به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، همسر شهید اندرزگو و پسران این شهید، حجتالاسلام و المسلمین سیدمهدی و سیدمحسن اندرزگو و نیز اسماعیل احمدی، مدیر روابط عمومی بسیج مستضعفین، در این دیدار حضور داشتند.
همسر شهید اندرزگو در این دیدار درباره دوران مبارزه ضد طاغوت عنوان کرد: زابل روستای کوچکی داشت که اکنون به برکت انقلاب اسلامی آباد شده است و حتی فرودگاه نیز در آن احداث شده. مدتی را در زابل زندگی کردیم و از آنجا به مرز افغانستان رفتیم و در یکی از روستاها عزیمت کردیم و مدتی را در آنجا بودیم.
وی درباره نحوه زندگی در این روستا عنوان کرد: از آنجا که زندگی مخفیانه داشتیم، در یکی از طویلههایی که کدخدای روستا برای ما خالی کرده بود، زندگی میکردیم. وی در محل این طویله فرشی پهن کرده و آن را در اختیار ما گذاشته بود.
همسر شهید افزود: مدت یک هفته در روستا ماندیم تا بتوانیم شناسنامه افغانی بگیریم و به نجف عزیمت کنیم تا در کنار امام(ره) به زندگی ادامه دهیم که متاسفانه نه تنها این اقدام انجام نشد، که هزینهای را که شهید برای این کار پرداخت کرده بود، توسط افراد سودجو به یغما رفت.
وی در ادامه این مطلب گفت: پس از یک هفته اقامت در مرز و روستای افغانستان، به مشهد بازگشتیم. در راه بازگشت به مشهد، سوار اتوبوس شدیم و شهید، اسلحههایی را که تهیه کرده بود، به من داد و از من خواست دور کمرم ببندم.
همسر شهید اندرزگو اظهار کرد: شهید به من گفت که زنان را بازرسی بدنی نمیکنند و بهتر است که اسلحهها دست من باشد. در آن ایام، فرزند سومم را باردار بودم. اسلحهها را روی شکمم بستم و به راه افتادیم.
وی ادامه داد: اتوبوس که جلوی پاسگاه ایستاد، همسرم به من گفت که «هول نکن، میخواهند بازرسی کنند. من به مادرم حضرت زهرا(س) متوسل میشوم که تو را نگردند».
همسر شهید اندرزگو با اشاره به اینکه برخلاف آنچه در «تیرباران» نشان داده شده است، شهید در کسوت یک پزشک و با ظاهری آراسته در سفر بود، گفت: در هنگام پیاده شدن از اتوبوس، وی به رئیس پاسگاه که ظاهری خشن و وحشتناک داشت، گفت که من پزشک هستم و به روستاها سفر میکنم و در این سفر، همسرم دچار ناخوشاحوالی شده است. رئیس پاسگاه هم اجازه داد تا به داخل برویم و استراحت کنیم تا بازرسی باقی افراد انجام شود.
وی اظهار کرد: در هنگام ورود به پاسگاه، عکس شهید اندرزگو را با عمامه مشاهده کردم و همین امر سبب اضطراب بیشتر من شد. البته شهید با تغییر شکلی که داده بود، قابل شناسایی نبود. توسل شهید جواب داد و به ما کاری نداشتند و به سلامت سوار اتوبوس شدیم.
وی با اشاره به علاقه زیادی که شهید به حضرت زهرا(س) داشت، اظهار کرد: در ادامه مسیر، با توجه به اینکه حجم اسلحهها سنگین بود، به همسرم گفتم که میترسم اتفاقی برای فرزندم پیش بیاید، همسرم هم از راننده اتوبوس خواست تا نگه دارد. ما پیاده شدیم و همسرم اسلحهها را در مکانی دور از اتوبوس دفن کرد و به من گفت که نمیتواند اجازه دهد اتفاقی برای فرزند سادات بیفتد، چون توان پاسخگویی به پیامبر(ص) را ندارد.
وی گفت: زمانی که به مشهد رسیدیم، پولی در بساط نداشتیم که اتاقی اجاره کنیم. از این رو در پیادهرو خواجهربیع و ایوان خواجهمراد زندگی میکردیم و همانجا میخوابیدیم و من غذا درست میکردم. تحمل این وضعیت سخت بود، ولی چون برای رضای خدا بود، تحمل میکردم.
همسر شهید با بیان اینکه خداوند کسی را که در راهش کار میکنند، نگه میدارد و حفظ میکند، افزود: تقوا اثر زیادی در زندگی افراد دارد. شهید به من تأکید میکرد که هر کس تا چهل سالگی گناه نکند، خداوند به حرف او گوش خواهد داد. من هم تلاش میکردم که مرتکب گناه نشوم.
همسر این شهید با اشاره به اینکه خانوادههایی امثال آنان، در راه تقدیم شهید به پیشگاه اسلام و انقلاب پیشگام بودهاند، افزود: همسران شهدا دلگرمی و پشتیبان ما هستند و پیروزی انقلاب اسلامی به خاطر صبر و پایداری این خانوادهها بوده است که همچنان پابرجاست.
حجتالاسلام سیدمهدی اندرزگو در این دیدار عنوان کرد: زمانی که قیام 15 خرداد روی داد، شهید اندرزگو نیز فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز کرد. در جریان واقعه 15 خرداد وی دستگیر و شکنجه شد، ولی به علت کمسن و سال بودن، آزاد شد.
وی افزود: پدرم جذب هیئت مؤتلفه اسلامی برای مبارزه با رژیم پهلوی که از هیئات مذهبی بود شد و به دلیل شجاعتی که داشت، در شاخه مبارزه مسلحانه این هیئت جذب شد. اولین اقدام این هیئت مؤتلفه، اعدام حسنعلی منصور بود.
حجتالاسلام اندرزگو ادامه داد: عملیاتی که به اعدام حسنعلی منصور منجر شد، به عملیات بدر شهرت داشت که شهیدان امانی، هرندی، نیکنژاد، بخارایی و اندرزگو در آن حضور داشتند که چهار نفر نخست دستگیر و اعدام شدند و پس از این عملیات، شهید اندرزگو زندگی مخفیانه و چریکی خود را آغاز کرد.