کد خبر: 4038781
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۲

بعثت در جهان و بعثت در جان

در مدینه فراوان می‌بینی «نزدیکان دور» را که در نهایت شگفتی و ناباوری به حرکات و عرض ارادت «دورهای نزدیک» می‌نگرند و مات می‌مانند که اینان چه می‌کنند، چرا این‌گونه اشک محبت می‌ریزند و چرا هر گام را با حضور قلب بر می‌دارند.

دکتر عبدالحسین طالعی، پژوهشگر خوزستانی و سردبیر مجله کتاب‌‎شناسی شیعه

یکی از ناب‌ترین و شیرین‌‎ترین تجربه‌های زندگی یک مسلمان، زیارت سرزمین وحی است، جایی که طی بیست و سه سال آیات کتاب نور بر رسول خاتم(ص) نازل شد. متن زیر برگی از سفرنامه حج منتشر نشده سال 1440 قمری (1398 شمسی) عبدالحسین طالعی، پژوهشگر خوزستانی و سردبیر مجله کتاب‌‎شناسی شیعه است که در آستانه عید مبعث منتشر می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحیم

بین «حقیقت» و «باورداشت و حمایت از آن» پیوندی دیرینه و ناگسستنی است. حقیقت یک ارزش آسمانی است، ولی ضرورت حمایت از آن یک انجام وظیفه زمینی روشن است که حقیقت بدون باورداشت و حمایت از آن پیش نمی‌رود.

حقیقت آنجا حضور دارد و زنده است که از آن حمایت شود. صحنه بروز و ظهور یک حقیقت در اینجا اهمیت اصلی و اولویت ندارد، بلکه محل بروز و ظهور حمایت از آن مهم است.

شأن و حرمت پیامبر(ص) یک حقیقت است، اما هر جا حمایت شد، این شأن و حرمت زنده است، گرچه دور از دیار بروز و ظهور اولیه این حقیقت، یعنی به فاصله‌ای دور از شهر یثرب باشد و اگر این شأن در شهر یثرب پاسداری نشد، یثرب از جایگاه اصلی خود دورافتاده است. در اینجا به عمد گفتم «یثرب» و نگفتم «مدینه»؛ چرا که این شهر زمانی به راستی «مدینةالنبی» است که بتوان تحقق آرمان پیامبر رحمت را در آن دید، وگرنه با یثربِ دوره جاهلیت چه تفاوتی دارد، به جز چند نماد و ساختمان و...؟

این نکته ناب را در مورد زمان‌ها نیز می‌توان گفت. در روز 27 رجب، بعثت پیامبر(ص) در جهان روی داده است، اما آیا این بعثت در جان من نیز روی داده است؟ برکت و نورانیت این روز را زمانی من می‌فهمم که این روز، روز بعثت رسول هدایت در جان من باشد، وگرنه این همه روز در تقویم می‌آیند و می‌روند و من همانم که بودم، بدون کوچکترین تغییر و تحول ... . به همین دلیل است که فرد و جامعه ما، با داشتن این همه سرمایه معنوی و از جمله این همه روزهای شکوهمند، بهره‌ای از آن همه ـ چنانکه باید و شاید ـ نبرده است.

ارزش این صدف ـ صدف زمان و مکان ـ به گوهری است که در دل آن نهفته است و باید آن را شناخت و قدر دانست و مگر خدایمان در قرآن نفرمود: «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ». ارزش مکه به این است که تو ـ ای پیامبر ـ در آن باشی، وگرنه صدفی است بی‌گوهر.

با این مقدمه کوتاه و مهم می‌توان گفت:

تداوم اهداف بعثت رسول خدا(ص)، در جهاد علوی و فاطمی است، پس مدینه شهر امیرالمؤمنین و صدیقه کبری است که جانِ پیامبر رحمت و پارۀ تنِ حضرتش بودند؛ معصوم و معصومه‌ای که بقای دین پیامبر(ص) در گرو مجاهدت‌هایشان بود وگرنه آرمان نورانی پیامبر در فضای بازگشت جاهلیت به طور کلی محو و نابود شده بود. حال هر جا نام و یاد این معصوم و معصومه برپا شود، جان پیامبر(ص) همانجا است، در یثرب یا مکانی دیگر. قرن‌ها پیش سنایی با شگفتی به غفلت‌های اهل حجاز نگریسته بود و سروده بود:

عجب نبوَد گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی

که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا

چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید

گرفته چینیان احرام و مکّی خفته در بطحا

هر جا هدف خاندان نور و هدایت تحقق پیدا کرد، خانه اینان است. البته در اینجا که هر نقطه‌اش جای پای این بزرگواران را می‌بینی، لطف دیگری دارد ولی این لطف را چه کسی در می‌یابد؟ رایحه این عطر را که در اینجا پراکنده شده آیا به مشام هر جان بیگانه می‌رسد؟

در مدینه فراوان می‌بینی «نزدیکان دور» را که در نهایت شگفتی و ناباوری به حرکات و عرض ارادت «دورهای نزدیک» می‌نگرند و مات می‌مانند که اینان چه می‌کنند، چرا این‌گونه اشک محبت می‌ریزند و چرا هر گام را با حضور قلب بر می‌دارند.

