به گزارش ایکنا از خوزستان، حجتالاسلام والمسلمین عبدالکریم بهجتپور، مفسر قرآن و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شامگاه 16 تیرماه در سخنرانی هیئت روضهالزهرا(س) دزفول در ادامه سلسله مباحث تبیین مفهوم ولایت بیان کرد: گفتیم یکی از مفاهیم بلند اسلامی، ولایت است و در برابر آن، مسئله برائت قرار داد. دو حکم تولی و تبری از احکامی هستند که بهعنوان فروع اسلام شناخته شدهاند و مطابق این دو حکم، مسلمانان باید غیظ خود را نسبت به کسانی که کفر میورزند و رحمت خود را نسبت به کسانی که اهل ولایت هستند، دائماً تقویت کنند.
وی اظهار کرد: گفتیم ولایت به معنی پیوستگی دو چیز به هم است؛ وقتی این دو چیز همرتبه باشند، از آن به دوستی تعبیر میشود و وقتی یکی از آنها مقام بالاتری داشت، معنی آن سرپرستی است. خداوند متعال در عین اینکه همه مؤمنان را ولی و دوست هم قرار داده است، در مسئله سرپرستی هم ورود فرموده و مسئله سرپرستی را از خدای متعال شروع میکند، تا بعد به ولایت رسول(ص) و اهل بیت(ع) برسد.
این مفسر قرآن گفت: وقتی کسی بناست مفهوم ولایت را به دست بیاورد باید اقداماتی انجام دهد. ولایت زمینههایی لازم دارد. اولین زمینه ولایت این است که آن که به سمت او میرویم، باید چیزی جذاب داشته باشد، فایدهای داشته باشد که باعث شود من برای تحصیل آن فایده به سمت او حرکت کنم. قرآن آیات بسیار زیادی درباره ولایت الله بیان کرده است. اگر فرصت بود، میشد حداقل 30 جلسه درباره ولایت الله سخن گفت. در این آیات میبینیم خداوند متعال چگونه نقشآفرینی میکند. این نقشآفرینیها زمینهای میشود که ما خود را به او نزدیک کنیم.
صاحب تفسیر «همگام با وحی» ادامه داد: آغاز حرکت دین از اینجا شروع میشود که عمده مردم بهدلیل جهالت یا تعصب و کفر، احساس بینیازی نسبت به خدا و مالک تدبیرشان میکنند و کار پیغمبر و اهل بیت(ع) و قرآن این است که این احساس را بشکنند، بهگونهای که مردم حقیقت احساس نیاز خود به پروردگارشان را احساس کنند. یکی از این مسائل مسئله خلقت و یکی مسئله تسویه است؛ یعنی نسبت برقرار کردن میان مخلوقات: «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى.»
بیشتر بخوانید:
بهجتپور با بیان اینکه یکی دیگر از نقشآفرینی خدا مسئله تقدیر است، گفت: تقدیر به معنی اندازه و تعیین اندازه است؛ مثل مهندسی که برای یک نقشه اندازهگیریهایی میکند. خدای متعال، تواناییها و استعدادهایی در هر یک از پدیدهها گذاشته است که این استعدادها، بعداً باید شکوفا شوند. بهطور نمونه استعداد درخت شدن را در یک هسته و استعداد انسان شدن را در یک اسپرم قرار داده است؛ بعداً هم آن را مدیریت میکند تا به نتیجه برسد. خلقت اینطور است. خداوند متعال میفرماید تمام بشر را در وجود حضرت آدم قرار دادم و از او این تکثیر اتفاق میافتد. در دیگر مخلوقات هم همینطور است. همه ما در ویژگیهایی با هم تفاوت داریم مثل تفاوت در سرانگشتها و جدیداً میگویند از طریق چشم هم میشود، هویت افراد را تشخیص داد. این قدرت خداست.
