به گزارش ایکنا؛ کتاب «خاندان پیامبران در کتاب مقدس و قرآن» نوشته سیدروحالله شفیعی توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب در سال ۹۵ منتشر شده است. این کتاب تلاش میکند تا با نشانهشناختی بینامتنیت و رویکردی تاریخی «خاندان پیامبران» در قرآن و کتب مقدس را بکاود. در پی بخش نهایی این کتاب به عنوان نمونه این کار تطبیقی قابل ملاحظه است.
از نگاه این پژوهش، بررسی متون مقدس ادیان ابراهیمی، بهترین راهبرد برای دریافت درست دیدگاههای آن ادیان است. بررسی تاریخی و تطبیقی دادههای مشترک کتاب مقدس و قرآن، در پرتو دانش نشانهشناسی، رهیافت کارآمدی است که میتواند راه را برای بررسیهای الاهیاتی، هموارتر نماید.
این پژوهش، الگوی نشانهشناختی بینامتنیت را، روشی شایسته برای چنین بررسیهایی به شمار میآورد، پس از این رویکرد روششناختی، پیش از بررسی پیرامون خاندان پیامبران در متون مقدس و برای دست یابی به چشمانداز بهتری از موضوع، این پژوهش در نخستین گام، به سراغ بررسی تطبیقی خود پدیدهای پیامبری میرود و تلاش میکند تا از لابلای متون مقدس، گزارشی از چند و، چون آن به دست دهد.
این پژوهش، پیامبران را بالاترین واسطههای رسیدن پیام الهی به انسان میداند و کارکردهای مسئولیتی و معرفتی و نیز جایگاه عصمت را برای آنان برمیشمارد. سپس نیم نگاهی تحلیلی به ساز و کارهای انتقال جایگاه و کارکردهای پیامبران میاندازد، تا بتواند نقش خاندان پیامبران در این سازوکارها را بهتر بررسی کند.
در گام دوم، پس از درنگی کوتاه پیرامون جایگاه خانواده و پیوندهای خویشاوندی در جامعهشناسی و روانشناسی، برای دریافت هرچه بهتر جایگاه پیوندهای خویشاوندی در دستگاه اندیشههای ادیان ابراهیمی، این پژوهش، به بررسی پیوندهای خویشاوندی خدا ـ. انسان و انسان ـ. انسان در متون مقدس این ادیان میپردازد.
سپس در واپسین گام، با رهیافتی تاریخی، به بررسی خاندان پیامبران، در چهار دسته خاندان پیامبران پیشا ابراهیمی، خاندان پیامبران ابراهیمی، خاندان پیامبرانی که سخنی از خاندانشان در متون مقدس نیست و خاندان پیامبران ویژه قرآن، روی میآورد.
این پژوهش نشان میدهد ابراهیم(ع) برجستهترین پدر با واسطه پیامبران است. قرآن و کتاب مقدس دست کم در شش نمونه(یعقوب(ع)، داود(ع)، سلیمان(ع)، زکریا(ع)، یحیی(ع) و عیسی(ع)) به او به عنوان پدر با واسطه پیامبران، اشاره میکنند چنین پیوندی، درمیان پیامبران پیشاابراهیمی و پیامبران ویژه قرآن، دیده نمیشود.
قرآن و کتاب مقدس، در بیشتر نمونهها از پدران بی واسطه پیامبران ابراهیمی، چهره نیکویی به دست میدهند. برجستهترین نمونهی منفی پدر بی واسطه پیامبران، پدر ابراهیم(ع) است. قرآن و کتاب مقدس، او را بت پرست میدانند. بدین ترتیب، ابراهیم(ع) نمونه والای ایستادگی در برابر پندارهای نادرست پدران(بت پرست)، و آغاز یک راه نو(یگانه پرستی) است. با این همه، دستگاه اندیشهی اسلامی تلاش میکند، تا پدر ابراهیم(ع) را بر کنار از این گناه، به شمار آورد.
اوج پیوند پدر بیواسطه پیامبران در کتاب مقدس و قرآن، از ابراهیم(ع) تا یوسف(ع) دیده میشود. در این نمونه، با چهار نسل پیاپی از پدران پسرانی برخورد میکنیم که همگی پیامبر هستند. چنین فشردگیای هرگز تکرار نمیشود. با این همه، نمیتوان این نمونه را به معنی انتقال کارکردهای پیامبرانه از پدر به پسر، دانست؛ زیرا گرچه کتاب مقدس و قرآن، از کارکردهای معرفتی و مسئولیتی ابراهیم(ع) سخن میگویند، اما نشانهای از کارکردهای مسئولیتی پیامبرانه اسحاق(ع) و یعقوب(ع) در آنها دیده نمیشود.