بر دیدۀ من خندی کاینجا ز چه می‌گرید

خندند بر آن دیده کاینجا نشو گریان

گویی اینها دو گروهند بیگانه از هم: این یک، فاصله مکانی ندارد، ولی فاصله معرفتی دارد و آن یک، فاصله معرفتی ندارد و فاصله مکانی دارد. این یک همیشه در مدینه زندگی می‌کند، بدون اینکه قطعه‌ای از بهشت را می‌بوید، ولی آن یک شاید فقط یک بار در عمرش، آن هم چند روز خاک‌های مدینه را توتیای دیده کند، سرمایه‌ای برای یک عمر معنویت.

طبعاً قرب معرفتی مقدم بر قرب مکانی است، زیرا حقیقت، بیشتر در محل حمایت از آن حضور دارد و زنده است تا محل صدور آن. محل آغازین صدور حقیقت، جنبه تاریخی و سندی دارد و البته به همین جنبه هم، ارزش ویژه می‌یابد. ولی این قصه کجا و جنبه ترویج و گسترش آرمان آن حقیقت والای نبوی کجا؟

مرحوم شیخ جعفر شوشتری در مجالس مانا و ماندگارش تذکر می‌دهد که معرفت پیامبر خدا و ائمه هدی بالاتر از زیارت آنها بلکه روح زیارت است؛ لذا اگر معرفت در میان نباشد، حتی سفر زیارتی تبدیل به سفر سیاحتی می‌شود و این پدیده در گذشته و حال، کم نبوده و نیست؛ چه در مکان (مانند سفر از راه‌های دور به مدینه) و چه در زمان (سفر در جاده زمان به روز مبعث و...).

همچنین می‌گوید (به این مضمون): رسول خدا در روز بیست و هفتم رجب بر «اهل جهان» برانگیخته شد؛ اما برکت این نعمت بی‌مانند الهی آن زمان بر جان می‌نشیند که انسان «نبوت پیامبر» را در درون جان بنشاند، وگرنه گرفتار می‌شویم به سرنوشت انبوه انسان‌هایی که پیامبر را دیدند و باورش نداشتند.

آنکه را روی به بهبود نبود

دیدن روی نبی سود نبود

و به قول فاضل نظری: «کوزه در بسته در اعماق دریا هم تهی است».

اکنون می‌گویم: نام پیامبر اینجاست، ولی مرام پیامبر(ص) در هر جا که دلی به یاد او می‌تپد، اشکی به یاد او می‌چکد، گامی که به پیروی حضرتش بر می‌دارند، کلامی که با باورداشت و عمل خالصانه، از آن بزرگ می‌نگارند و می‌خوانند و می‌گویند و می‌شنوند و بر دیده و جان و در صحنه باور و عمل می‌نهند.

می‌گویم: فاطمه زهرا سلام‌الله علیها یک گل است. بدین روی هر جا عطری از این گل برگیرند و جانی بدان معطر شود، صدیقه کبری آنجا است، گرچه به فاصله‌ای دور نسبت به خانه حضرتش در مدینه باشد.

اصل در اینجا بهره‌گیری از نور است که برای این هدف، دل باید نزدیک باشد، چه اینکه تن نزدیک باشد یا دور. هدایت و ضلالت با همین شاخص معنا می‌یابد. آن زمان که هفتمین امام را به زندان هارون سپردند و حجت هشتم را در خراسان جای دادند و عسکریین را در سامرا نشاندند، خانه پیامبر(ص) در آنجا بود، زیرا نور هدایت حضرت «رحمةللعالمین» از همان دیار می‌تابید نه از کاخ‌های عباسیان و حلقه‌های درس دانشمندان وابسته به آنان. امروز نیز هر جا به آموزه‌های پیامبر رحمت عمل شود و هرجا خالصانه نام و یاد حضرت خاتم‌الاوصیا بیان گردد، حرم نورانی خاتم‌الانبیا همانجاست یعنی روح مدینه و جان بعثت آنجاست. البته در اینجا (مدینه) نیز جسمی بر جای مانده که آن هم محترم است و باید به سوی آن بار سفر بست، چنانکه در زیارت جامعه می‌خوانیم: «زائرٌ لَكُمْ ، لائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُم». ولی نیکا حالتی که ظاهر و باطن با هم درآمیزد.   

حسن ختام این قلم‌انداز را دو نمونه تاریخی برای مقایسه بگویم و تمام.

کار بدعت‌ها و ضلالت‌های امت به آنجا کشید که کمتر از یک قرن پس از هجرت رسول هدایت، فرزند و وارث راستین آن گرامی، حضرت سیدالساجدین(ع) در تمام مکه و مدینه بیست تن نمی‌یابد که محبت خاندان نور را در دل داشته باشند (چنانکه ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه نقل می‌کند) در حالی که در همان زمان، در نقطه‌ای بسیار دور از مدینه، در سیستان، رویدادی دیگر را شاهدیم؛ فرمان معاویه به ناسزاگویی نسبت به امام امیرالمؤمنین(ع) می‌رسد، اما اهل سیستان در برابر آن مقاومت می‌کنند. (تفصیل ماجرا و مستندات آن را مرحوم استاد علی دوانی در یکی از نوشتارهای خود آورده است).

حال با من بگو که نور پیامبر(ص) در کجاست؟ در میان این «نزدیک‌های دور» یا آن «دورهای نزدیک»؟ 

خدا بیامرزد نادره خوزستان، مرحوم قیصر امین‌پور را که در پایان یادداشتی در وصف قرآن جمله‌ای بدین مضمون نوشت: «آری؛ قرآن سخنی دل‌پذیر است، اما سخن دل‌پذیر در دل سخن‌پذیر می‌نشیند و بس».

انتهای پیام
captcha