این مفسر قرآن افزود: خداوند در سوره اعلی میفرماید: «وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى» کسی که اندازه گرفت، سپس هدایت کرد. هر یک از ما استعدادی داریم و براساس این استعداد به هم نیاز پیدا کردیم و جامعه تشکیل شد. «فهدی» یعنی برای شکوفا کردن این ظرفیتی که در یک موجود هست، برنامه هدایت ریخت؛ هدایت تکوینی. استعداد دیدن، شنیدن، راه رفتن در سلول اولیه ما هست. اینها چطور فعال میشود؟ اینها به خاطر هدایت تکوینی است. حالا درباره انسان، هدایت تشریعی هم وجود دارد؛ یعنی خداوند فرموده اگر اینگونه باشید رشد خواهید کرد و اگر نباشید، رشد نخوهید کرد. به اختیار خود انتخاب کن.
این استاد حوزه علمیه گفت: خدایی که اینگونه است و دارد جهان را در یک نظام احسن مدیریت میکند، خدای دوستداشتنی است. در برابر کسی که این همه حق به گردن ما دارد و این همه قدرت در کل جهان هستی دارد، انسان باید مراقب رفتارش باشد، بنابراین واژه «تقوی» را بهکار میبریم. تقوی یعنی مراقب بودن، نه ترسیدن. خدا که ترس ندارد. این همه به ما محبت کرده است. ترس ما وقتی است که ما نیمههای خالی لیوان خود را میبینیم. میبینیم چقدر کوتاهی کردیم: «أنت کما اُحبُ فاجعلنی کما تُحب»: تو آنطور هستی که دوست دارم.
بهجتپور بیان کرد: گاهی یک پزشک میآید چشم کسی، یا گوش یا بیماری کسی را درمان میکند ما یک عمر یادش میکنیم و از او تجلیل میکنیم. حال تصور کنید خدایی که این جان را به ما میدهد، فرزند میدهد، تواناییهایش را روز به روز بیشتر میکند، او را رشد میدهد، این را باید چگونه دید؟ این دوستداشتنی نیست؟ این عاشقشدنی نیست؟ اینکه امام صادق(ع) میفرمایند: «هل الدّین إلا الحُب» اینجاست. یعنی آغاز ولایت تشریعی که اسمش را بعداً دین میگذارم، از این محبت است. وقتی انسان محبت کسی را داشت، خطا نمیکند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: پس محبت به خاطر فایده و جذابیتی است که دیدهام و به اندازه آن خودم را به آن نزدیک میکنم. اینکه خداوند در آیه 165 سوره مبارکه بقره فرموده است: «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» یعنی این. یعنی هیچ کس را در مقام محبت از خدا بالاتر نمیبینم. اگر انسان به اینجا برسد، یک گام به سمت ولایت الهی نزدیک شده است. به همین نسبت درباره پیغمبر عزیز همینطور است. خداوند در آیه انتهایی سوره فتح میفرماید پیغمبر(ص) و همراهان ایشان کسانی هستند که نسبت به کفار شدید هستند و نسبت به مؤمنان مهربانند؛ دائماً تلاششان این است که رضوان الهی را به دست بیاورند. اثر بندگی و خضوع در برابر خدا را در سیمای آنها میبینید.
این مفسر قرآن با اشاره به زحمات پیامبر(ص) در تأسیس جامعه دینی گفت: پیروان پیغمبر(ص) باید آرام آرام شکل میگرفتند. پیامبر(ص) در کجا کار خود را شروع کردند؟ در مکه. مکه چه وضعی داشت؟ 360 بت در کعبه نگهداری میشد. کعبه خانه توحید است، اما در نتیجه دوری از انبیا و علما کعبه که اولین مسجد جهان است به بتکده تبدیل شد. جامعهای که از علما و مربیان معنویش فاصله بگیرد، دیری نخواهد پایید. انسان بدون مراقبت سقوط میکند.
