محمدشریف جعفرپور، از آزادگان سرافراز لرستانی هشت سال دفاع مقدس در گفتوگو با ایکنا از لرستان ضمن معرفی و بیان خلاصهای از نحوه ورود خود به جبهههای حق علیه باطل، گفت: من در دوم مردادماه سال 1343 در شهر خرمآباد متولد شدم و در دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال 67 در سن 22 سالگی به عنوان سرباز وظیفه به جبهه اعزام شدم و بعد از یازده ماه حضور در جبهه در حالی که فقط یک ماه از خدمتم باقی مانده بود در تاریخ 31 تیرماه سال 1367 شب هنگام طی تک دشمن به محاصره نیروهای عراقی درآمدم.
وی افزود: من به همراه تعداد دیگری از رزمندگان حوالی ساعت یک بامداد به محاصره نیروهای رژیم بعث عراق درآمدم و سپس به شهر سلیمانیه منتقل و پس از یک شب اقامت در سلیمانیه به شهر بعقوبه منتقل شدم و بعد از هفت روز به شهر تکریت استان صلاحالدین اردوگاه 15 قاطع یک آسایشگاه 2 انتقال یافتم و به مدت 26 ماه در اسارت به سر بردم.
این آزاده لرستانی با بیان اینکه اسارت تداعیکننده خاطرات تلخ و تحمل انواع شکنجههاست، ادامه داد: یکی از خاطراتی که از دوران اسارت به یاد دارم این است که یک روز صبح سربازان عراقی وارد سوله شدند و هر که محاسن داشت او را بیرون کشیدند بنده نیز یکی از این افراد بودم. ما را به داخل محوطه هدایت کردند و به جرم اینکه محاسنداران پاسداران انقلاب اسلامی و به اصطلاح پاسدار خمینی هستند محاسن ما را با دست کندند و تصمیم به تیرباران ما گرفتند که ناگهان یک دستگاه جیپ عراقی وارد شد و از آن یک افسر عراقی پیاده شد و با حالتی عصبانی به آنها گفت که صدام دستور داده است اسرا را نکشید و این ترتیب از تیرباران ما جلوگیری کرد.
جعفرپور اضافه کرد: یکی دیگر از خاطراتم این است که در یکی از روزهای بسیار گرم از شدت تشنگی به طرف آبخوری رفتم وقتی به ظرف آب رسیدم آن را شکسته یافتم نگهبان عراقی تصور کرد من آن را شکستهام در همان حال دستور داد که چوب را بیاورند تا مرا کتک بزند هنگامی که به بنده نزدیک شد اسم مرا پرسید گفتم: «محمدشریف» وقتی اسم مرا شنید تعجب کرد و گفت چون اسم خودم هم محمدشریف است از کتک زدن شما منصرف شدم.
این رزمنده و آزاده لرستانی گفت: خاطره دیگر من این است در اوایل اسارت که ما را به شهر سلیمانیه عراق برده بودند همگی اسرا را داخل یک سالن سرپوشیده قرار دادند یکی از افسران که دچار موج گرفتگی شدید شده بود مشغول بالا و پایین رفتن از ستونهای سالن شد و در همان حال علیه عراقیها شعار میداد، عراقیها به شدت غمگین و ناراحت شدند و شروع به کتک زدن وی نمودند تا کاملاً بیهوش شد پس از مدتی به هوش آمد و دوباره شروع به شعار دادن نمود در این هنگام یکی از نیروهای عراقی آمد و به یک سرهنگ ایرانی گفت که او را ساکت کند وگرنه او را میکشد سرهنگ ایرانی از روی ناچاری پیش او رفت و با او صحبت کرد ولی اثری نداشت و در نهایت او را به شهادت رساندند سرهنگ سر او را در آغوش گرفت و گریست و تمام اسرا همراه با او گریستند.
وی افزود: یکی دیگر از خاطراتی که از دوران اسارت به یاد دارم این است که در یک روز جمعه عراقیها به بهانه قصد فرار داشتن چند تن از اسرا همه را بیرون بردند و به نوبت از دیوار مرگ عبور دادند و با کابل و چماق کتککاری نمودند که حدود ۳۰۰ نفر از اسرا زخمی شدند و بچهها آن روز را «جمعه سیاه» نامیدند.
جعفرپور با بیان اینکه اسارت با تمام خاطراتش درسهای زیادی به اسرا داد، اظهار کرد: در این مدت درس ایثار و از خودگذشتگی را عیناً تجربه کردیم به طور مثال عراقیها بعضی از اسرا را مجبور به انجام کاری سخت مینمودند که در توان بعضیها نبود و افراد دیگر به جای آنها این کار را انجام میدادند.
وی ادامه داد: در دوران اسارت با افرادی که در درجه بالایی از ایمان و تقوا قرار داشتنند سر و کار داشتم که به من کمک زیادی میکردند و باعث افزایش ایمان من شدند در این ایام آموختیم با کمترین امکانات رفاهی زندگی کنیم و تحملمان به شرایط سخت و مشقتبار افزایش یافت که امیدوارم همچنان روحیه خستگیناپذیر ایمان و صبر که در آن دوران بر جامعه مستولی شده بود دوباره فضای جامعه را عطرآگین نماید.
این رزمنده و آزاده لرستانی با بیان اینکه ما آزادگان انتظاری از مردم نداریم چراکه مردم وظیفه خود در قبال آزادگان را ادا کردهاند، گفت: انتظاری که از مسئولان دارم این است که پیگیر مشکلات آزادگان به ویژه اشتغال فرزندان آنان باشند.
وی افزود: با توجه به اینکه آزادگان در مدت اسارت در اردوگاههای رژیم بعث عراق شکنجهها و سختیهای زیادی را متحمل شدند و از نظر روحی و روانی آسیبهای زیادی دیدند لازم است اکنون که سن آنها بالا رفته و بسیاری از این رنجها و شکنجهها در قالب بیماریهای روحی و روانی خود را نشان داده است، این قشر مورد حمایت قرار بگیرند.
این رزمنده لرستانی که دارای دو فرزند دختر و دو فرزند پسر است و از سال 70 تا 1398 در اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول به فعالیت بوده و اکنون در دوران بازنشستگی به سر میبرد، به سفر خود به کربلا اشاره کرد و افزود: وقتی به سفر کربلا مشرف شدم با دیدن عراقیها و شنیدن صدای آنها به یاد سختیهای دوران اسارت و برخورد نامناسب نگهبانان عراقی با اسرا افتادم و خاطرات آزاردهنده دوران اسارت و زندگی در اردوگاهها و آسایشگاههای عراق برایم تداعی شد.
جعفرپور گفت: البته مردم عراق مردمان محترمی هستند و به عنوان مسلمان و شیعه برای ما عزیز و گرامی هستند اما هیچ وقت آن دوران سخت اسارت از یاد ما اسرا نخواهد رفت چراکه نگهبانان رژیم بعث عراق ناجوانمردانهترین برخوردها را با اسرای ایرانی داشتند.
انتهای پیام