انسان در قیامت چگونه محشور می‌شود
کد خبر: 4118221
تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۱
حق‌شناس در جلسه تفسیر نهج‌البلاغه تبیین کرد؛

انسان در قیامت چگونه محشور می‌شود

یک نهج‌البلاغه‌پژوه با بیان اینکه انسان‌ها در قیامت تنها و منفرد مبعوث می‌شوند، گفت: مراد از منفرد بودن در اینجا بدون هیچ نسبت، نشانه و ارتباطی محشور شدن است، همان‌طور که انسان روز اول به شکل تک از مادر زاده می‌شود و هیچ نشانی به‌ همراه ندارد.

حق‌شناس، استاد نهج‌البلاغه

به گزارش ایکنا از قزوین، محسن حق‌شناس، استاد نهج‌البلاغه، در جلسه تفسیر نهج‌البلاغه در ادامه تفسیر خطبه ۸۳ ضمن اشاره به موضوع جبر و اختیار، گفت: گاهی این اعتراض در ذهن گروهی شکل می‌گیرد و می‌گویند من دوست نداشتم به دنیا بیایم و این خلقت مطلوب من نبوده پس چرا خداوند مرا به دنیا آورده است؟ باید به آن‌ها گفت مگر انسان قبل از به دنیا آمدن اختیاری دارد که بخواهد یا نخواهد؟ آنچه که اصلاً جامه وجود به تن نکرده چگونه می‌تواند از اختیار و انتخاب حرف بزند و مخالفت کند؟!

وی ادامه داد: حضرت می‌فرماید: «وَ مَرْبوُبوُنَ اقتْسَارا» ً؛ بندگانی که با غلبه و قهر الهی شکل گرفتند و تربیت شدند. واژهٔ «اقتْسَارا» از ریشهٔ «قَسْر» به‌ معنای قهر و غلبه است. خداوند پس از خلق موجودات آن‌ها را شکل داد و ایشان را با قدرت و جبر مطلق تربیت کرد. «الذِّی خَلقَ فسَوَّی، وَ الذِّی قدَّرَ فهَدَی» اینکه آدمی وجودی است که روی دو پا حرکت می‌کند یا پوست بدن او چنین کیفیتی دارد یا دست‌ها و انگشتان او به این شکل خاص کار می‌کنند، در حیطه اختیار هیچ‌کس نیست.

این استاد نهج‌البلاغه گفت: انسان موجودی است با همین دستگاه‌ها و اندام‌ها، با همین قوای‌حسی، قوای عقلانی و امکاناتی که در اختیار دارد. پس در اصل وجود و شکل ظاهری و در ترکیب و تربیتِ جسم و جانِ او جبر محض حاکم است و هیچ اختیاری به فرزندان آدم نداده‌اند. در ادامه امام باز از جبر می‌گوید و این بار به پایان کار انسان در دنیا اشاره می‌فرماید: «وَ مَقْبوُضُونَ احْتِضَارا»؛ واژهٔ «مَقْبوُضُونَ» از ریشهٔ «قبَضْ» و به‌معنای توفیّ و دریافت کامل چیزی است.

وی اظهار کرد: واژه «إحْتضَار» به لحظات مرگ انسان اطلاق می‌شود و عبارت است از لحظه حضور فرشتگان مرگ برای ستاندن جان انسان؛ این واژه از ریشهٔ «حُضُور» می‌آید و تناسب این معنا با حالات مرگ هم در آنجاست که در این زمان فرشتگان الهی بر بالین انسان حاضر می‌شوند. این مأموران و موکلان مرگ، محتَضِر هستند و انسان محتَضَر؛ الذِّینَ تتَوَفاَّهُمُ المَلاَئکةُ کسانی‌که فرشتگان جانشان را می‌گیرند. امام می‌فرماید: بندگان به احتضار قبض می‌شوند. گویا همان‌طور که انسان در آمدن به‌دنیا اختیاری ندارد، در رفتن خود هم بی‌اختیار است. این جنبه از وجود انسان نیز جبری است و وقتی زمان مرگش فرا می‌رسد فرشتگان، با قوت جان او را قبض می‌کنند. البته می‌تواند با پاره‌ای از اعمال، زمان مرگش را مقداری عقب یا جلو بیندازد؛ اما در کل فرقی نمی‌کند و چنین نیست که بتواند از مرگ برَهد.