وی بیان کرد: پیامبر(ص) ما مؤسس بود. مؤسس مفهوم دقیقی دارد؛ بهطور نمونه فردی مدیر یک دستگاه است. اگر او نباشد، دیگری به جای او مینشیند. اما تأسیس کار خیلی سختی است. ببینید پیامبر ما چه کردند؟ در جامعهای که پر از جهالت و شرک است، پیغمبر(ص) ظهور کرد، خیمه اسلام را برافراشت. در آن زمان کسی جرئت میکرد اظهار مسلمانی کند؟ همین که پیامبر(ص) شروع کردند همه گفتند چرا اینطور نماز میخواند؟ ابوجهل میگفت اگر او را ببینم که اینطور در کعبه نماز میخواند پایم را روی گردنش میگذارم: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى» (سوره مبارکه علق، آیات 9 و 10) اشارهاش به همین است که در سوره علق؛ اولین سوره نازل شده است. چند روز گذشت همه علیه پیغمبر(ص) سخن گفتند که این مرد نعوذبالله دیوانه شده است. سوره نازل شد؛ «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ، مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ»(سوره مبارکه قلم، آیات 1 و 2) کمی دیگر گذشت گفتند ایشان ساحر است. خداوند در سوره مدثر که چهارمین سوره است به این سخن نیز پاسخ داد. پیغمبر(ص) ما همچنان آزار میدید آنقدر که خود فرمود: هیچ پیغمبری(ص) از قومش به اندازه من آزار ندید.
بهجتپور ادامه داد: ماجرای شعب ابیطالب را میدانید. سه سال در شعب، پیغمبر(ص) را گرفتار کردند. تحریم کردند. بعد از اینکه چند نفر مسلمان شده بودند. تازه مسلمانان را اذیت کردند. شما قصه بلال را شنیدهاید که در گرما روی سنگریزههای داغ او را میخواباندند و سنگ بزرگ بر سینهاش میگذاشتند و به او میگفتند از توحید دست بردار. اگر کسی را میشناختند آنها را میکشتند؛ مانند یاسر و سمیه. عمار مجبور شد از باب تقیه اظهار کند که مشرک هستم: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ» (سوره مبارکه نحل، آیه 106) درباره ایشان نازل شد. دوره سختی بود. پیغمبر(ص) مجبور شدند همان چند مسلمان را به حبشه(آفریقا) بفرستند. آنقدر توطئه چیدند که پیغمبر(ص) ما در لیلةالمبیت علی بن ابیطالب(ع) را به جای خود خواباند و از مسیری رفتند که خلاف مدینه بود و سه روز در غار ثور ماندند. بعد به سمت مدینه رفتند. همه قبایل قریش بر کشتن ایشان توافق کردند. بعد هم که به مدینه رفتند اولین دردسر ایشان، بنیاسرائیل بودند؛ آدمهای متدینی که موحد بودند.
وی با اشاره به آزارهای یهود در مدینه بیان کرد: اینها یک توقعی داشتند چون در تورات خوانده بودند که در کوه فاران، خداوند رسول را تعیین میکند. اینها میگفتند احتمالا رسول از میان ماست. از سالها قبل در مدینه مستقر شده بودند، بلکه رسالت را به اینها بدهند، اما اینطور نشد، بنابراین هرچه توانستند کار حضرت را خراب کردند. آنقدر کینه به دل داشتند که میگفتند مشرکان از مؤمنان هدایتیافتهتر هستند. خدا وقتی میخواهد درباره کینه یهود صبحت کند میفرماید یهود، شدیدترین دشمنیها را با مؤمنان دارند. اولین دردسر پیغمبر(ص)، این متدینان بودند.
این مفسر قرآن ادامه داد: پیغمبر ما افزون بر یهود، با مشرکان هم در جنگ بودند. 60 جنگ بر پیغمبر ما تحمیل شد. این فشارهایی بود که در تأسیس بر پیامبر ما وارد شد، اما ایشان چه کردند؟ ظرفیت فطری را که در مردم بود رشد دادند. وقتی آنها را به حدی رساند که تبدیل به گروه شدند، آنها را متحد کرد و وقتی به اندازه کافی رنگ و بوی دین را گرفتند اینها را وارد جامعه قریش کرد و بهعنوان مؤمنان رسمی جلوی مردم گذاشت. خداوند به ایشان دستور داد: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» (سوره مبارکه حجر، آیه 94) مؤمنان را از مشرکان، جدا کن تا معلوم شود، در برابر سرکشان، متقیان هم در جامعه هستند و دستوراتی به پیامبر(ص) و جامعه مؤمنان میدهد. بعد از اینکه مکیان توفیق یاری پیامبر(ص) را نداشتند، پایگاه اسلام به مدینه منتقل شد. پیغمبر(ص) جامعه را برپا کرد شرک را از بین برد، یهود را تبدیل به کسانی کرد که اهل ذمه هستند؛ یعنی باید با ذلت جزیه بدهند.(سوره توبه) بعد فرمود: «وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً» (سوره مبارکه توبه، آیه 36) یعنی کل مشرکان نباید در شبه جزیزه عربستان باشند این پایگاه باید پایگاه اسلام باشد. یهود هم اگر میخواهند بمانند باید جزیه بدهند. این مرد زحمات زیادی کشید. از این مرحله به بعد در دو سوره انتهایی مدینه(مائده و توبه) خداوند زمینههای پیگیری انقلاب پیامبر(ص) را برای بعد از ایشان طراحی کرد. مسئله امامت در سوره مائده مطرح شد که صد و سیزدهمین سوره است.