یوسف(ع) نیز در کنار مقدس و قرآن، از کارکردهای معرفتی و مسئولیتی پیامبرانه، برخوردار نیست. دیگر پیوند پدر پسر میان دو پیامبر، در نمونه داود(ع) و سلیمان(ع) دیده میشود. این پیوند، در عهد قدیم و قرآن، از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ اما عهد جدید چندان به سلیمان(ع) نمیپردازد و برای نشان دادن مسیحا بودن عیسی(ع) بر پیوند باواسطه او با داود(ع) تاکید مینماید. زکریا(ع) نیز در جایگاه پدر یحیی(ع) چهره مثبتی در عهده جدید و قرآن دارد. هر چند، عهد جدید، بیشتر به الیزابت و قرآن بیشتر به زکریا(ع) میپردازند.
کتاب مقدس و قرآن، چندان به مادران پیامبران نمیپردازند. با این همه، مادران پیامبران، همواره از چهره مثبتی برخوردارند. برای نمونه قرآن، آمرزشخواهی نوحی(ع) برای مادر خود را گزارش میکند مادران پیامبران، از برای زاییدن آنان(الیزابت و مریم(ع)) و تلاش برای زنده نگهداشتن آنان(یوکابد) ستوده میشوند. با این همه، نمیتوان این کارکردهای همگانی را، برخوردار از معنی ویژه الهیاتی به شمار آورد، اما عهد قدیم، دست کم در سه نمونه(سارا، ربهکا و بت شبع) نقش سرنوشتساز رساندن کارکردهای پدران پیامبران به یکی از فرزندانشان را، برای آنان برمیشمارد. در نمونه راحیل و یوسف(ع) نیز، فرزند همسر دوست داشتنی یک پیامبر(یعقوب(ع)) از دیگر فرزندان او، برتر میشود.
گرچه عهد جدید، برجستگی ویژهای را برای مریم(ع) برنمیشمارد. اما دستگاه اندیشهای مسیحی، رفته رفته جایگاه او را بالاتر میبرند، کارکردهای عیسی(ع) را به او نیز گسترش میدهد و حتی در برخی خوانشها، او را مادر خدا به شمار میآورد. قرآن، مریم(ع) را بنده برگزیده خدا و برترین زن جهان میخواند، اما روا نمیدارد که ویژگیهایی مانند دوشیزهزایی، زمینه پدید آمدن پندارها فراانسانی درباره او را فراهم آورند.
برادران و خواهران پیامبران، از گونههای نهچندان مهم پیوندهای خویشاوندی آنان به شمار میروند تنها پیوند برادری با واسطه با پیامبران، در نمونه یوسف(ع) و دیگر پسران یعقوب(ع) دیده میشود، که میتوان آن را از گونههای کمیاب به شمار آورد. در این نمونه برادران با واسطه یوسف(ع) از آن روی که بر برادر خویش رشک میبرند، از چهره مثبتی برخوردار نیستند. برادران بیواسطه عیسی(ع) نیز چهره چندان مثبتی ندارند و در میان آنان، تنها یعقوب، به او ایمان میآورد و از رسولان برجسته او میشود با این همه، یعقوب، از جانشینی عیسی(ع) بهرهای ندارد و کارکرد معرفتی او نیز و هارون(ع) دیده میشود.
در این نمونه هارون(ع) از برخی کارکردهای مسئولیتی و معرفتی و همهی کارکرد کهانتی موسی(ع) برخوردار میشود و در یک موقعیت(رفتن موسی(ع) به بالای کوه سینا) نیز جانشین او میگردد. خواهر بیواسطه نیز، از دیگر گونههای کمیاب پیوندهای خویشاوندی پیامبر است و تنها در نمونه مریم ـ. موسی(ع) دیده میشود. این گونه، از اهمیت چندانی برخوردار نیست.
همسران پیامبران پیشا ابراهیمی در قرآن و کتاب مقدس، چهرهی چندان نیکویی ندارند. آنان به گناه آلوده میشوند و از برای آن کیفر میشوند. کتاب مقدس، بار گناه آدم(ع) را به دوش حوا میافکند؛ اما قرآن چنین دیدگاهی را نمیپذیرد چهره همسران پیامبران ابراهیمی، روشن و نیکوست، اما کمبود بزرگی مانند نازایی، ویژگی برجستهترین چهرههای آنها(سارا، ربه کا، راحیل، الیزابت) است. کتاب مقدس، کمبود فرزند نداشتن پیامبران را، به گردن همسران آنان میاندازد گویی خود پیامبران، هرگز نابارور نبودهاند. همچنین، عهد قدیم از همسران غیر اسرائیلی پیامبران ابراهیمی(هاجر، همسران سلیمان(ع)) چهرهای منفی به دست میدهد.
