به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)؛ در سری مطالب پیشین در ایکنا در زمینه معرفی نسخههای مختلف ترجمه قرآن به زبان آلمانی پرداختیم، در این بین به ترجمه «تئودور آرنولد» رسیدیم و این نکته ذکر شد که اندیشمند و ادیب بزرگ آلمانی گوته نیز از این نسخه برای مطالعه قرآن بهره برده است.
این بهانهای شد که اکنون در گزارشی که بخشی از آن از کانال تلگرام بنیاد مطالعات اسلام و آلمان(اروپا) اقتباس شده است، به معرفی این شخصیت و تأثیرپذیری وی از قرآن و حافظ در آثارش بپردازیم.
یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی: Johann Wolfgang von Goethe) زاده ۲۸ آگوست ۱۷۴۹ در فرانکفورت – درگذشته ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسانشناس، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی بود.
وی یکی از مردان بزرگ فرهنگی قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا و یکی از افراد برجسته ادبیات جهان محسوب میشود. گوته آلمانی، شکسپیر انگلیسی، هومر یونانی و دانته ایتالیایی را چهار رکن ادبیات اروپا میدانند.
پدر گوته، یوهان کاسپار گوته (۱۷۱۰-۱۷۸۲) همراه با خانوادهاش در یک خانه بزرگ در فرانکفورت زندگی میکرد که آن زمان قسمتی از امپراطوری مقدس روم بود. مادر گوته نیز «کاترینا الیزابت گوته» (تِکستور سابق) از خانوادههای سرشناس فرانکفورتی بود.
یوهان ولفگانگ در کنار پدر و معلم خصوصیاش بسیاری از معلومات را، از جمله زبانهای لاتین، یونانی، فرانسوی، انگلیسی و عبری فرا گرفت.
او بین سالهای ۱۷۶۵-۱۷۶۸ در لایپزیگ به تحصیل حقوق پرداخت و در آنجا به اشعار «کریستین فورشتگوت گلرت» علاقه پیدا کرد. پس از سال ۱۷۶۸، گوته به زادگاهش بازگشت و مدتی نیز در دارمشتات از شهرهای ایالت هسن در آلمان بود.
گوته پس از این که تعدادی از آثار بزرگش را به پایان رساند، در سال ۱۷۷۵ به وایمار رفت و در آنجا بین سالهای ۱۷۷۶-۱۷۸۶ (حدود ۱۰ سال) وزیر حکومت شد. سپس او تا سال ۱۷۸۸ به ایتالیا رفت و در آنجا به تحصیل هنر و مجسمهسازی باستانی پرداخت.
کانال تلگرام بنیاد مطالعات اسلام و آلمان(اروپا) اخیرا در سه بخش «گوته و قرآن»، « مواجهه گوته با اسلام و قرآن» و «چرایی علاقه گوته به اسلام؟» مطالبی قابل تأمل در خصوص تأثیرپذیری این شاعر نامدار آلمانی از قرآن و اسلام منتشر کرد.
گوته و قرآن
در بخش اول این مطالب با عنوان «گوته و قرآن» میخوانیم: هرچند گوته شخصا ترجمهای از قرآن ارائه نداده است و در چهارچوب کارهای کلاسیک آکادمیک پژوهشی را نسبت به اسلام انجام نداده اما در بسیاری از آثار و نظرات او به وضوح میتوان رد پای اسلام، قرآن و اندیشههای عرفانی حافظ را مشاهده کرد که حاکی از آن است که او آشنایی عمیقی با اسلام، پیامبر، قرآن و همچنین ادبیات فارسی داشته است.
یوهان وولفگانگ فون گوته ( فون/ von، در واقع جز اسم او نیست و یک مقام اشرافی است همانند سر/ sir در بریتانیا و او در سال 1782 به این مقام نائل آمد) در 28 آگوست 1749 در شهر فرانکفورت متولد شد.
تحصیلات ابتدایی خود را در این شهر به انجام رساند و به توصیه پدرش که خود حقوقدان بود در دانشگاه لایپزیک به تحصیل در رشته حقوق پرداخت و سرانجام در دانشگاه استراس بورگ فارق التحصیل شد. مدتی را در زادگاهش به امر وکالت پرداخت اما از آنجا که از همان دوران نوجوانی علاقه وافری به ادبیات و علی الخصوص نمایشنامهنویسی داشت در کنار مشاغل مختلف به نوشتن نمایشنامه و رمان نیز مبادرت میورزید.
