به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، در سفری که به راهیان نور داشتیم، به ایستگاه پایانی نزدیک میشویم؛ در راه هستیم و از آخرین منازل سفر، برایتان روایت میکنیم.
«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» در فتح خرمشهر هویدا شد
راوی در راه میگوید؛ روزهای اول، خیلیها جنگ را باور نکرده بودند و دشمن به 5 کیلومتری اهواز رسیده بود اما عدهای که تنها به دنبال ثواب نبودند، تکلیف را شناختند تا حرف امام بر زمین نماند. از فتح خرمشهر میگوید که به راستی کار خدا بود، گویا «وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، دوباره نازل شد و به سادگی، 16 و اندی هزار نیروی عراقی مستقر در خرمشهر، مغلوب شدند و پرچم تسلیم را برافراشتند.
مناطق عملیاتی جنوب کشور را کربلای ایران گویند، دشت ذوالفقاری، بقیع ایران است، یادمان شهید تندگویان و شهید شاهرخ ضرغام و بسیاری شهید مفقود الاثر و مفقود الجسدهایی که در دشت آرام گرفتهاند را میبینیم، اینجا جبههی احرار است؛ و انگار هنوز صدای کودکان بیگناه و مردمی که به دنبال جانپناه، از این دشت عبور میکردند و آماج گلولههای دشمن قرار گرفتند، به گوش میرسد.
تازیانههای اروند بر پیکره والفجر 8 اروند رود، ایستگاه بعدی بود، اروندی که بهانهی جنگ ایران و عراق شد. باید از پلهای شناور بر آب، پلهای خیبری بگذری و به ساحل برسی. آنجا که محل روایتگری شهید همت بود و امروز در آن، کسی که در نوجوانی، والفجر 8 را درک کرده و تنش با لباس غواصی و آب اروند مانوس شده، روایت میکند.
از والفجر 8 میگوید که بهترین عملیات آبی ـ خاکی بود، از سرمای آب و اروند وحشی که بر پیکر غواصان تازیانه میزد، تا گرمای بالای 50 درجه در روز و لباس مشکی و اسفنجی غواصی، از مین و موانع خورشیدی و سیمهای خاردار میگوید تا کوسههای گرسنه و شنا کردن خلاف جهت آب... و نام حضرت فاطمه(س) که رمز عملیات بود و راهگشا.
به زیارت قبور شهدایی که در گمنامی، در ساحل اروند آرام گرفتهاند میرویم و فاتحهای نثارشان میکنیم.
وقتی خاکهای شلمچه «یازهرا(س)» میگویندشلمچه، روضه نمیخواهد، کافی است بو بکشی تا دلت بارانی شود؛ بوی غربت را میشنوی؟
شب است، ماییم و بیابان و یک آسمان پرستاره؛ با مختصات شلمچه آشنا میشوم اما دلم جایی دیگر است و نگاهم به مرز ایران و عراق، محل گذر زائران کربلا، راوی میگوید: کربلای 5 یعنی نار و نور، کربلای 5 یعنی عشق و شور و... .
شلمچه هم، فقط خاک است، اما انگار این خاکها جنس شان فرق دارد و با تو سخن میگویند! گوش کن، شاید میخواهند برایت از کربلای 5 بگویند، کربلای 5 که در دی ماه 65، هجومی مرگبار و غافلگیرانه به قلب دشمن و عبور از موانع ایذایی و خاکریزها و سنگرهای مثلثی، هلالی و... با رمز «یازهرا(س)» را روایت میکند.
اگر خوب گوش دهی، میشنوی؛ انگار خاکهای شلمچه هم به یاد شبهای عملیات، ذکر «یازهرا(س)» بر لب دارند.
هرکسی به گوشهای پناه میبرد و دقایقی به خلوت با خود سپری میشود. اینجا، آخرین منزلگاه است و وداع بسیار سخت! ندای مداحی «نمیشه باورم، که وقت رفتنه...» دلها را به آتش میکشاند. از دور که بنگری، جنون میبینی، اما منطق نهیب میزند و میپرسد: نتیجه این یک هفته جنون چه شد؟ و به چه رسیدی؟
شکست همه دنیا در مقابل انقلاب نوپای ایران
از خاکها جدا شدیم و کمکم به سمت روزمرگیها میرویم؛ از خاکها فاصله گرفته و به شهر میرویم؛ مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر را میبینیم، در موزه دفاع مقدس گوشهای از خونین شهر را میبینیم و شاهدان ماجرا، از آن روزها میگویند؛ از سربازانی که آمده بودند تا بمانند و در باورشان نمیگنجید ایران که پس از انقلاب، کودکی نوپا بود، اینچنین مردانه مقاومت کند و در نهایت، پرچم عزت و استقلال را برافرازد.
از خرمشهر که در آن 8 سال، جمعیتش 36 میلیون نفر شده بود؛ چرا که آن روزها، همه ایران خرمشهر بود.
و به معراج شهدا میرسیم که چند شهید تازه تفحص شده، بعد از سالها، آمدهاند و آماده بازگشت به آغوش شهر هستند. شاید آمدهاند تا مرهم دل داغدار مادری شوند، یا به انتظار چشمان دختری پایان دهند، شاید هم میخواهند دوباره عطر شهادت در شهرها بپیچد و غبار نسیان زدوده شود و شاید...
وقت تمام است و سفر به پایان رسیده؛ چگونه باید قضاوت کرد؟در اردوی راهیان نور، احساس پیروز است یا منطق؟ اصلا تعیین بازنده چه اهمیتی دارد؟ مهم این است که فراموش نکنیم این بازی ادامه دارد؛ وقتی پای صحبتهای همسران شهدای مدافع حرم بنشینی، این را در میابی؛ شاید آنگاه، عقل دهان بگشاید و بگوید: مدافعان حرم را میبینی؟ اینها همان حسینیاناند که اگرچه دیروز کربلا نبودند، اما امروز مردانه علیه باطل میایستند. اینان، تکرار حماسههای دیروزند که در صفحات کتاب تاریخ جای گرفتند.
اما منطق چه دارد بگوید وقتی کشوری دست خالی، در مقابل تمام دنیا ایستاد، در آن 8سال، ایران بود در مقابل همه دنیا، آلمان و انگلیس و هند و فرانسه و ژاپن و آرژانتین و برزیل و کره و شوروی و چک اسلواکی و... که به یاری صدام آمدند... اما فراموش کردند که حق ماندنی است، حتی اگر داعیان حق 72 نفر باشند.
هنوز هم «عاشورا» ادامه داردکربلا ادامه دارد، هر روز، زینبهایی بر پیکر حسینشان بوسه میزنند و «ما رایت الا جمیلا» را تکرار میکنند.
اگر آن روزها، در آن هشت سال، کربلا اتفاق میافتاد، امروز هم در سوریه و یمن و بحرین و.... عاشورا است؛ اما این قصه تا کجا ادامه دارد و تا کی قرار است هر روز شاهد عاشورایی دیگر و به خون نشستن مسلمانان و مظلومان جهان باشیم؟
و تو ای دوست، کجای این معرکهای؟؟!! آیا وظیفهات را میشناسی؟ مبادا در کلاس ولایت پایت بلغزد و معرکه را ببازی و بعد...!!
به امید روزی که منتقم خونهای به ناحق ریخته شده بیاید و دیگر نشانی از ظلم، بر صفحه روزگار باقی نماند.
اللهم عجل لولیک الفرج...
فاطمه حکم آبادی