تهران، دانشکده علوم قرآنی، ۲/۱/۸۴» به بنده مرحمت نمود. اینک یکی از یادگارنوشته‌های حاج غلامعلی را از آن دفتر تقدیم می‌کنم، که خود نیز شاهدی است بر صدق گفته‌های این بنده کمترین درباره وی:

«حدود ۱۳ یا ۱۴ سال قبل همین محمد پسرم سه یا چهار ساله بود. روز جمعه صبح به همراه فرزندم محمد خدمتشان[خدمت علامه کمالی] شرفیاب شدیم. عرض کردم: اجازه می‌فرمایید دعای ندبه را بخوانیم؟ فرمود: خوب است. شروع کردم به خواندن؛ تا به این فقره از دعا رسیدیم: «مَتَی نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِیَّهَ فَنَرْوَی» کی شود به سرچشمه‌های سیراب کننده‌ات درآییم و سیراب شویم؟!»، دیدم محمدِ ما حرکت کرد به طرف کُلمَنی که پر از آب بود. خیال کردم می‌خواهد آب بخورد. دیدم لیوان را پر کرد ولی خودش نیاشامید و به طرف ما حرکت کرد! فقره بعدی دعا را که خواندم «مَتَی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی» (آقا جان) تشنگی ما به درازا کشید، کی شود از آب گوارا و شیرینت سود بریم؟! با کمال تعجب دیدم محمد کوچولو آب را به دست استاد سید تقدیم کرد؛ بدون آنکه آبی طلب کرده باشیم! سید عزیز آب را آشامید و او را دعا کرد و فوری فرمودند: «آقا! اینها تصادفی نیست.» بعد جریان مشابهی را که حدود پنجاه یا شصت سال قبل اتفاق افتاده بود، حکایت کرد که:«در سال‌های مبارزات سیاسی و بعد از آنکه مرا دستگیر و [در اهواز] زندانی کردند[در نیمه دوم دهه بیست شمسی]، یک روز یکی از بزرگان شهر [دزفول] به همراه دختر بچه‌اش که هم‌سنِّ پسر شما بود ـ سه یا چهار سال داشت ـ به ملاقاتم آمد. دخترک کوچک گفت: "عمو کمالی بیا!" و انگشت دستم را گرفت و به طرف باغچه‌ای که در حیاط [زندان] بود کشاند و گفت: "عمو! دیگه اینجا نمانیدْ ها! برو بیرون!" فردایش آزاد شدیم و بیرون آمدیم!" آری اینها تصادفی نیست.» رحمهما الله.

خدایش بیامرزاد که همیشه سر قرارش با خدا بود. چون مولایش سیدالشهداء(ع)، عشقش «نماز و تلاوت قرآن و کثرت دعا و استغفار» (بحارالانوار، ج 44، ص 391) بود؛ و این را همه دوستان می‌دانستند. چند سال پیش که میهمانش در همدان بودیم، خواب که نداشت؛ به گمانم شب، دو ساعت صاف نخوابید، از بس که در کُنجی، در خود فرو رفته خم و راست شد و سر بر سجده‌های طولانی نهاد.حشره الله مع اولیائه و اسکنه فسیح جنانه

انتهای پیام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۰۸/۰۴ - ۱۳:۴۵
0
1
رحمت الهی به روح بلند این استاد فرزانه باد.
captcha