او خیلی زود و درهمان دوران جوانی با انتشار کتاب «رنجهای ورتر جوان» به شهرت رسید و پس از آن به شهر وایمار که مرکز دوکنشین «زاکسن-وایمار» بود، میرود و در آنجا ساکن میشود. او در این شهر پستهای مختلف دولتی و مشاورهای دریافت میکند و در کنار آن به تشکیل انجمن تئاتر این شهر کمک میکند و برخی از نمایشنامههای خود را به روی صحنه میبرد. در دورهای نیز به سفرهای طولانی میپردازد، از جمله سفرهایی که بر او تأثیر ژرفی میگذارد سفر به ایتالیا و رم است.
گوته چه در جوانی و چه در دوران میانسالی و سنین پایانی عمر خود دارای روحی جستجوگر و کنجکاو بود، از همین رو آثار متفاوتی از فرهنگهای مختلف را مورد مطالعه قرار میداد و به نقاط مختلفی سفر کرد.
گوته به همراه دوست و همکار خود «فریدریش شیلر» در شهر وایمار دوران کلاسیک ادبیات آلمانی را پایهگذاری میکنند و نه تنها ادبیات آلمان را تحت تأثیر خود قرار میدهند بلکه بر ادبیات اروپا نیز تأثیرات فراوانی میگذارند.
مواجهه گوته با اسلام و قرآن
همانطور که ذکز شد گوته از همان دوران جوانی دارای روحیهای جستجوگر و پویا بود و به مطالعه مطالب مختلف از فرهنگها و ادیان دیگر علاقه وافری داشت.
طبق آثار و نوشتههای باقی مانده از او، میتوان دید که او با اسلام از همان سنین جوانی آشنایی پیدا کرد. سال 1772 یعنی زمانی که 23 سال بیشتر نداشته است در نامهای به یکی از دوستان خود به نام «هردر» به صراحت از فریبندگی و جذابیت محتوای عرفانی قرآن برای دوست خود سخن میگوید و اشاره به گفتگوی میان خداوند و حضرت موسی در سوره طه میکند و حتی به آیه 25 این سوره اشاره میکند و برای دوست خود مینویسد: «میخواهم همانند موسی عبادت کنم همانگونه که در قرآن آمده؛ پروردگارا سینهام را گشاده گردان.»
و در همان سال 1772 در زادگاه گوته یعنی فرانکفورت ترجمهای از پرفسور داوید مگرلین منتشر میشود که اولین ترجمه قرآن به زبان آلمانی است که از نسخه اصلی عربی مستقیم به این زبان برگردانده شد. اما پرفسور مگرلین نیز تصویری که از قرآن و پیامبر اسلام ارائه میدهد تصویر کتابی و پیامبری دروغین است که ضد مسیحاند.
گوته در آن سالها با مجله« Frankfurter gelehrten Anzeigen» همکاری میکرد و این مجله یکی از معتبرترین نشریات نقد ادبی در آلمان به حساب میآمد و وقتی که این ترجمه از قرآن به چاپ رسید نسخهای از آن برای بررسی به این مجله ارسال و گوته از این طریق با این ترجمه آشنا شد.
نقدی بر این ترجمه در نشریه مذکور به چاپ رسید که به گفته «کاتارینا مومسن»، گوتهشناس آلمانی-آمریکایی این نقد منتسب به گوته بود.
گوته این ترجمه را ناامید کننده میبیند و اذعان دارد که تصویری کاملا متفاوت نسبت به آنچه در این ترجمه ارائه شده، داشته است و حتی در جایی از نقد آرزو میکند که چه خوب میشد اگر زیر آسمان مغربزمین فردی قرآن را با تمام ظرافت شاعرانه و پیامبر گونهاش درک و فهم کند.
در این نوشته به ترجمه جرج سیلز، مترجم قرآن به زبان انگلیسی نیز اشاره میشود که گوته آن را شاعرانهتر و دوستانهتر از ترجمه مگرلین معرفی میکند.
اینها نشاندهنده آن است که آشنایی گوته با اسلام محدود به سنین میانی و پایانی عمرش نیست، بلکه او از جوانی آشنایی عمیقی با اسلام و قرآن داشته است.
چرایی علاقه گوته به اسلام؟
کاتارینا مومسن در کتاب خود با عنوان «گوته و اسلام» از علاقه عمیق گوته به شخصیت پیامبر، قرآن و اسلام میگوید و بیان دارد که او نسبت به اسلام از هر دین دیگری که مورد مطالعه قرار داده بود، کشش بیشتری داشته است. به عنوان نمونه به شعری که او در 23 سالگی برای پیامبر سروده اشاره میکند و معتقد است که این علاقه او تا پایان عمر پیوسته وجود داشته است. او در جایی نیز از قول یکی از افرادی که آثار گوته را جمعآوری و تصحیح میکند، نقل میکند که: «نمیتوان این فرضیه را که گوته خود یک مسلمان بوده، مطلقا نفی کرد». البته در هیچ جایی قول صریح از خود گوته مبنی بر این مسئله وجود ندارد.
