معاویه میدانست که پس از مرگش، دورانی سخت پیش روی فرزند قرار دارد. او هم پسرش را به خوبی میشناخت و هم شرایط جامعه را.
معاویه برای آنکه میدانست یزید ناتوان تر از آن است که بتواند در بین طرفداران بنی امیه اجماع ایجاد کند و در عین حال دشمنان بنی امیه را به نحوی که ضرری برای حیثیت آل ابوسفیان نداشته باشد مدیریت کند، خودش برای بیعت گیری از مردم و به ویژه خواص دست به کار شد. گرچه که مرگ به معاویه مهلت نداد تا آخرین برنامه زندگی خود که مطلوب دلش بود دنبال کند، اما به یزیدبن معاویه توصیه کرده بود حتی المقدور با آل علی(ع) و به ویژه حسین بن علی(ع) درگیر نشود. یزید اما دقیقا برعکس توصیه زیرکانه پدرش عمل کرد! او مدیریت متفکرانه و سراسر خدعه پدرش را تبدیل به یک مدیریت ابلهانه کرد.
يزيد، هم برای دوستان و هم برای دشمنان آل سفیان سراسر ضرر بود و همین امر بعدها باعث شد که ضمام خلافت از خانه معاویه به خانه مروان برود.
یزید ضعف خود را در عدم برخورداری از فراست و سیاستِ مکر و خدعه پدر، با به کارگیری افراطی و گستردهتر اهرمهای دیگر یعنی ایجاد رعب و وحشت و قتل عام و تعدی های وحشیانه جبران کرد.
یزید کلا ۳ سال حکومت کرد؛ خلافتی کوتاه اما پر از اقدامات ابلهانه! تاریخ ثابت میکند همیشه کسانی که مدیریتی کوتاه و نافرجام دارند، در واقع نمایشگاهی از اقدامات تخریبی و تصمیمات بی تدبیرانه را از خود بجا میگذارند.
یزید در سال اول حکومتش، امام حسین(ع) را به شهادت رساند و در سال دوم، مردم مدینه را دچار رعب و وحشت ساخت و آنچه که در مدینه بود، برای لشکریان خود مباح گردانید و در سال سوم، خانه خدا، کعبه را با منجنیق سنگ باران کرد.
آنچه مردم از یزید میدیدند نه شباهتی به یک مدیر اسلامی داشت و نه نشانههایی از تدبير درآن دیده میشد! او سرمست از قدرتی که پدرش برایش ساخته بود و با اتکا به مشاورانی نادان تر خودش همچون «سرجون» پا بر روی تمام اعتقادات مردم گذاشت. به طور مثال، گروهی از مدینه به شام رفتند تا رفتار و گفتار یزید را از نزدیک ببینند و شخصیت وی را بشناسند و برای مردم مدینه گزارش کنند. زمانی که از شام برگشتند در معرفی یزید چنین گفتند: «وقالوا قدمنا من عند رجل ليس له دين يشرب الخمر ويضرب بالطنابير ويعزف عنده القيان ويلعب الكلاب؛ از نزد مردی آمدیم که دین ندارد، شراب میخورد و ساز مینوازد و با سگها بازی میکند.»ا (لكامل في التاريخ - ط دار صادر و دار بیروت نویسنده : ابن الأثير، عزالدین جلد : 4 صفحه : 103)
حتی امام حسین(ع) صراحت یزید را لایق مدیریت جامعه نمیداند و در کنار او بودن را یک عار میپندارد و خطاب به ولید فرماندار مدینه میفرماید: «ایها الامیر انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و بنا فتح ا... و بنا ختم ا... و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمه معلن بالفسق و مثلی لایبایع بمثله؛ ای امیر، ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت و آستان ما محل رفت و آمد فرشتگان الهی است، خداوند به ما شروع و به ما ختم نموده است و یزید مردی فاسق و گنهکار، میگسار و شرابخوار، آدمکش و کشنده انسانهای محترم به ناحق است، علنی و آشکار بر فسق و فجور اقدام میکند، کسی مثل من هرگز با فردی مثل او بیعت نمیکند.» (اللهوف، ص 23- بحارالانوار، ج 44، ص 325)
نام یزید بن معاویه در بخشی از تاریخ ثبت شده است که سیاهترین قسمتهای آن برشمرده میشود، او نمونه واضحی از یک مدیریت ابلهانه است، او نماد زمانی است که یک نادان مدیر می شود....
محمد عبیات؛ پژوهشگر تاریخ
انتهای پیام