حق‌شناس خاطرنشان کرد: در ادامه کلام امام آمده است «وَ مُضَمَّنوُنَ أجْدَاثا وَ کائنِوُنَ رُفاَتا»؛ واژهٔ «مُضَمَّنوُن» از مصدر «تضْمِین» به‌معنای چیزی را در چیزی قرار دادن است. «أجْدَاث» جمع «جَدَث» به‌معنای گور است. واژهٔ «رُفاَت» نیز از ریشهٔ «رَفتْ» به‌معنای پوسیده و متلاشی شدن است. امام می‌فرماید انسان‌ها پس از قبض روح، درون گورها قرار داده می‌شوند و پس از در گور نهاده شدن تجزیه می‌شوند. در این دو مرحله هم جبر حاکم است و انسانها هیچ اختیاری برای محافظت از خود ندارند.

جلوه‌های جبر در قیامت

وی با اشاره به اینکه نوبت به سیر بعدی انسان می‌رسد، گفت: سیر بعدی حاضر شدن در صحنه قیامت است «وَ مَبعُوثُونَ أفْرَادا»؛ واژهٔ «أفْرَاد» جمع «فَرْد» است. امام می‌فرماید: انسان‌ها در قیامت تنها و منفرد مبعوث می‌شوند. مراد از منفرد بودن در اینجا بدون هیچ نسبت و نشانه و ارتباطی محشور شدن است. همان‌طور که انسان روز اول به شکل تک از مادرزاده می‌شود و هیچ نشانی به‌ همراه ندارد و افتخار و رتبه و مقامی بر سینه او نیست و حتی نامی با خود به همراه نیاورده است، در روز برانگیخته شدن هم تنها و بی‌نشان و بی‌نسبت است: «وَ لقَدْ جِئتْمُوناَ فرَادَی کمَا خَلقَنْاَکمْ أوَّلَ مرَّةٍ و به یقین تنها به‌سوی ما آمده‌اید؛ همان‌گونه که نخستین‌بار شما را آفریدیم».

این استاد نهج‌البلاغه افزود: «وَ مَدِینوُنَ جَزَاءً وَ مُمَیزُّونَ حِسَابا»؛ واژهٔ «مَدِینوُن» از ریشهٔ «دَینْ» به‌ معنای حساب و حسابرسی و بده بستان است؛ یعنی حساب و جزای کارشان آغاز می‌شود و این حسابرسی کاملاً تفکیک شده و دقیق است. توجه امام به مسئله جبر و اختیار و روشنگری درباره آن است و از اینجا به بعد بخش جدیدی از کلام امام آغاز می‌شود که شگرف است. هرچند تمام این خطبه از عجایب سخنان امام است و امیرالمؤمنین(ع) در آن پیوسته در حال سیر است و ذهن و اندیشه مخاطب را با خود در این سیر همراه می‌کند.

وی در تفسیر ادامه خطبه ۸۳ گفت: در این بخش امام می‌خواهد مخاطب خود را از آغاز خلقت به قیامت ببرد و در این آمد و شد گرهی از ذهن بشر بگشاید؛ گرهی که یکی از سنگین‌ترین معضلات فکری است و در طول زمان، در تمام جوامع بشری وجود داشته و همواره یکی از اصلی‌ترین پرسش‌های پیش روی فرزندان آدم بوده است. این مشکلی است که عوارض فرهنگی، سیاسی، اقتصادی فراوانی ایجاد کرده و هم فرد و هم جامعه را به یک نسبت درگیر خود ساخته است و سوگ‌مندانه انسان‌ها از پسِ این مشکل، گرفتار افراط‌ها و تفریط‌های فراوانی شده‌اند. این مشکل همان مسئله جبر و اختیار است.

حق‌شناس تشریح کرد: برای مثال انسانی که در ذهن خود تفکر جبرگرایانه را حاکم کرده، همواره بر خطای خویش سرپوش می‌گذارد و معتقد است هیچ‌کس مسئول آنچه پیرامونش می‌گذرد نیست و لازم هم نیست نگران خطاهای خود باشد؛ زیرا هرچه رخ می‌دهد قبلاً در نظامی هماهنگ تثبیت شده است و باید سرنوشت و بازی‌های آن را پذیرفت و گفت: «الخیر فی ما وقع» خیر و صلاح در آن چیزی است که واقع شده است.

وی خاطرنشان کرد: امیرالمؤمنین(ع) در اینجا به ظرافت و حکمت به این مسئله می‌پردازد که در اصل ایجاد، هیچ اختیاری برای انسان‌ها تعریف نشده است و فقط حکم الهی تعیین‌کننده راه و مسیر حرکت آدمی است اما در ادامه، جلوه‌های اختیار را تبیین می‌کند و برخی مصادیق آن را برمی‌شمرد. پس آنچه در ابتدا بررسی می‌کنیم به بخش جبری حیات آدمیان اشاره دارد.

