به گزارش ایکنا از قم، احمد شجاعی، معاون پژوهش مؤسسه تخصصی امام صادق(ع) در یکی دیگر از سلسله گفتگوهای علمی «تأملات» با موضوع «چرایی آفرینش الهی» که امروز، 11 دیماه از سوی مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه برگزار شد، با اشاره به موضوع جبر و اختیار در خلقت انسان اظهار کرد: بحث پیرامون آفرینش و چرایی خلقت را اگر کالبد شکافی کنیم، در درون آن سؤال دیگری مطرح میشود که چرا خداوند دست به آفرینش زد و بحث در حوزه غایتشناسی است.
وی با بیان اینکه در غایتشناسی ما با دو مسئله مواجه هستیم که یکی اینکه غایت آفریدهها چیست و دیگری اینکه غایت خالق هستی و آفریننده از این آفرینش چه بوده است، افزود: ما اگر بگوییم که غایت آفرینش انسان چیست پاسخش ساده است و اشکال اساسی نداریم؛ زیرا غایت آفرینش انسان رسیدن به کمال است. اگرچه در خود اینکه کمال چیست اقوال متعددی است و مادیون یک حرف و الهیون حرفی دیگر میزنند.
شجاعی گفت: وقتی میگوییم غایت خلقت انسان رسیدن به کمال است، کمال را اینگونه معنا میکنیم که رسیدن به بهشت و یا قرب الهی است، ولی این کمال وقتی معنا پیدا میکند که انسانی در کار باشد؛ اساساً شبهه مربوط به آن جایی است که انسان نبوده تا بخواهد به کمال برسد و در این مرحله هر غایتی را که مطرح کنیم مربوط به خداست نه مخلوق؛ زیرا مخلوقی وجود نداشته که در مورد غایتش بحث کنیم.
وی ادامه داد: در مرحلهای که خدا میخواهد خلق کند فرض کنیم خدای فرضی به خدای اصلی میگوید هدفت از خلقت چیست؟ اگر خدا بگوید میخواهم خلق کنم که به بهشت ببرم آیا مشکل پیش میآید؟ در آنجا هر هدفی مطرح باشد به خود خدا بر خواهد گشت و تقریباً همه متکلمان گفتهاند که هیچ هدفی به خدا بر نمیگردد، زیرا اگر هدف به خدا برگردد به این معناست که خداوند ناقص است و میخواهد با هدف و غرض کامل شود. بنابراین، هیچ هدفی به خدا بر نمیگردد، زیرا خدا غنی بالذات است.
معاون پژوهش مؤسسه تخصصی امام صادق(ع) گفت: در اینجا از یک طرف میگوییم قبل از آفرینش انسان هر هدفی باشد چارهای نیست مگر اینکه به خدا برگردد؛ ولی از طرف دیگر میگوییم هیچ هدفی به خدا بر نمیگردد؛ زیرا موجب اثبات نقص در خدا میشود و این همان شبهه اساسی و بنیادی درباره آفرینش الهی است.
وی با بیان اینکه ما این شبهه را کالبد شکافی میکنیم و پاسخ میدهیم، گفت: برای پاسخ به این شبهه باید چند مبنا را مطرح کنیم تا این مشکل را بتوانیم به خوبی فهم نماییم.
نویسنده کتاب «هدف آفرینش انسان» ادامه داد: مبنای اول این است که وجود اصیل است و این اصالت الوجود کمی با اصالت الوجود ملاصدرا متفاوت است؛ تفاوتش در این است که اینجا مراد ما از اصالت وجود، وجود در مقابل عدم است؛ ولی در اصالت وجود، مراد از وجود، وجود در مقابل ماهیت است.
وی با بیان اینکه وجود اصیل است و عدم به معنی هیچ و لاشیء است، گفت: عدم محکوم به هیچ حکمی نیست و به معنای نیستی است و نیستی نه مصدر شیء میشود و نه منشأ اثر میگردد و چیزی که نیست هیچ منشئی نخواهد داشت. اینها معانی بدیهی هستند و برای اینکه از خطای ذهن مصون باشیم باید این تعریفها را ارائه بدانیم.
شجاعی گفت: مبنای دومی که باید مطرح شود این است که هرجا وجودی باشد آن وجود منشأ اثر خواهد بود؛ مبنای سوم این است که محال است که اثر را از وجود جدا کنیم و مبنای چهارم هم این است که شدت و ضعف اثرِ وجود تابع شدت و ضعف خود آن موجود است. به عبارت دیگر هر چقدر آن موجودی که در عالم خارج تحقق پیدا کرده قویتر باشد اثرش هم قویتر خواهد بود و هرچه ضعیف باشد اثرش هم ضعیف میشود. مثلاً اگر یک شمع را در نظر بگیریم حرارت و نورانیتش ضعیف است؛ ولی وقتی یک لامپ ۱۰۰ وات را در نظر بگیریم نور و حرارتش بیشتر است و همینطور بالاتر که میرویم اگر خورشید را در نظر بگیریم نور و حرارتش بسیار قویتر میشود.