فرزندان بی واسطه پیامبران، در کتاب مقدس و قرآن، از جایگاه الهیاتی ویژهای برخوردار هستند. در این میان، فرزندان بی واسطه پسر، همواره اهمیت بیشتری نسبت به دختران دارند. برای نمونه، دختران آدم(ع) لوط(ع) و یعقوب(ع) اهمیت چندانی ندارند. اما این همه سخن نیست، گناه و چالشهای درون خاندانی، دو ویژگی برجسته فرزندان بی واسطهی پیامبران است. پسر آدم(ع)(قابیل) بر پسر دیگر او(هابیل) رشک میبرد، با او میستیزد و دست خود را به خون او میآلایند. یکی از پسران نوح(ع)(حام/ کنعان) گناه میکند و تباه و رو سیاه میشود. چالشهایی میان پسران ابراهیم(ع)(بر سر وراثت) و پسران اسحاق(ع)(بر سر برکت) در میگیرد پسران یعقوب(ع) نیز بر برادرشان، یوسف(ع) رشک میبرند و تلاش میکنند تا جان او را بگیرند، و با سرنوشت او بازی کنند. از سوی دیگر، در برخی نمونهها(ابراهیم(ع)، اسحاق(ع) و زکریا(ع)) پیامبران، سالها بی فرزند زندگی میکنند، اما سرانجام خدا آنان را بارور، زنانشان را زایا و فرزندانشان را فراوان و نیکوکار میکند شگفت آنکه، از این رهگذر، ادیانی پدید میآیند، که تا به امروز نیز، بازتاب آفاقی و انفسی، و آئینه تمام نمای ستیز همواره نیکی و بدی در درون و برون آدمی هستند، اما خدا، همواره به یاری فرزندان نیکوکار پیامبر میشتابد و آنان را بر فرزندان گنهکار پیامبران، پیروز میگرداند بدین ترتیب، از نگاه ادیان ابراهیمی، چیرگی فرجامین جهان، با نیروهای نیکی و راستی است.
فرزندان با واسطهای پیامبران، یکی از برجستهترین گونههای پیوندهای خویشاوندی آنان هستند. مهمترین ویژگی این پیوند امکان استمرار تاریخی و گسترش آن به همه پیروان پیامبران است. قرآن و کتاب مقدس، پیوند فرزند با واسطه با دو شخصیت را، بسیار ارزشمند میدانند؛ ابراهیم(ع) و یعقوب(ع) عبرانیان و اعراب، همگی فرزندان باواسطه ابراهیم(ع) هستند. عهده جدید و قرآن، تلاش میکنند تا نسبت عیسی(ع) و محمد(ص) را به ابراهیم(ع) برسانند و آنان را فرزندان با واسطه او بدانند. یهودیان خود را فرزندان باواسطهی یعقوب(ع) میدانند، نگاهی که در آموزه پیوند خویشاوندی ویژه آنان با خدا، و برتری نژادی آنان، ریشه دارد. عهد جدید و قرآن، این گونه پیوند را(چه با ابراهیم(ع) و چه با یعقوب(ع)) به خودی خود ارزشمند نمیدانند. عهده جدید، عیسی(ع) را فرزند با واسطه داود(ع) نیز میداند، اما قرآن در این باره خاموش است. در نمونه موسی(ع) اهمیت فرزندان باواسطه بیشتر روشن میشود؛ زیرا او از این گونهی پیوندهای خویشاوندی، برخوردار نیست، و جایگاه کهانت موروثی او، به فرزندان و نوادگان هارون(ع) بخشیده میشود.
برجستهترین بازتاب پیوند فرزند مجازی با پیامبران، در چارچوب آموزه گناه نخستین، به خوانش دستگاه اندیشه مسیحی از پیوند انسانها با آدم(ع) و انتقال موروثی گناه او به فرزندان مجازیاش، باز میگردد. در دستگاه اندیشهای یهودی، چنین دیدگاهی به چشم نمیخورد و قرآن، هرگز چنین آموزهای را نمیپذیرد.