 جبر در حیات مادی

این استاد نهج‌البلاغه گفت: امام در ابتدا می‌فرماید «عبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقتِدَارا»؛ کسانی که پیش از این، حالات آن‌ها در قیامت بیان شد بندگانی هستند که به اقتدار و قدرت الهی آفریده شده‌اند. اولین صفت مهم و درخور توجه درباره انسان‌ها عبد بودن آنها است؛ یعنی ایشان، مقهور قدرت خالق خویشند؛ خالقی که آن‌ها را از عدم به‌وجود آورده است. در این فرآیند آن‌ها کاملاً تحت سلطه خالق خویش قرار دارند. «کیفَ تکفرُونَ باِلله وَ کنتْمْ أمَوَاتا فأَحْیاَکمْ» چگونه خدا را انکار می‌کنید و حال آنکه مردگانی بودید و شما را زنده کرد. انسان قبل از وجود در مرتبه عدم قرار دارد و برای عدم، تصور اختیار ممکن نیست.

وی با اشاره به اینکه مرتبه اول، هدایت حسی است، افزود: حواس پنج‌گانه انسان متولی هدایت حسی هستند. «وَ الله أخْرَجَکمْ مِن بطُونِ أمَهاتکمْ لَا تعْلمُونَ شَیئْا وَ جَعَلَ لکمُ االسَّمعَ وَ الأَبْصارَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّکم تَشْکرُونَ، و خدا شما را از شکم مادرانتان، در حالی‌که چیزی نمی‌دانستید، بیرون آورد و برای شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد؛ باشد که سپاسگزاری کنید».

حق‌شناس بیان کرد: مرتبه دوم، مرتبه هدایت فطری است که چون سرمایه‌ای در وجود این انسان به ودیعه نهاده می‌شود و او به مدد این سرمایه قوّه تشخیص پیدا می‌کند و با این نیروی درونی است که هر انسان، زشتی ظلم و زیبایی عدالت را تأیید می‌کند. پس از مرتبه هدایت فطری، هدایت عقلی است که به مدد آن، آدمی امر نیک و بد را تشخیص می‌دهد.

وی ادامه داد: مرتبه چهارم، هدایت وحیانی است. در این مرحله سلسله نبوت پای به میان می‌گذارد و پیامبران چونان ستون‌هایی، بنای هدایت را برای مردم استوار نگاه می‌دارند و راه نجات را نشانشان می‌دهند. خداوند با این چهار سطح هدایت، راه را دقیقاً مشخص کرده است و این تعیین مسیر، هم با ابزار درونی، یعنی حس و فطرت و عقل صورت گرفته است و هم با ابزار برونی یا هدایت وحیانی که انبیای الهی مظاهر آن هستند.

فرصت کافی انسان برای بازگشت

این استاد نهج‌البلاغه اشاره کرد: در ادامه، امام بر جایی تأکید می‌کند و دل انسان را می‌لرزاند: «وَ عُمِّرُوا مَهَلَ المُسْتعْتبِ» فعل «عُمِّرُوا» از ریشهٔ «عُمْر» است. از آنجا که واژه «عُمْر» به‌معنای زمان کافی برای ماندن است، فعل «عُمِّرُوا» نیز یعنی زمان کافی به انسان‌ها داده شد. واژهٔ «مَهَل» به معنای مهلت و «مُسْتَعتِب» از مصدر «إستِعْتاَب» و ریشهٔ «عُتبَی» به معنای رضاست. از آنجا که این واژه به باب استفعال رفته، باید «إسْتعْتاب» را کسب رضا معنا کرد. امام می‌فرماید زمان کافی برای دستیابی به رضای الهی به انسان داده شد.

وی با تأکید بر اینکه یکی از ویژگی‌های انسان احتمال خطا در اوست ادامه داد: انسان بنا به قاعده اختیار، حق انتخاب دارد و گاه موقعیتی پیش می‌آید که به‌جای نیکی، بدی را برمی‌گزیند و به‌جای راه راست سر از بیراهه‌ها در می‌آورد. اما خداوند انسان را رها نمی‌کند و فرصت کافی برای بازگشت و جبران به او می‌دهد. هیچ انسانی نیست که از این فرصت محروم باشد. حضرت حق از انسان‌ها می‌خواهد این شکاف ایجاد شده را با ابزار توبه بپوشانند؛ امام نیز می‌فرماید اگر انسان از اختیار خود سوء‌استفاده کرد و قدم در راه خطا گذاشت، فرصت کافی برای بازگشت و کسب رضای الهی را دارد.

