کتاب «بازنگری سنت در تفکر اسلامی مدرن» در بوته نقد
کد خبر: 3774540
تاریخ انتشار : ۰۱ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۱۰

کتاب «بازنگری سنت در تفکر اسلامی مدرن» در بوته نقد

گروه اندیشه ــ کتاب «بازنگری سنت در تفکر اسلامی مدرن» اثری با موضوع بازاندیشی سنت اسلامی است، به ویژه معرفی قرآنیان در جوامع اسلامی که عباسعلی مردی در مقاله‌ای به نقد آن پرداخته است.

به گزارش ایکنا؛ کتاب «بازنگری سنت در تفکر اسلامی مدرن» نوشته دنيل براون درباره‌ بازاندیشی سنت اسلامی، به ویژه معرفی قرآنیان در جوامع اسلامی به ویژه پاکستان و مصر است. نویسنده این کتاب را پس از بارها دیدار پژوهشی در پاکستان و مصر پدید آورده است. نویسنده دغدغه‌ خود را بیان و نقل عقایدی معرفی کرده که دارای اثر در جامعه اسلامی پاکستان و مصر بوده و موجب پدید آمدن حرکت یا اثری در اندیشه‌ متفکری شده است. از همین رو وی به جای پرداختن به اشخاص، بیشتر فضای فکری و واکنش‌های عقاید آنان را بررسیده است.

عباسعلی مردی در مقاله «گزارشی از کتاب بازنگری سنت در تفکر اسلامی مدرن» به نقد و بررسی این کتاب پرداخته است. وی کوشیده است تا تلاش نویسنده را در معرفی پیشگامان و اثرگذاران بازاندیشی سنت اسلامی در قرن هیجده و نوزده به ویژه قرآنیان را باز نمایاند. در ادامه گزیده‌هایی از این مقاله از نظر می‌گذرد:

نویسنده در مقدمه خود، ابتدا به چالش‌های متعدد متفکرین اسلامی در حوزه عقاید اسلامی درباره‌ مرجعیت دینی در سده‌ نوزدهم اشاره کرده و بیان داشته که مسلمانان به بازنگری گسترده منابع اولیه اسلام به ‌ویژه در حوزه مسأله اصالت، جایگاه و مرجعیت سنت، سیره و الگوی هنجاری و عملی پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) دست یازیدند. در ادامه بیان می‌کند که موضوع اصلی کتاب، سنت و سیره است، البته سنت به معنای گذشته آن، نه سنت بر اساس روش‌های پژوهشی رایج. وی سنت را چنین معرفی می‌کند: گنجینه‌ای از معرفت یا ایمان که از منبع و مرجعی در گذشته نشأت گرفته و در جامعه دینی بروز یافته است.

سنت به این مفهوم، در تفکر اسلامی در سنت پیامبر تجسم یافته، پیروانش آن را حفظ کردهاند و دقیقاً به همین شکل در جامعه اسلامی نمایان شده است؛ سنت برای اکثر مسلمانان نماد ارتباط با دوران پیامبر، معرف و مبین او در این دوران و تجسم عینی نیازی است که مسلمانان در هر نسل برای ارتباط با گذشته آرمانی خود احساس کرده‌اند.

نویسنده می‌کوشد در ادامه برای فهم مباحث اسلامی دوران جدید درباره سنت، روش‌هایی پیشنهاد کند. وی ضمن اشاره به دیدگاه برخی از متفکرین درباره اینکه سنت در برابر نوگرایی قرار دارد، بیان می‌دارد که از نظر من به جای نگریستن به نوگرایی به عنوان منبع روشنگری که تاریکی سنت را از بین می‌برد، باید سنت را به عنوان پرتوی از نور در نظر بگیریم که منشور نوگرایی آن را شکسته است. سنتِ پدید آمده از منشور نوگرایی، طیف رنگارنگی از پاسخ‌هاست که برخی از آنها تأثیر موجگرایی را بسیار شدیدتر از دیگر پاسخ‌ها می‌نمایاند، اما هیچ‌کدام از آن عاری از آن تأثیرها نیستند.

همه واکنش‌ها به نوگرایی، حتی آنهایی که ظاهراً سنت را به تمامی کنار گذاشته‌اند، ارتباط خاصی با سنت دارند؛ و به عنوان نمونه به مناقشه‌های جدید بر سر حقوق و جایگاه بانوان اشاره می‌کند. اما تأکید می‌کند که هیچ موردی همانند نماد و مرجع سننِ اسلامی یعنی خود سنت، نمی‌تواند تصویری بهتر از رابطه بین سنت و نوگرایی در اسلام ارائه دهد. مدعای اصلی این اثر مطالعاتی این است که مسلمانان امروز به همراه افراد شرکت‌کننده در تمامی سنن عظیم بشری، درگیر فرآیند مداوم بازنگری سننی هستند که در آن مشارکت دارند، اگرچه برخی از آنان هرگونه ارتباط با سنت را رد می‌کنند؛ و یا منکر این مطلبند که فعالیت آنان بازنگری نامیده ‌شود و ترجیح می‌دهند که به آن به عنوان احیا و یا حفظ برخی مدل‌های آرمانی و ثابت نگریسته شود. با این وجود حتی افراطی‌ترین مخالفان سنت نیز آن را رها نمی‌کنند، بلکه تنها شکل و قالب آن را عوض می‌کنند.

