به گزارش ایکنا از یزد، محمدرضا شایق، عضو هیئت علمی دانشگاه یزد شب گذشته، 25 مرداد ماه در برنامهای به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان دلاور جنگ تحمیلی به میهن اسلامی در این دانشگاه، لحظه اسارت را اینگونه بیان کرد: حس لحظه اسارت، حس بیسابقهای بود. برای مدتی چنان مبهوت شدم که بیحسی مطلق داشتم، یعنی برای چند لحظه (شاید یک ساعت) شدت درد را احساس نمیکردم و اگر اینطور نمیشد قطعاً از شدت اندوه میمردم. یک بار دیگر نیز چنین احساسی را در لحظه شنیدن خبر ارتحال امام (ره) نیز داشتم.
وی با اشاره به لحظه پیوستن به عملیات تا اسارت گفت: شب 20 بهمن 61 عملیات والفجر مقدماتی شروع شد و تا صبح طول کشید. سحرگاهان دستور عقبنشینی آمد که به ما نرسید چون دهها کیلومتر در دل دشمن نفوذ کرده بودیم و راه بازگشت هم مسدود بود و مسیر را هم نمیدانستیم و در محاصره دشمن قرار داشتیم. ساعت حدود 10 صبح در گردان امام علی(ع) به فرماندهی سردار شهید حسن انتظاری به اسارت درآمدم. در این عملیات مجید برزو، قربانی، شیشهبری و گلدانساز به فیض شهادت نائل آمدند و از گردان 300 نفری شهید انتظاری، همه فرماندهان به غیر از شهید حسن انتظاری و هفتاد نفر دیگر اسیر شدند. عملیات از قبل توسط حزب توده لو رفته بود و دشمن طراحی دقیقی برای اسارت نیروها انجام داده بود.
این مفسر قرآن با اشاره به برخورد سربازان دشمن با اسیران بیان کرد: برخورد دشمن همان تصویری بود که در رسانههای ما بیان میشد بسیار خشن و بیرحم. 5 روزی که در راه اردوگاه بودیم بسیار سخت گذشت، خصوصاً در بغداد که بزرگترین آرزوی اسرا یک جرعه آب بود و شرایط قابل وصف نیست.
شایق با اشاره به تحمل لحظههای سخت و رنجآور اسارت گفت: تحمل لحظات تلخ اسارت در روزهای اول در نهایت دشواری بود، میتوانم آن را با لحظه مردن مقایسه کنم. بعد از مدتی سعی کردیم با محیط سازگار شویم و با برنامههای علمی، هنری و دید و بازدید، از فشار روحی اسارت بکاهیم و البته صبر عجیبی که خدا به ما داد تا بتوانیم این فشار سخت را تحمل کنیم.
وی با اشاره به وجود کتاب، قرآن، نوشتافزار، رادیو و ... در اردوگاه بیان کرد: قرآن، فقط در 40 روز اول در اختیارمان نبود ولی بعد در ازای هر 10 نفر یک قرآن به ما دادند. نوشتافزار تا سال 64 ممنوع بود و جُرم سنگینی محسوب میشد؛ حتی بهخاطر آن اسرا را شکنجه میکردند، اما از سال 64 تا 67 با وساطت سازمان صلیب سرخ هر دو ماه به هر نفر یک دفتر و یک خودکار میدادند و بعد دوباره ممنوع شد. رادیو هم که از اول تا آخر ممنوع و جرمی نابخشودنی بود البته در بعضی از اردوگاهها، تعدادی از اسرا به صورت مخفیانه رادیو داشتند بنابراین اخبار را از لابهلای خبرهای عراقیها میفهمیدیم و شگفتآور این است که با نبودن رسانه صادق، همیشه از اخبار مهم کشور مطلع بودیم و هر اسیر تازهای که میآمد ما از او مطلعتر بودیم.
شایق ادامه داد: به یاد دارم وقتی ما را به اردوگاه دیگر بردند در مکانی که من بودم، بالای سرم روی دیوار بودجه تمام وزارتخانههای کشور در سال 66 را نوشته بودند. در روایت است که یوسف صدیق(ع) بعد از آزادی از حبس دعا کرد: خدایا زندانیان را جزو مطلعترین افراد از اخبار و وقایع قرار ده و ما این را بهرأیالعین دیدیم. لحظه شنیدن خبر آزادی، فریادی از اردوگاه به آسمان رفت که هیچگاه در عمرم چنین فریاد شوقی را نشنیدهام، البته من در آن لحظه فقط خوشحال شدم ولی عدهای به هوا میپریدند و فریاد میزدند به گونهای که شادمانی آنها قابل توصیف نیست.
وی اظهار کرد: بازگشت ما به ایران، زیباترین حسی است که هیچ هنرمندی با هیچ بیانی نمیتواند ذرهای از آن حس را به مخاطب منتقل کند فقط همین را بگویم که این حس زیبا از حس رسیدن انسانهای آزاد به بزرگترین رؤیاهای زندگی به مراتب بالاتر است. به طوری که بعد از سیسال وقتی چشمان خود را بسته، آن روزها را به یاد میآورم حالت سرور و انبساط خاطر به من دست میدهد. البته حس اولیه ورود به ایران همان بود که گفتم، اما این شیرینی دیری نپایید که با خبرهای تلخ آمیخته شد. مثل دیدن جای خالی والدین، برادر به شهادت رسیده، فرزند و سایر عزیزان و مصائب دیگری که دوباره قلب عدهای از آزادگان را غرق اندوه کرد از جمله خودم وقتی آمدم با چند خبر ناراحتکننده مواجه شدم که از همه بدتر این بود که مادرم به علت سقوط از ارتفاع، فلج و زمینگیر شده بود و من نمیدانستم و این کام مرا به شدت تلخ کرد.
شایق در پایان بیان کرد: مردم در مقابل یکدیگر، به ویژه ایثارگران مسئول هستند. کسانی که به خاطر امنیت این کشور از جوانی و سلامت عزیزان خود گذشتند و تلخترین سختیها را تحمل کردند و اکنون بعد از حدود 40 سال هنوز با آثار تلخ آن حوادث میسوزند. حداقل این وظیفه احترام به ایثارگران و تکریم خانواده آنهاست و تکریم ارزشهای اسلامی و ملی ماست و البته تا حد زیادی این مطلوب حاصل است.
انتهای پیام