پیوند برادران مجازی، در پیامبران ابراهیمی دیده نمیشود. این گونه پیوند خویشاوندی، تنها در میان پیامبران پیشاابراهیمی و پیامبران ویژه قرآن، دیده میشود. عهده قدیم، پیوند برادری مجازی با پیامبران را به کار نمیبرد و حتی در برخی نمونهها(لوط(ع)) آن را انکار میکند. این رویکرد، یکی از روشنترین بازتابهای آموزهی پیوند خویشاوندی ویژه خدا با نژاد یهود و برتری نژادی آنان است. عهد جدید، پیروان و شاگردان عیسی(ع) را، برادران مجازی او میخواند، و این گونه پیوند را ارزشمند به شمار میآورد. قرآن، از چنین پیوندی سخن به میان نمیآورد. با این همه، پیوند برادری مجازی، در پیامبران ویژه قرآن، بسیار پررنگ است، و در هر سه نمونه(هود(ع)، صالح(ع)، شعیب(ع)) دیده میشود. از گزارشهای قرآنی چنین برمیآید که برادران مجازی پیامبران، نمادی از مردم هم روزگار آنان هستند، مردمی که پیامبران، آنان را به سوی راه خدا و دست کشیدن از گناه، فرا میخوانند. بدین ترتیب، قرآن، این گونه از پیوند خویشاوندی با پیامبران را، به معنی هم دینی و پیروی از آنان نمیداند، و به ارزش الاهیاتی آن، اشاره نمیکند.
پیوند خاندان مجازی، ویژه پیامبران ابراهیمی(ابراهیم(ع)، یعقوب(ع) و داود(ع)) است. عهد قدیم، بنی اسرائیل را خاندان مجازی پیامبران میداند. عهد جدید و قرآن، چنین نگاهی را نمیپذیرند، و تنها پیروان راستین پیامبران را، به عنوان خاندان مجازی آنان، میپذیرند. قرآن، بر به دست دادن چهرهای نیکو از خاندان مجازی این پیامبران، و فراخواندن آنان به سوی ایمان، نیکوکاری و شکر گزاری به درگاه الهی، تاکید میکند و همواره عنصر ایمان و نیکوکاری را بخش جداناشدنی چنین پیوندی، میداند. بدین ترتیب؛ قرآن، همه پیروان راستین ادیان ابراهیمی و فرزندان و نوادگان نیکوکار ابراهیم(ع) را، گذشته از نقشهای خانوادگی(همسر، فرزند، ...) جنسیت، و نسبت، به عنوان اعضای خاندان او، میستاید.
پیوند خویشاوندی خاندان حقیقی پیامبران، تنها در نمونههای پیامبران پیشا ابراهیمی، موسی(ع) و هارون(ع) و نیز در پیامبران ویژه قرآن، دیده میشود. خاندان حقیقی موسی(ع) جایگاه ویژهای در کتاب مقدس و قرآن ندارند. خاندان حقیقی هارون(ع) در کتاب مقدس، از برای کارکرد کهانتی شان، اهمیت مییابند. قرآن، چنین کارکردی را نمیپذیرد؛ پس خاندان حقیقی هارون(ع) در قرآن، ارزش چندانی ندارد. قرآن، پسر گناهکار نوح(ع) را نیز از خاندان حقیقی او جدا میکند. بدین ترتیب، قرآن، نیکوکاران خانواده و پیروان پیامبران غیر ابراهیمی را، خاندان حقیقی آنان میداند. کتاب مقدس و قرآن پیوستن به خاندان حقیقی پیامبران را، آرمانی بلند و انجامی ارزشمند به شمار میآورند که رستگاری و نیک فرجامی را به ارمغان میآورد. قرآن، همواره در کنار نزدیکترین اعضای خانواده(همسر و فرزندان بی واسطه) پیروان پیامبران را نیز از خاندان ایشان به شمار میآورد و بدین ترتیب پیوستن حقیقی مومنان به خاندان آنها را میپذیرد.
عهد قدیم، پیوند ویژهی خدا ـ. انسان را در چارچوب آموزه برتری نژادی یهود، و عهد جدید آن را در چارچوب دو آموزه پسر خدا بودن عیسی(ع) و جانشینی کلیسا به جای اسرائیل، نشان میدهد. اهمیت خاندان پیامبران در دستگاه اندیشه یهودی و مسیحی، در همین راستاست. اما قرآن، چنین آموزههایی را نمیپذیرد و تلاش میکند تا چهرهای خردورزانه و نیک، از مفهوم خاندان پیامبران به دست دهد. با این همه قرآن، این مفهوم را به خودی خود ارزشمند نمیداند. رویکرد قرآن درباره پیامبران ویژه خود(هود(ع)، صالح(ع)، شعیب(ع)) بهترین گواه این مدعا است، اشاره نکردن قرآن به خاندان اسماعیل(ع) نیز میتواند نشانگر همین گرایش باشد.
