حرکت امام حسین(ع) از مکه به قصد کوفه مسیری پرفراز و نشیب را پیش روی کاروان بنیهاشم قرار داد. کاروان اهل بیت(ع) طبق نقل آیتالله شهرستانی در کتاب «الحسين في طريقه الی الشهادة» ۳۸ منزل را پشت سر گذاشتهاند، اما آنچه آیتالله شهرستانی ذکر کرده مناطقی است که گویا فقط محل گذر بوده، این در حالی است که طبق نقل اکثریت تعداد منازل اصلی بین ۱۷ تا ۱۸ منزل است. امام(ع) اين منازل را با مسافتى حدود ۱۴۴۷ كيلومتر، در مدت تقريبا ۲۵ روز طى كرد و روز دوم محرم سال ۶۱ هجرى وارد كربلا شد.
کاروان در بعضی از این منازل، یک شبانهروز و در بعضی دیگر تنها یک روز و در برخی هم فقط چند ساعت و در بعضی از آنها تنها برای اقامه نماز توقف کرده و در تعدادی از منازل اصلا توقفی نداشته است.
گفته میشود مؤلف کتاب «الحسین فی طریقه الی الشهاده» برای شناخت و ضبط دقیق منازل، مسافت مکه تا کربلا را با راهنمایی و همراهی عربهای بومی طی کرده و اسامی منازلی را که امام از آنها عبور کرده، بهصورت شعر آورده و در کتاب مذکور به تفصیل شرح داده است. بنابراین، هر چند مؤلف این کتاب از معاصران است، با توجه به بررسی میدانی برای شناخت دقیق منازل، اثر ارزشمندی پدید آورده است.
امام در روز هشتم ذیالحجه یا همان «یوم الترویه» از مکه حرکت کرده و یک روز بعد یعنی روز نهم ذیالحجه وارد منزل «صفاح» میشود. منزلی که در نزدیکی مکه واقع شده و بین حُنَین و انصاب حرم قرار دارد. این مکان در سمت چپ كسى است كه از مشاش به مكه وارد مىشود. بنابر آنچه اکثر مقاتل آوردهاند، امام در این منزل که گویا قصد توقف زیادی نداشته است با «فرزدق» شاعر و شخصیت مشهور عرب دیدار میکند؛ گرچه که دو روایت از این دیدار یکی به نقل از خود عبدالله بن سلیم و یکی دیگر به نقل از فرزند فرزدق نقل شده اما نکاتی مهم در این روایات نهفته است.
ما هر دو روایت را به نقل از تاریخ طبری در اینجا ذکر میکنیم:
روایت نخست: «عن أبى جناب عن عدى بن حرملة عن عبد الله بن سليم والمذرى قالا أقبلنا حتى انتهينا إلى الصفاح فلقينا الفرزدق بن غالب الشاعر فواقف حسينا فقال له أعطاك الله سؤلك وأملك فيما تحب فقال له الحسين بين لنا نبأ الناس خلفك فقال له الفرزدق من الخبير سألت قلوب الناس معك وسيوفهم مع بنى أمية والقضاء ينزل من السماء والله يفعل ما يشاء فقال له الحسين صدقت لله الامر والله يفعل ما يشاء وكل يوم ربنا في شأن إن نزل القضاء بما نحب فنحمد الله على نعمائه وهو المستعان على أداء الشكر وإن حال القضاء دون الرجاء فلم يعتد من كان الحق نيته والتقوى سريرته ثم حرك الحسين راحلته فقال السلام عليك ثم افترقا.»