در ادامه کاتارینا مومسن به دلایل چرایی این علاقه گوته نسبت به مشرق زمین و اسلام اشاره میکند چراکه شاید در ظاهر این علاقه یک جوان اروپایی قرن هجدهم نسبت به یک دین و پیامبر غیر بومی بسیار عجیب باشد و مضافا اینکه از قرن هفت میلادی تا قرن هفدهم یعنی چیزی حدود هزار سال، جنگهای خونین و فراوانی میان پیروان دو دین مسیحیت و اسلام در گرفته است و همین موجب میشود که در فضای عمومی آنها یک تصویر دشمنگونه از یکدیگر شکل گیرد و این تصویر در طی سالهای متمادی و قرنها تثبیت شده است.
اما چطور میشود که افرادی چون گوته برخلاف جریان عمومی چنین گرایشاتی پیدا میکنند؟ بنا به نظر مومسن در عصری که گوته میزیسته است افرادی در کشورهای دیگر قبل از گوته بودهاند که با نگرشهای متفاوت سراغ اسلام رفتهاند؛ به طور مثال همان ترجمه جرج سیلز که با سوگیریهای کمتری همراه بود و یا در فرانسه «بارتلمی د هربولت»(به فرانسوی BartheIemy d'Herbelot) با تألیف کتاب خود درباره مطالعات شرقشناسانه، بنیان دیدگاه جدیدی را نسبت به اسلام بنا مینهد.»
بارتلمی یک شرقشناس فرانسوی است که کتاب ذکرشدهاش یک اثر دایرة المعارفی است و در آن به خیلی از مفاهیم و موضوعات مرتبط با اسلام پرداخته است که بیشتر رویکرد علمی و شناختی دارد و قلم وی از پیش زمینههای منفی نسبت به مابقی پژوهشهایش دورتر است و دید منصفانهتری دارد.
صفحهای از دفترچه تمرینی گوته برای یادگیری نوشتن الفبای عربی
از طرف دیگر عصر گوته موسوم به عصر روشنگری است، عصر شکوفایی تفکرات جدید و گستره سیطره فکری انسانگرایان در اروپا، از ویژگیهای این اثر کنارگداشتن تعصب و کلیشههای ذهنی است و گوته جوان که خود تحت تاثیر این عصر است با روحیه پرسشگری که دارد به مطالعه علوم، فرهنگ و ادیان مختلف میپردازد.
اما چرا اسلام و شرق؟ از آن جهت که نسبت به اسلام و خاور نزدیک اطلاعت فراوانی در دست بود و شاید بعد از مسیحیت بیشترین منابع و اطلاعاتی که درباره دین دیگری وجود داشت اسلام بود.
مطالعات او در باب قرآن و اسلام محدود به ترجمهها نشد و در برهههای مختلف آثاری وجود دارد که تلاشهای او برای یادگیری زبان عربی و فارسی را نشان میدهد.
نهایتا اینگونه میتوان از این مطالب دریافت که گوته بدون پیش فرضهای رایج، اسلام، قرآن و حتی فرهنگ شرقی را مورد مطالعه قرار داده و از آنها نیز تأثیر پذیرفته و با تکیه بر خلاقیتهای ادبی خود به خلق آثار جدید و همچنین تصویر جدیدی از اسلام میپردازد.
تأثیرپذیری از حافظ
گوته یکی از مهمترین آثارش را به نام «دیوان غربی-شرقی» یا آنگونه که خود گوته به زبان عربی در ابتدای کتاب با دست خط خود نگاشته است «دیوان شرقی از مؤلف غربی» با تأثیر از حافظ نگاشته است و در فرازهای مختلفی از آن به مفاهیم و آیات قرآن اشاره کرده است.
این اثر نه تنها یکی از عالیترین آثار شعر و حکمت گوته است بلکه یکی از بزرگترین آثار ادبی آلمان و اروپا به شمار میآید . گوته این اثر برجسته را با خواندن دیوان شعر حافظ به وجود آورد.
نقادان ادب جهان، گوته را یکی از ارکان چهارگانه ادبیات جهان نام دادهاند و چنین شخصیتی با شیفتگی و دلبستگی درباره حافظ فراوان گفته است :«ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم».
گوته خطاب به حافظ، متنهای ادبی سلیس، عمیق، پرمعنا و پر از روح و احساس خلق کرد که در نوع خود شاهکاری بزرگ محسوب میشوند.