برایند بررسیهای این پژوهش نشان میدهد، نقشهای اعضای خاندان پیامبران در نسبت با آنان، از شخصیت جداگانه آنان مهمتر است. به دیگر سخن، یک فرد میتواند در یک جایگاه و پیوند با پیامبران، چهرهای برجسته و ارزشمند داشته باشد، اما همان فرد در جایگاه و پیوند دیگری از چنین چهرهای برخوردار نباشد. برای نمونه، با این که یوکابد، هم مادر هارون(ع) و هم مادر موسی(ع) است، اما تنها از برای تلاش برای نجات جان موسی(ع) است که ستوده میشود؛ فرزندان یعقوب(ع) همان برادران یوسف(ع) هستند، اما در جایگاه فرزندان یعقوب(ع) چهرهای مثبت و در جایگاه برادران یوسف(ع) چهرهای منفی دارند.
آیا خاندان پیامبران در کتاب مقدس و قرآن، همواره ارزشمند هستند؟ آیا خاندان همه پیامبران، جایگاه و کارکردهای برجستهای دارند؟ آیا با بالا رفتن جایگاه یک پیامبر، جایگاه خاندان او هم بالا میرود؟ پاسخ این پژوهش به این پرسشها، منفی است. زیرا در برخی نمونههای(ادریس(ع)، ایوب(ع) و الیاس(ع) و الیسع(ع) و یونس(ع)) کتاب مقدس و قرآن، هیچ گزارشی از خاندان پیامبران به دست نمیدهند. رویکرد قرآن به پیامبران ویژه خود(هود(ع)، صالح(ع) و شعیب(ع)) نیز همین گونه است. از همه اینها فراتر، نمونه موسی(ع) است با این که او، در دستگاه ادیان ابراهیمی از جایگاهی بلند و اهمیتی فراوان برخوردار است، به گونهای که الگوی پیامبران و آینه تمام نمای پدیدهی پیامبری به شمار میرود، اما خاندان او، هرگز از جایگاه و کارکردهای برجستهای، برخوردار نیستند.
گزارشهای کتاب مقدس و قرآن دربارهی خاندان موسی(ع) بسیار کوتاه و گذراست. کارکرد مسئولیتی او، به یوشع میرسد، کسی که از خاندان او نیست. همچنین، بخش کوچکی از کارکرد معرفتی او در چارچوب کهانت خاندانی، به الیعزر، فرزند هارون(ع) میرسد همچنین، بررسی نمونههای موسی(ع) و الیاس(ع) نشان میدهد، ممکن است پیامبری از جایگاه بسیار بلندی برخوردار باشد، اما خاندان او دارای اهمیت چندانی نباشند، و حتی هرگز از آنان یاد نشود.
آیا همواره جایگاه و کارکردهای پیامبران به خاندان ایشان منتقل میشود؟ پاسخ منفی است. انتقال جایگاه و کارکردهای پیامبران به خاندانشان، پدیدهای است که تنها در میان پیامبران ابراهیمی دیده میشود. برای نمونه، برکت الهی ابراهیم(ع) به خاندان او منتقل میشود و کارکردهای مسئولیتی(پادشاهی) و معرفتی(دانش الاهی) داود(ع) به سلیمان(ع) میرسد، اما کارکرد مسئولیتی(رهبری) موسی(ع) به اعضای خانداناش منتقل نمیشود.
جایگاه پیامبرانه الیاس(ع) به الیسع(ع) میرسد، کسی که از خاندان الیاس(ع) نیست. با این همه در بیشتر نمونهها، انتقال بخشهایی از جایگاه و کارکردهای پیامبران به خاندان خود، به ویژه فرزندان(پسران) بیواسطه، دیده میشود. راستای بردار انتقال جایگاه و کارکردهای پیامبران، همواره از سوی نسل گذشته(پدران) به سوی نسل آینده(پسران) است. تنها نمونهی خلاف، در انتقال معکوس جایگاه و کارکردهای عیسی(ع) به مریم(ع) دیده میشود عهد جدید، کارکرد مسئولیتی عیسی(ع) را به کسی واگذار نمیکند، اما دستگاه اندیشهی مسیحی، مریم(ع) را نیز از شفاعت برخوردار میداند. کارکرد معرفتی عیسی(ع) به پتروس میرسد، کسی که از خاندان او نیست. این کارکرد، به سرپرستان کلیساهای مسیحی منتقل میشود، و تا به امروز نیز ادامه مییابد.
گزارش از میثم قهوهچیان
انتهای پیام