از عبدالله بن سليم و مذرى نقل است: بيامديم تا به صفاح رسيديم. فرزدق بن غالب شاعر را بديديم كه پيش حسين ايستاد و گفت: «خدايت حاجات تو را بدهد و آرزويت را برآورد.» حضرت امام حسین(ع) گفت: «خبر مردمى را كه از نزد آنها میآیی با ما بگوى.» فرزدق گفت: «از مطلع پرسيدى، دلهاى ایشان با تو است و شمشيرهايشان با بنىاميه. تقدير از آسمان مىرسد و خدا هر چه بخواهد مىكند.» امام حسين(ع) گفت: «راست گفتى، كار به دست خداست و خدا هر چه بخواهد مىكند و هر روزى پروردگار ما به كارى ديگر است. اگر تقدير به دلخواه ما نازل شود نعمتهاى خدا را سپاس مىداريم و براى شكرگزارى كمک از او بايد جست. اگر قضا ميان ما و مقصود حايل شود، كسى كه نيت پاک و انديشه پرهيزكارى دارد، اهميت ندهد.» آنگاه حضرت امام حسین(ع) مركب خويش را حركت داد و گفت: «سلام بر تو» و از هم جدا شدند. (تاريخ الطبری نویسنده: الطبری، ابن جرير. جلد 4 صفحه 290)
تحلیل روایت نخست: فرزدق در گفتوگو با امام حسين(ع) به شرایط سیاسی کوفه اشاره میکند، رسیدن وی در نهم ذیالحجه در صفاح به معنی این است که او تقریبا ۱۴ یا ۱۳ ذیالقعده از کوفه حرکت کرده است. در واقع در زمانی که فرزدق از کوفه به سمت مکه حرکت کرده بود، مسلم بن عقیل هنوز به صورت مخفی به بیعتگیری از مردم مشغول بود. این به بدین معنی است که فرزدق تنها چند روز پس از ارسال واپسین نامه مسلم بن عقیل به امام حسین(ع) به سوی حج حرکت کرده است و در واقع چهره سیاسی و اجتماعی شهر کوفه هنوز به نفع امام حسین(ع) و مسلم بن عقیل بوده است.
باید گفت خبر پیچیدگی اوضاع کوفه که از زبان فرزدق خطاب به امام حسین(ع) بیان میشود با روایت مسلم بن عقیل(ع) از وضعیت کوفه کاملاً متفاوت است؛ سؤال اینجاست که فرزدق چگونه متوجه این موضوع شد که دلهای مردم با حسین(ع) است ولی شمشیرهای آنها بر علیه او هستند، اما مسلم بن عقیل به این نکته پی نبرد و حتی یک اشاره کوچک نیز به این موضوع در نامهاش نکرد.
روایت دوم: «عن عوانة بن الحكم عن لبطة بن الفرزدق ابن غالب عن أبيه قال حججت بأمى فأنا أسوق بعيرها حين دخلت الحرم في أيام الحج وذلك في سنة 60 إذ لقيت الحسين بن على خارجا من مكة معه أسيافه وتراسه فقلت لمن هذا القطار فقيل للحسين بن على فأتيته فقلت بأبى وأمى يا ابن رسول الله ما أعجلك عن الحج فقال لو لم أعجل لاخذت قال ثم سألني ممن أنت فقلت له امرؤ من العراق قال فوالله ما فتشني عن أكثر من ذلك واكتفى بها منى فقال أخبرني عن الناس خلفك قال فقلت له القلوب معك والسيوف مع بنى أمية والقضاء بيد الله قال فقال لى صدقت قال فسألته عن أشياء فأخبرني بها من نذور ومناك قال وإذا هو ثقيل اللسان من برسام أصابه بالعراق قال ثم مضيت فإذا بفسطاط مضروب في الحرم وهيئته حسنة فأتيته فإذا هو لعبدالله بن عمرو بن العاص فسألني فأخبرته بلقاء الحسين بن على فقال لى ويلك فهلا اتبعته فوالله ليملكن ولا يجوز السلاح فيه ولا في أصحابه قال فهممت والله أن ألحق به ووقع في قلبى مقالته ثم ذكرت الانبياء وقتلهم فصدني لك عن اللحاق بهم فقدمت على أهلى بعسفان قال فوالله إنى لعندهم إذ أقبلت عير قد امتارت من الكوفة فلما سمعت بهم خرجت في آثارهم حتى إذا أسمعتهم الصوت وعجلت عن إتيانهم صرخت بهم ألا ما فعل الحسين بن على قال فردوا على ألا قد قتل قال فانصرفت وأنا ألعن عبد الله بن عمرو بن العاص قال وكان أهل ذلك الزمان يقولون ذلك الامر وينتظرونه في كل يوم وليلة قال وكان عبد الله بن عمرو يقول لا تبلغ الشجرة ولا النخلة ولا الصغير حتى يظهر هذا الامر قال فقلت له فما يمنعك أن تبيع الوهط قال فقال لى لعنة الله على فلان يعنى معاوية وعليك قال فقلت لا بل عليك لعنة الله قال فزادني من اللعن ولم يكن عنده من حشمه أحد فألقى منهم شرا قال فخرجت وهو لا يعرفني والوهط حائط لعبدالله بن عمرو بالطائف قال وكان معاوية قد ساوم به عبد الله بن عمرو وأعطاه به مالا كثيرا فأبى أن يبيعه بشئ قال وأقبل الحسين مغذا لا يلوى على شئ حتى نزل ذات عرق.»