نسخه اصلی کتاب «دیوان غربی-شرقی» در خانه موزه گوته واقع در شهر وایمار. سمت چپ عنوان کتاب به زبان عربی به دست خط گوته با این عنوان «دیوان شرقی از مولف غربی»
در نوشتههای او با نام حافظ مواجه میشویم . او با حافظ سخن میگوید، به تحلیل اشعارش میپردازد ، احساس قلبی خود و دریافتهایش را نسبت به اندیشههای حافظ بیان میکند . حافظ را میستاید، سرودههای او را جاودانه و آسمانی میخواند اما گاهی هم عاجز و درمانده میشود از بیان درک عمیق حقیقت نهفته در اشعار او.
متنی که می خوانید نظر گوته درباره شخصیت، اندیشه و ادبیات حافظ است که در دیوان غزلیات او جلوهگر شده است:
ای حافظ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. کلام تو هم چون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمیتوان گذاشت؛ زیرا همه آن در حد جمال و کمال است.
اگر روزی دنیا به سرآید، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم . چرا که این، افتخار زندگی من و مایه حیات من است.
درباره غزل های حافظ هرگونه سخن بی فایده است؛ زیرا باید نخست آنها را خواند و عمقشان را درک کرد و با آنها هم آهنگ شد تا بتوان پی برد که چگونه سخن حافظ اعجاز واقعی ذوق و هنر بشری و سرچشمه ی فیاض کمال و جمال و حکمت و عرفان است.
غزلیات حافظ را همه دوست دارند؛ زیرا عارفان از آثار حکمت و عامیان از شیوایی گفتارش لذت میبرند.
ایرانیان همه هوشمند و با ذوق و شاعرپیشهاند؛ بنابراین بعید نیست چنین ملتی قریحه تابناک بی شمار در دامان خویش پرورش دهد . ولی اگر این ملت در طول پانصد سال، مقام اول را در میان جمله سخنوران خود تنها به هفت شاعر(فردوسی، انوری، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و جامی) اختصاص دهد و توده مردم نیز میان این هفت نابغه دنیای ادب، حافظ شیراز را بیش از همه عزیز دارند و در دل جای دهند، میتوان دریافت که چنین کسی واقعا چه مقامی در دنیای ذوق و هنر میتواند داشته باشد.
حافظا، خویش را با تو برابر نهادن، جز نشان دیوانگی نیست . تو آن کشتیای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پارهام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم. در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر میزاید و گاه دریایی از آتش تلاطم میکند، اما این موج آتشین مرا در کام خویش میکشد و فرو میبرد . با این همه، هنوز در خود جرأت اندکی مییابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم؛ زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم.
حافظ در همه عمر از آن چه مردم عادی میطلبند و میجویند دوری گزید و آن چه را که برای دیگران مجهول است جست و جو کرد و در همه حال هم چنان صاحب نظر و زنده دل باقی ماند.
در عین پارسایی، دست از لذات جهان شست و قدر زندگی را چنان که شایسته بود، دانست. بدیهی است مقام واقعی حافظ را جز با توجه به ملیت و محیط و عصر وی نمیتوان شناخت، ولی این نکته یقین است که هرکس یک بار حافظ را بشناسد و با او آشنا شود در سراسر زندگی دست از این یار آسمانی برنخواهد داشت و در راه ناهموار زندگی او را راهنمای سفر خواهد کرد.
در باغ زیبا، گل سرخ و زنبق کنار هم شکفتهاند تا بر رخ ژاله ی بامدادی بوسه زنند. پشت باغ، صخرهای پوشیده از گیاه و گل سر به سوی آسمان کرده و پیرامون آن را جنگلی خرم فراگرفته که یک سره تا درهای سرسبز ادامه دارد. همه جا مانند آن روزگاران که من در آتش عشق میگداختم و هر بامدادان با چنگ خویش به پیشواز مهرفروزان میرفتم، از عطر گل آکنده است.
حافظا، آرزو دارم از شیوه غزلسرایی تو تقلید کنم . همچون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزهکاریهای گفته تو بیارایم . نخست به معنی اندیشم و آنگاه بدان لباس الفاظ پوشانم. هیچ کلامی را دو بار در قافیه نیاورم؛ مگر آن که با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد . آرزو دارم همه این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان، سروده باشم ای حافظ، هم چنان که جرقهای برای آتشزدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است، از گفته شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است.
ای حافظ، ای حامی بزرگوار، ما همه به دنبال تو روانیم تا ما را با نغمههای دلپذیرت در نشیب و فراز زندگی رهبری کنی و از وادی خطر به سوی سرمنزل سعادت بری/.
گردآوری و تنظیم: زهرا نوکانی