وی اظهار کرد: آیات مربوط به امامت همه در سوره مائده است. دستگاه دین کامل شده است و جامعه باید با نهادگذاری امامت به این سمت حرکت کند. بعد در سوره توبه که آخرین سوره نازل شده است جامعهاش را آسیبشناسی کرد و فرمود جامعه ما منافق دارد، کورددل، کافر، و ... دارد. و در نهایت یک نهاد علمی گذاشت و فرمود: «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ» (سوره مبارکه توبه، آیه 122) همه مردم که نمیتوانند بیایند در مدینه آموزش دین ببینند، گروهی تفقه در دین بکنند و قومشان را انذار بدهند. پیغمبر(ص) منذر است. اینها(علمای دین) هم باید منذر شوند، شعبههایی از پیغمبر(ص) بشوند. این لباس که بر تن روحانیت است، لباس پیغمبر(ص) است تا بتوانند در این مسیر وظیفه خود را انجام بدهند. پس در این سوره آسیبشناسی کرد.
بهجتپور در ادامه گفت: در سوره مائده از ارتداد یهود و مسیحیت سخن میگوید و بعد به مسلمانان میگوید اگر شما هم مرتد بشوید گروه دیگری را به جای شما میآورم. این پیشبینیها همه برای آینده است که در حال تحقق است.
وی بیان کرد: نکته پایانی که تا اینجای بحث باید بگویم این است که مسئله مهمی که اتفاق افتاد این بود که پیغمبر(ص) میدانستند بعد از خود کار باید به دست کاردان بیفتد، همه پیغمبران که آمدند گفتند ما هیچ پاداشی نمیخواهیم؛ الا پیغمبر اسلام(ص) که فرمودند: «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» (سوره مبارکه شوری، آیه 23) اگر بخواهید مزد مرا بدهید هیچ چیز نمیخواهم؛ مزد من اظهار محبت و اقدام محبتآمیز در ارتباط با نزدیکان من است. چرا؟ چون ایشان میخواستند دین را بعد از خود بر دوش اینها بگذارند.
صاحب تفسیر «همگام با وحی» گفت: در انجیل، در شام آخر، عیسی بن مریم حواریون را جمع میکند و میفرماید آخر کار من است. مانند قضیه غدیر است. میفرماید من دین را بر دوش پطروس گذاشتم. اما بعد از ایشان کسی به نام پولِس پیدا شد. او شکنجهگر رسمی یهود بود. گفت عیسی مسیح(ع) به خواب من آمد و فرمود چرا رسول من نمیشوی؟ من رسول عیسی هستم. رفت و در کلیساها گفت عیسی پسر خداست. اولین انحراف شکل گرفت. گفت لازم نیست شما به شریعت عمل کنید، عیسی منجی است، او خدا بوده که به زمین آمده تا انسانها را از عذاب رها کند. مسیحیها هم پذیرفتند. الان اگر شما به عهد جدید مراجعه کنید میبینید 13 نامهاش، نامههای پولس است. یک نامه از پطروس وجود دارد که تحریف در آن معلوم است. اینگونه دینسازی کردند.
بهجتپور در پایان گفت: در اسلام، کسانی که جنگها علیه پیامبر(ص) به راه انداختند(بنی امیه) به یک باره امیرالمؤمنین شدند. وقتی از حضرت حسین(ع) خواستند با یزید بیعت کند، حاکم مدینه به ایشان اصرار کرد که بیعت کنید. امام به این نکته اشاره فرمودند که چگونه ما را با اینها مقایسه میکنید.
انتهای پیام