مادرم را به حج بردم و شتر او را مىراندم. وقتى وارد حرم شدم ـ و اين به سال شصت هجرى بود ـ حسين بن على(ع) را ديدم كه از مكه بيرون مىشد و شمشيرها و سپرهاى خويش را همراه داشت. گفتم: اين كاروان، از آنِ كيست؟ گفتند: از آنِ حسين بن على. آنگاه پيش او رفتم و گفتم: اى پسر پيامبر خدا، پدر و مادرم به فدايت، چرا حج نكرده، با شتاب مىروى؟ فرمود: «اگر شتاب نكنم، مرا مىگيرند» آنگاه از من پرسيد: «از چه قبيلهاى هستى؟» گفتم: مردى از عراقم. به خدا، بيشتر از اين، كنجكاوى نكرد و به همين، بسنده كرد و فرمود: «از اخبار مردم پشت سر خود، با من بگو» گفتم: دلهايشان با توست و شمشيرهايشان با بنىاميه است و تقدير، به دست خداست. فرمود: «راست گفتى» مسئلههايى از او پرسيدم و او در باره نذرها و مَناسک، مطالبى به من فرمود... . آنگاه حركت كردم و داخل حرم، سراپردهاى ديدم كه وضعى نيكو داشت. بهسوى آن رفتم و معلوم شد از آنِ عبداللّه بن عمرو بن عاص است. از من پرسيد و به او گفتم كه حسين بن على را ديدهام. گفت: واى بر تو، چرا با وى نرفتى؟ به خدا، به قدرت مىرسد و سلاح در او و يارانش، كارگر نمىافتد. به خدا، آهنگ آن كردم كه خودم را به او برسانم و سخن عبداللّه در دلم اثر كرده بود. آنگاه پيامبران و كشته شدنشان را به ياد آوردم و اين انديشه، مرا از پيوستن به آنها بازداشت و به عُسْفان، پيش كسانِ خويش رفتم. به خدا پيش آنها بودم كه كاروانى آمد كه از كوفه، آذوقه آورده بود. چون از آمدن كاروان، خبردار شدم، به دنبال آن روان شدم و چون به صدارَس كاروان رسيديم، صبر نداشتم تا به آنها برسم و از همان جا بانگ زدم: حسين بن على، چه كرد؟ جواب دادند: كشته شد. پس باز گشتم، در حالى كه عبداللّه بن عمرو بن عاص را لعنت مىكردم. مردم آن زمان، از اين قضيه سخن مىگفتند و هر روز و شب، منتظر خبر حسين(ع) بودند. عبداللّه بن عمرو مىگفت: پيش از آنكه اين درخت و اين نخل و اين صغير به كمال برسد، اين قضيه (حكومت خاندان پيامبر(ص)) آشكار مىشود. يک روز به او گفتم: پس چرا وَهْط را نمىفروشى؟ گفت: لعنت خدا بر فلانى و بر تو، و مقصودش از فلانى، معاويه بود. گفتم: نه؛ بلكه لعنت خدا بر تو، او باز مرا لعن كرد. از اطرافيان وى، كسى آنجا نبود كه زحمتى از آنها ببينم. پس، از پيش وى آمدم و مرا نشناخت. وَهْط، باغى بود كه عبداللّه بن عمرو در طائف داشت و معاويه با عبداللّه درباره معامله آن، گفتوگو كرده بود كه مالى بسيار بدهد؛ اما وى نپذيرفته بود كه آن را به هيچ بهايى بفروشد. (تاريخ الطبری نویسنده: الطبری، ابن جرير جلد: 4 صفحه: 290)
تحلیل روایت دوم: روایت دوم به نقل از لبطه فرزند فرزدق بیان شده و با جزئیات بیشتری از روایت قبلی است. نکته حائز اهمیت در این روایت آن است که امام حسین(ع) فرزدق را نمیشناسد و از او هم نمیخواهد که خود را بیشتر معرفی کند. با وجود اینکه ما نمیتوانیم به صراحت از تشیع فرزدق سخن بگوییم اما ارادت وی به خاندان اهل بیت(ع) هم در این روایت مشخص است و هم در اشعار منتسب به وی درباره امام سجاد(ع).
بدونشک گفتوگوی امام حسین(ع) با فرزدق یکی مهمترین رخدادهای مسیر کاروان اهل بیت(ع) است که حاوی نکاتی است که میتواند به پژوهشگران در تحلیل ابعاد سیاسی و اجتماعی کربلا کمک کند.
محمد عبیات، پژوهشگر تاریخ
انتهای پیام