این پژوهشگر حوزوی با بیان اینکه محال است بگوییم خورشید در درون خودش میلیونها درجه سانتیگراد حرارت داشته باشد، ولی نور و حرارت به بیرون پرتاب نکند، افزود: تفکیک اثر از وجود محال است و ترتب اثر بر وجود واجب است؛ بنابراین در پاسخ به این سؤال که خداوند چرا خلق کرد و آفرید با توجه به این مبانی باید بگوییم که آفرینش باید باشد و هست و زیباترین نحو از آفرینش را خداوند رقم زده است.
وی اظهار کرد: آفرینش یعنی ترتب اثر بر یک حقیقتی که واجبالوجود است و مستجمع جمیع صفات کمالیه است، بنابراین آفرینش ترتب اثر بر حقیقتی است که تمامی کمالات را داراست. همانطور که در مورد خورشید گفتیم محال است خورشید باشد و نور نباشد در مورد خداوند هم که خورشید یکی از مخلوقاتش هست نمیتوانیم بگوییم که خداوند باشد و منشأ اثر نباشد. پس آفرینش یعنی ترتب اثر بر حقیقت واجبالوجود که ما به او خدا میگوییم.
شجاعی گفت: خداوند اگر خلق نکند که خدا نیست و خدا با این صفات است که خداست و اگر بگوییم خداوند خلق نمیکرد به معنی تعطیلی صفات خدا و قیچی کردن صفات کمال خدا خواهد بود. در حالی که صفات کمال خدا واجبالوجود است و ما چیزی را انتظار داریم که محال است.
نویسنده کتاب «هدف آفرینش انسان» با بیان اینکه برخی اشکال میکنند اگر بگوییم خدا نمیتواند خلق نکند به این معنی است که خداوند مجبور است که بیافریند، تصریح کرد: باید توجه کرد که در این حالت جبر بر خدا پیش میآید. آفرینش از صفات کمال خداوند است و یکی از صفات کمال خداوند هم اختیار است و نمیتوانیم بگوییم که خداوند مجبور است بیافریند. مثلاً اگر کسی از درجه بالای تقوا برخوردار باشد و حتی فکر گناه هم به ذهنش خطور نمیکند. آیا میتوانیم بگوییم که او مجبور است دزدی نکند؟ خیر او مختار است و از روی اختیار دور این اباطیل خط کشیده است و اگر دست به این آلودگی نمیزند به خاطر صفات کمالی است که در خود پرورش داده است.
وی گفت: علم و قدرت و فیاضیت خداوند بینهایت است و اگر بگوییم خلق نکن صفات کمال خداوند را قیچی کردهایم. برخی شبهه میکنند که قبول است که خداوند با اختیار خود ما را خلق کرده است، ولی ما در خلقتمان اختیار نداریم و خدا هنگامی که دست به خلقت زد باید با ما مشورت میکرد؛ زیرا من راضی به خلقت خودم نبودم و اگر آفرینش و خلقت اولیه ما جبری است و من مجبور به هست بودن شدهام دیگر اختیاری در من باقی نمیماند و من در همه امورم مجبور و مضطر هستم که در اینجا دو مغالطه وجود دارد.
معاون پژوهش مؤسسه امام صادق(ع) ادامه داد: اولین مغالطه این است که اگر میگویید خدا قبل از خلقت باید از ما سؤال میکرد چگونه خداوند از چیزی که وجود ندارد سؤال کند؟ بنابراین اگر ما وجود داشتیم که خلقت خداوند میشود خلقت دوباره و تحصیل حاصل و اگر نبودیم هم قدرت ارائه مشورت با خدا را نداشتیم.
شجاعی ادامه داد: اینکه میگوییم اصل با وجود است به این معناست که ما در زندگی خودمان هر حرکتی که داشته باشیم و هر اثری را از خود ساطع کنیم همه اینها قائم به اصل وجود است و اول باید وجود خودمان را بپذیریم و وقتی این اصل را پذیرفتیم بقیه مراحل معنا پیدا میکند؛ ولی اگر وجود خودمان را نپذیریم همه سؤالات ما هم قلع و قمع میشود.
وی با بیان اینکه اگر اصالت وجود را بپذیریم بحث جبر هم پیش نمیآید، گفت: خداوند اصل وجود ما را آفریده و در آفرینش ما اختیار را ذاتی خود ما قرار داده و اینکه ما اعتراض میکنیم به آفرینش الهی و میگوییم خدا خلق نکند به دنبال این هستیم که دست خدا را ببندیم و گویا خودمان هم ادعای خدایی میکنیم. این ادعای الوهیت ناشی از این است که خداوند انسان را مطلق خواه و بی نهایت طلب آفریده است و باید این مطلقخواهی و بینهایتطلبی را صرف چیزهای محدود و زودگذر دنیوی نکنیم.
این پژوهشگر حوزوی بیان کرد: اینکه خداوند ما را بینهایت طلب آفریده علت دارد و علتالعلل اینکه انسان در میان همه موجودات بینهایت طلب آفریده شده این است که باید به دنبال موجود بینهایت برویم. سرّ خلقت این است که اگر من با دنیا و زیورآلات دنیا و لهو و لعب ناچیز دنیا قانع نمیشوم این بینهایتطلبی را نباید نابود کنم؛ زیرا تنها حقیقتی که در عالم هستی بینهایت است خداوند است و سر بینهایتطلبی ما این است که خدا را جستوجو کنیم.
انتهای پیام