وی ابتدا به برخی از آسیب‌های روش‌شناختی این موضوع اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که ما در این‌گونه مباحث دو گرایش عمده داریم: یک، اینکه تمرکز خود را بر عقاید و شخصیت‌هایی بگذاریم که مورد پذیرش ما هستند، و جریان‌های فکری گسترده‌تر اما کم جذابیتتر را نادیده بگیریم. دو، اینکه بر گرایش‌های کلی یا همان مکاتب فکری تمرکز کنیم. آنگاه بیان می‌دارد که من دومین رویکرد را در این کتاب برگزیده‌ام؛ اگرچه در این اثر اشخاص زیادی معرفی و دیدگاه‌هایشان بررسی خواهد شد، اما من آنان را به عنوان نماینده‌ گرایش‌ها یا دیدگاه‌های گسترده‌تر در نظر گرفته‌ام. دغدغه‌ ما نباید تنها فهم آثار چنین اشخاصی باشد، بلکه مهم بررسی فضای روشن فکریای است که عقاید آن اشخاص از آنها پدید آمده و واکنشهایی است که آنان در پی داشته‌اند.

اگر دیدگاه منتشر شده‌ای باعث ایجاد واکنش عمده‌ای بوده، به آن به عنوان یک اثر مهم نگریسته، اگرچه به آن توجه نشده است. در واقع اهمیت یک اثر را نسبت به سطح بحثی سنجیده که در آن داشته است. در نتیجه منبع اصلی برای این مطالعه، بیشتر مرتبط با مباحثی است که در مورد سنت در مصر و پاکستان شکل گرفته است. نویسنده درباره روش تحلیلی خود می‌گوید که تلاش کرده تا مهم‌ترین مسائلی را مشخص سازد که مباحث مرتبط با سنت حول آنها شکل گرفته است. سپس برخی از اشکالات مشخص نوع تحلیل خود را نیز بیان کرده، و تأکید کرده است که هدف من برای به تصویر کشیدن مباحث معاصر درباره‌ سنت، به عنوان بخشی از گفتگوی مداوم بین روشنفکران مسلمان، متمرکز بر دیدگاهی بوده که هم وفادار به سنت و هم مناسب وضعیت کنونی است.

مولف در فصل اول مفاهیم اولیه در مورد مرجعیت نبوی را بررسی کرده است. نویسنده ابتدا از توافق اولیه درباره‌ سنت سخن می‌گوید و سنت را بر اساس دیدگاه‌های معتبر گذشته دارای سه رکن معرفی می‌کند. رکن اول انتساب لفظ سنت تنها به شخص حضرت پیامبر است؛ رکن دوم انتساب کامل آن به روایات و احادیثی است که از جانب حضرت محمد(ص) بوده و معتبر و موثق محسوب می‌شود؛ رکن سوم جایگاه و منزلت آن به عنوان وحی است؛ یعنی سنت از طریق حضرت محمد(ص) و با عاملیت ایشان درست همانند قرآن از طرف خداوند نازل شده است.

نویسنده عقیده دارد که شالوده‌ اساسی توافق اولیه در مورد سنت، به کوشش محمد بن ادریس شافعی انجام شده است. در ادامه بخشی با عنوان سنت پیش از شافعی، تاریخچه کاربرد سنت را می‌کاود. در پایان چنین نتیجه می‌گیرد که عقاید اولیه مسلمانان در مورد سنت، با مفهوم قدیمی آن از دو جهت متفاوت بود: نخست اینکه مسلمانان صدر اسلام در آغاز، هیچ گونه تقدم و ارجحیتی برای سنت حضرت محمد(ص) نسبت به سیره و سنت مسلمانان سرشناس دیگر به خصوص خلفای اول و دیگر صحابه قائل نبودند؛ دوم اینکه مسلمانان در آن دوران، همیشه سنت را با روایت‌های خاص منتسب به حضرت محمد6 یکی نمی‌دانستند.

نویسنده در ادامه به دو اختلاف مهم در بیان مفهوم سنت اشاره می‌کند؛ اختلاف نخست درباره‌ تمایز بین سنت پیامبر و دیگر سنت‌هاست؛ در این بخش به روایاتی اشاره می‌کند که سنت دیگران نیز در روایات پذیرفته شده است، از جمله به سخنان عمر در تعیین جانشین استناد می‌کند.