حق‌شناس در این قسمت پرسشی مطرح کرد و گفت: اگر انسان هدایت الهی را برگزیند و راه درست برود، چه اتفاقی می‌افتد؟ امام در پاسخ این پرسش سخنی شگرف بیان می‌فرماید: «وَ کشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّیبِ»؛ ظلمت‌های بدگمانی و بددلی از پیش چشمشان برداشته می‌شود. واژهٔ «سُدَف» جمع «سُدْفَة» به‌معنای ظلمت و تاریکی است. خداوند این لطف را در حق بندگان خاص خود می‌کند و حجاب‌هایی چون جاه، حسد و کبر را از پیش رویشان برمی‌دارد و آنگاه است که چشم ایشان چیزهایی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند. البته برای اهل دنیا نیز روزی این حجاب‌ها برداشته می‌شود، ولی آن روز دیگر فایده‌ای برای ایشان به‌همراه ندارد؛ حتی کوچکترین اعمال هم از قلم نمی‌افتد و زیر ذره بین محاسبه قرار می‌گیرد.

جلوه‌های اختیار در زندگی انسان

وی خاطرنشان کرد: انسانی که مجبور به دنیا آمد و برخی ویژگی‌ها به شکل جبری بر او بار شد، در برخی حوزه‌ها دارای اختیار است. در این بخش امام بنا دارد که محدوده اختیار انسان مشخص کند. اولین آن مهلتی برای یافتن راه سعادت است «قَدْ أمُهْلِوُا فِی طَلَبِ المَخْرَجِ» واژهٔ «اُمْهلُوا» از مصدر «إِمْهَال» به‌معنای مهلت دادن می‌آید یعنی به همان انسانی که به جبر خلق شده بود، فرصت داده شد تا محل برون آمدن را بجوید. مراد امام آن است که آدمی توان آن را یافت تا از پس کار و مسئولیتی که بر دوشش نهاده شده بود برآید. به تعبیر سوره انسان، این موجود از عدم خلق شد، نطفهٔ او شکل گرفت و سپس قوای ادراکی او تکامل پیدا کرد.

این استاد نهج‌البلاغه تصریح کرد: یعنی قدرت تشخیص حق از باطل به آدمی داده شد و او خود باید راه درست را برگزیند و سرنوشت خویش را بسازد. بنابراین محدوده اختیار آدمی رفتار و افکار اوست نه ظاهر و نحوه خلقت و ساختار مادی و جسمش و هرکس خود تعیین می‌کند که چگونه زندگی کند. امام این حقیقت را با این عبارت تبیین می‌کند؛ اینکه به انسان مهلتی داده شد که بتواند از پس کار خود برآید؛ از تحیر به ثبات منتقل شود و ضلالت را با هدایت عوض کند.

حق‌شناس گفت: سپس امام می‌فرماید «وَ هُدُوا سَبِیلَ الْمَنْهَجِ؛ «هُدُوا» فعل مجهول است؛ یعنی هدایت شدن انسان به دست خود او نیست؛ بلکه او هدایت می‌شود. واژهٔ «سَبیل» نیز به‌معنای راه است، اما راهی آشکار که پیمودنش به‌آسانی صورت می‌گیرد. واژهٔ «مَنهَج» نیز به معنای راه روشن و واضح است. امام از هدایت سخن می‌گوید؛ انسان‌ها به راه روشن هدایت شدند. خدا راه را به انسان نشان داد و همین هدایت، امکان نجات و رستگاری را برای او فراهم کرد.

چهار سطح هدایت برای نیل به سعادت

این استاد نهج‌البلاغه در ادامه تفسیر خطبه ۸۳ بیان کرد: امام می‌فرماید با اندیشه کردن خو بگیرید و آن را روش دائمی زندگی خود قرار دهید، دشمن این پویایی و جهد عالمانه، ساده‌انگاری، سطحی‌نگری و دل‌خوش کردن به عادت‌ها و روش‌های پوسیده و کهنه است؛ حال آنکه اهل تفکر کام خود را در امر خلاف عادت می‌جویند. «وَ أنَاَة المُقْتَبَسِ المُرْتاَد» ِ؛ باید شکیبایی کسی را داشت که چراغ را برای جست‌وجو کردن در دست دارد. «قبَس» به‌معنای پارهٔ آتش است و «مُقْتبَسِ» کسی است که آتشی در دست دارد. ریشه «إرتیاد» نیز به معنای خواستن و طلب کردن است و «مُرْتاَد» یعنی جوینده و طالب، همچنین واژهٔ «أنَاَة» از ریشهٔ «إنِاَئةَ» به‌ معنای حلم و شکیبایی و وقار است. یعنی لازمه حرکتی که امام می‌فرماید، صبوری و حلم است.

