به گزارش ایکنا از همدان، به نقل از نوید شاهد، شهید مرادعلی زرینی سوم اردیبهشت ۱۳۲۲ در روستای بیان از توابع شهرستان نهاوند متولد شد. پدرش حسین و مادرش کوکب نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. کشاورز بود و در سال ۱۳۴۶ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و 30 دیماه ۱۳۶۵ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. در این وصیتنامه میخوانیم:
«بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ.
مپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند بلکه زنده به حیات ابدى شدند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.
به نام او که همه چیزم از اوست، به نام او که زندگیام در جهت اوست، به نام او که زنده به اویم و زندگیام بهخاطر اوست. یادم اوست، جانم اوست، معشوقم اوست، معبودم اوست، مقصودم اوست. احساسش مىکنم با قلبم، با ذره ذره وجودم با تمام سلولهایم، اما بیانش نتوانم کرد. اى همه چیزم به یادت هستم، به یادم باش که بى تو هیچ و پوچ خواهم بود.
اول طرف صحبتم شما مردم حزبالله! اقرار مىدهم شمایى که از جان و مال و هستى خویش در راه به ثمر رسیدن این انقلاب دریغ نکردید و خود بدرقهکننده فرزندانتان در راه جبهههاى نور هستید، به تو مادرى که چندین فرزند خونین خود را با دستهاى پر توان خود کفن کردید و حال دعاگوى رزمندگان اسلام هستید من مدتهاست که آرزوى دیدن آنها را دارم.
ما رزمندگان از اول که پاى در بسیج گذاشتیم مىدانستیم که سرنوشتمان چیست. حال پاى در معراج شهادت مىگذارم و بهزودى از این زندان رهایى مىیابم و به منزلگه مقصود خویش خواهم رسید و خوشحالم که خداوند فوز عظیمى نصیبم کرد.
قسمت دوم سخنم با دوستانم است آنهایى که مرا در این راه قرار دادند، تا آخر با من بودند و به آنان مىگویم اگر چه من مىروم ولى هیچگاه شما را فراموش نمىکنم و حق تعالى به شما پاداش عظیمى خواهد داد. از شما مىخواهم که بعد از من چند چیز را انجام دهید؛ اول آنکه پیر جماران را تا آخر همراه باشید و هیچگاه او را تنها نگذارید که از دست شما ناراضى باشد، دوم مسئله جنگ است که توجیه نمىپذیرد با هیچ توجیهى نمىتوان از آمدن به جبهه منصرف شد و اینک وقت آن است که با قدرت تمام بر دشمن پیروز شویم.
هزاران هزار چشم خانوادههاى شهدا و معلولین و مصدومین جنگ به شما دوخته شده است پس مردانه بجنگید و از فکر دنیا بیرون بیائید و در شهرها که هستید جلوی فساد را بگیرید تا دامنگیر جامعه نگردد، به طور انقلابى جلوی افرادى را که مىخواهند فساد را رواج دهند بگیرید و آبروى شهیدان عزیزمان را حفظ کنید و نگذارید خون شهیدان را پایمال کنند. در حفظ انقلاب کوشا باشید تا خداوند متعال شما را در آن دنیا ببخشد.
در پایان مقدارى با خانواده گرامیام:
به شما خانواده گرامیام عرض مىکنم که خود را براى تحمل رنجها، مصیبتها و نارواییها آماده کنید و دلى قوى داشته باشید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و تنها اوست که شما را از شر دشمنان نجات مىبخشد و عاقبت شما را به خیر مىگرداند و دشمنان شما را به انواع عذابها و شکستها دچار مىگرداند. به تو پدرى که با کار و زحمت بسیار و رنج و دردهاى بى حد و حساب مرا بزرگ کردید، مپندارید که این زحمات شما بیهوده هدر رفته است و آرزوى سلامت بودن مرا داشتید حال مرا قطعه قطعه یا سوخته شده و یا اصلا نمىبینید. من نزد شما امانتى بیش نبودم که خداوند متعال مرا نزد شما گذارده بود و شما هم از من به طور صحیح مواظبت کردید. پس ناراحت نباشید که دشمنان اسلام عزیز محمدی با دیدن شیون شما خوشحال مىشوند.
بارى پدر و برادر و خواهر و کسانى که براى شهید شدن ما ناراحت مىشوید، به خدا قسم که کامى شیرینتر، بالاتر، برتر و بزرگتر از شهادت برایم وجود ندارد که آن هم خدا مىداند بزرگترین آرزوی من بود، چون فقط با شهید شدن در راه رضاى الله مىتوانستم مورد رحمت ایزدى قرار بگیرم و شما تمام قوم و خویشان اگر راست مىگویید راه شهداى اسلام را ادامه بدهید و براى ما ناراحت نباشید که ما راه شهید بزرگوار حسین بن على(ع) را ادامه دادهایم، براى ما سیاه نپوشید، چون سیاه فقط به خاطر امام حسین(ع) است و ما لیاقت آن را نداریم و یکبار دیگر به خانوادهام پیشنهاد مىکنم که فرزندانم را خوب تربیت کنید تا انشاءالله اسلحه گرم ما را زمین نگذارند.
و اما وصیتهایم؛ یک ختم مختصر، برادران حزبالله روستا را دعوت کنید نه آن کسانى که به رزمندگان اسلام، آن بازوان پرتوان اسلام و امام عزیز را نفرین مىکنند و به شما سفارش مىکنم که در سر قبر من خیلى تشکیلات نظیر آلومینیوم و آهن وکشیدن و برق خوددارى کنید و به این وسیله ما مىتوانیم مشت محکمى به دهان ابرقدرتها و منافقین روزگار بزنیم بگذارید یک قبر ساده داشته باشم تا در میان قبرها گم شوم تا شاید خداوند نظر لطفى به ما کند و ما را مورد رحمت خود قرار دهد؛ و اگر جسم پاره پارهام به دست شما رسید آن را در میان شهدا به خاک بسپارید.
اما من کسى نزدیکتر از شما، برادرم رحمتالله و پدرم حسین ندارم و شما را بعد از خودم وصى خانوادهام قرار مىدهم، دفترچه مخصوص خمس که سالانه است یک جزء پول به قسمت خمسسادات بدهکار هستم (توى دفترچه جلد سرخ معلوم است که چقدر است) و از شما مى خواهم که آن را از اموال شخصى خودم پرداخت کنید به حاکم شهر.»
انتهای پیام