دومین اختلاف به ارتباط بین سنت پیامبر و حدیث ایشان مربوط است. نویسنده ضمن تعریف و بیان سنت اشاره می‌کند که سنت و حدیث، به لحاظ مفهومی برای اکثر مسلمانان صدر اسلام کاملاً مستقل از یکدیگر بوده و این دو مفهوم، تا دوره‌ پس از شافعی به طور کامل یکی نشده بودند. وی در این باره به کاربرد عبارت سنت در کتاب طبری و همچنین برخی از نوشته‌های اولیه‌ کلامی نظیر کتابهای «رساله فی القدر» از حسن بصری و «کتاب الارجاع» از حسن بن محمد بن حنفیه اشاره می‌کند.

نویسنده تذکر می‌دهد اینکه «عقیده‌ نظریه سنت، از مسأله نقل و حدیث کاملاً مستقل و مجزاست، نباید این گونه تعبیر شود که شیوة نقل حدیث بعدها شکل گرفته است. بلکه از همان ابتدای صدر اسلام طبقه‌ای از افراد به ترویج سنت می‌پرداختند و طبقه مجزایی دیگر در کار جمع‌آوری و نقل اطلاعات خاصی در مورد حضرت محمد و مسلمانان سرشناس دیگری بودند؛ یعنی طبقه ناقلان حدیث. گروهی را سیره نویس می‌گفتند و گروه دیگر اهل حدیث؛ در واقع سیره نویسان بیشتر به عنوان مبلغان شناخته می‌شدند.

یکی دیگر از مفاهیم اولیه که در این اثر بدان پرداخته شده، رابطه سنت و قرآن است. وی ادعا می‌کند که مسلمانان صدر اسلام، تمایز دقیقی بین منابع مرجعیت قائل نبودند و این تمایز بعدها به هنگام مواجهه با اوضاع سیاسی مذهبی روی داد.
موارد استناد نویسنده به ناآرامی و تعارضات منابع اسلامی آثار شافعی است. وی بر این اساس، سه گروه اصلی اهل رأی (مصلحتگرایان شرعی)، اهل کلام (متکلمان)، و اهل حدیث را از همدیگر متمایز می‌سازد و مجادلات و دیدگاه‌های هر کدام را در پذیرش و یا رد دیگری، به‌ ویژه از نگاه مشخص ساختن مرجعیت دینی و رابطه سنت پیامبر و احادیث نبوی و ارتباط آن با قرآن، بیان می‌کند.

نویسنده بیان می‌دارد که سنت پس از شافعی، تا دوره‌ مجادلات قرن نوزدهم، دچار نزاعی در تعریف نبوده است؛ حتی در این مدت، تداخلی بین سنت پیامبر و دیگر سنت‌ها به وجود نیامده و اعتبار ذاتی حدیث نیز زیر سؤال نرفته است. این موضوع به ظاهر غلبه‌ کامل اصحاب حدیث را نشان می‌داد، اما آنان در عمل دچار چالش شدند؛ به عبارتی پذیرش نظر و عقیده یک مسأله بود، ولی به کارگیریِ عملی آن مساله‌ کاملاً متفاوتی بود.

تا جایی که به مسائل فقهی موجود مربوط می‌شد، شیوه‌های بسیار زیادی برای به کارگیری موفق سیره و احادیث خاص وجود داشت، بدون اینکه حتی موضع نظری سنت را مورد چالش قرار بدهد. مثلاً گفته می‌شد همه کارهای پیامبر جنبه شرعی و فقهی نداشته است و فقط فقیهان سنت‌گرای افراطی، از فرقه ظاهریه به همراه برخی از حنابله، در تمام جزئیات مربوط به تکالیف شرعی از پیامبر تقلید می‌کردند.اما فرقه‌های شرعی دیگر لزوماً هر سیره و حدیثی را حکم و فرمان خداوند نمی‌دانستند. از همین رو تقسیم‌بندی احکام و فرامین به واجب، مستحب و ... انجام شد. یا این که ابن قتیبه مدافع سرسخت حدیث، سنت را به سه قسمت طبقه‌بندی کرد. به طور قطع علم نقد حدیث، تحکیم کننده‌ اصلی برای حفظ اعتقاد شرعی موجود بود بدون این که مرجعیت نظری را به چالش بکشد. در نهایت فرقه‌های شرعی اهل تسنن موقعیتشان را تثبیت کردند و از طریق شیوه‌ اجماع، حفاظی پیرامون عقیده‌ شرعی موجود قرار دادند.

یادآور می‌شود، مقاله «گزارشی از کتاب بازنگری سنت در تفکر اسلامی مدرن» اثر عباسعلی مردی در شماره 59 فصلنامه تخصّصی مطالعات قرآن و حديث سفينه منتشر شده است.

انتهای پیام

captcha