وی خاطرنشان کرد: رسیدن به هر مقامی در این دنیا مشروط به رسیدن به مقام صبر و وسعت نفس است. تهذیب و تزکیه‌ای که بر مبنای تفکر شکل می‌گیرد و آدمی را به سرمنزل مقصود می‌رساند، یک شرط دارد؛ حفظ متانت و وقار، بالا بردن ظرفیت درونی و طی این مسیر با ثبات و استواری؛ آن‌هم با چراغ هدایتی که خدا به دست انسان داده است، یعنی روشنای فطرت، عقل و وحی.

حق‌شناس بیان کرد: امام در ادامه می‌فرماید انسان باید به محدودیت فرصت خود نیز توجه کند «فِی مُدَّة الأَجَلِ» فرصتی که پیش روی انسان قرار داده شده، نامحدود نیست. مدت اقامت او معینّ است و فرصت او به زودی به پایان می‌رسد، پس انسان نمی‌تواند به دلخواه خود حرکت کند و غافل از زمان باشد. امام، زمان را اینگونه توصیف می‌فرماید «وَ مُضْطَرَبِ المَهَلِ»؛ مهلتی که در اختیار انسان است مضطرب است. یعنی تمام فرصتی که وجود دارد یکسان نیست؛ گاه همراه با عافیت است و گاهی ابتلا؛ گاه به فقر می‌گذرد و گاه به غنا. گاه قرین با وسعت است و گاه تنگنا. گاه فرصت هست اما قدرت نیست.

میدان مسابقه دنیا

وی اظهار کرد: امام می‌فرماید «وَ خُلُّوا لمِضْمَار الجِیاد»؛ واژهٔ «خُلُّوا» از مصدر «خُلُوّ» و «تَخْلِیَة» به‌معنای باقی گذاردن است. واژه «مضْمَار» نیز از ریشهٔ «ضَمَرَ» و «تَضْمِیر» به‌ معنای تمرین دادن اسب برای مسابقه می‌آید. از همین‌جا واژه «مضْمَار» را به‌معنای میدان مسابقهٔ اسب‌دوانی به کار می‌برند. همچنین واژه «جِیاَد» جمع «جَوَاد» به‌ معنای اسب شایسته و نیکوست. در مثل عرب داریم که می‌گویند «الجَوادُ قدْ یکْبوُ» اسب نژاده و گوهری نیز گاهی بلغزد.

این استاد نهج‌البلاغه گفت: امام نیز می‌فرماید: خداوند انسان‌ها را در میدان مسابقه دنیا قرار داد تا به آمادگی و چابکی و چالاکی برسند. انسان در این دنیا باید کاملاً آبدیده و آماده شود تا بتواند افق‌های بلند پیش‌رو را فتح کند. نام این فرایند آماده‌سازی در قرآن، تزکیه است. تزکیه یعنی دور ریختن همه زوائد و ناپسندی‌ها و کارکردن روی اصل و گوهر انسانیت و پروراندنِ آن؛ انسانی‌که این مراحل را با قوّت طی کند و موانع را از پیش پا بردارد، میدان مسابقه دنیا را با موفقیت پشت سر می‌گذارد و به عالی‌ترین پاداش‌ها دست می‌یابد. در اینجا هم سخن از اختیار است نه جبر؛ آدمی خود باید به میدان آید و دنیا را فضایی برای آماده شدن، چالاک شدن و پروبال گرفتن ببیند.

وی بیان کرد: امام در ادامه می‌فرماید «وَ رَوِیةِ الاِرْتیاد»؛ واژهٔ «رَوِیة» به‌معنای تفکر و «إرْتیَاد» به‌معنای طلب‌کردن است. امام می‌فرماید با تفکر در پی طلب رفتن و مقصد را یافتن، شرط رسیدن به آن حقایق عالی است. در توصیه‌های ناب پیامبر(ص) به امام علی(ع) داریم که فرمود ای علی، هنگامی‌که بندگان با نیکی به خالقشان تقرب می‌جویند، تو با عقل به او تقرب بجوی تا از آن‌ها سبقت‌گیری. مهم‌ترین و کارآمدترین راه آماده‌سازی و تضمیر، تعقل و تفکر است؛ همان که قرآن بارها با تعابیری چون «لعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ» و یا «أَ فَلا یتَدَبرَّونَ» از آن یاد کرده است.

انتهای پیام
captcha