سیاست منع حدیث و ضربه‌ای که به جامعه اسلامی وارد شد
کد خبر: 3852432
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۱

سیاست منع حدیث و ضربه‌ای که به جامعه اسلامی وارد شد

گروه معارف ــ عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه یکی از عوامل فرهنگی دخیل در تحریف سیره نبوی را سیاست منع حدیث و سنت شفاهی بیان کرد و گفت: سیاست منع حدیث و سنت شفاهی به مدت ۱۲۰ سال اتفاق افتاد که ضربه‌ای برای جامعه اسلامی به شمار می‌رود.

سیاست منع حدیث و ضربه‌ای که به جامعه اسلامی وارد

به گزارش ایکنا از خوزستان، حجت‌الاسلام محمدرضا هدایت‌پناه، عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در پنجمین نشست سلسله نشست‌های مؤسسه میراث و مفاخر خوزستان، که شب گذشته، 3 آبان‌ماه با موضوع «علل و عوامل تحریف در سیره نبوی در تقابل دو تفکر علوی و عثمانی» برگزار شد، اظهار کرد: علل و عوامل تحریف در سیره نبوی براساس تقابل دو مکتب علوی و عثمانی در سه قرن نخستین آغاز شد.

وی با بیان اینکه در تقابل سیره‌نگاری نبوی‏، نماینده علویان جابربن‌عبدالله انصاری است و نماینده عثمانی‌‌ها‏ زبیریان هستند، افزود: عوامل تحریف از عرصه سیاسی ـ مذهبی شروع می‌شود و در حوزه فرهنگ خود را جا می‌دهد و گسترده می‌شود. یعنی علل و عوامل سیاسی به عنوان خاستگاه ظهور این دو مکتب تفکر است؛ این تقابل در عرصه حدیث، رجال و تفسیر هم اتفاق افتاده است. 

هدایت‌پناه در تعریف سیره گفت: سیره در لغت به معنای روش، منش و رفتار است ولی در اصطلاح تاریخ‌نگاری اسلامی سیره به معنای آن چه که مربوط به حوادث دوران رسالت و ثبت و ضبط آنها‏، اعم از مکی و مدنی است. البته مجموعه اینها برای محدثان و فقهای اسلامی چون می‌توانست منبع استنباط فقهی باشد‏، معنای فراتری از این حوزه اصطلاحی تاریخی دارد‎؛ یعنی وقتی حرف از مغازی و سیره نبوی از نظر بخاری و مسلم می‌شود، مقصود این نیست که بخاری و مسلم دنبال تعداد کشته‌شدگان در جنگ بدر باشند بلکه آنها این موضوع را روشن می‌کنند که پیغمبر(ص) در بدر چه کارهایی را انجام داده‌اند و آیا ما مجوزش را داریم یا نداریم؟ بنابراین طبیعی است که روایتهای خاصی را در صحیح بخاری و صحیح مسلم بیاورند. همین نگاه را هم به مسئله صحابه دارند.

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با بیان اینکه بعدها مغازی‌نویسی تخصصی جدا از سیره‌نگاری شد و معنای حقیقی خودش را پیدا کرد، ادامه داد: سیره فقط مختص به پیامبر(ص) نبود. سیره عمر و معاویه هم داریم؛ اما این سیره تقریباً پاک شد و سیره‌نگاری به پیامبر(ص) اختصاص پیدا کرد همچون موضوع مقتل که ما مقتل عمر‏، مقتل عثمان و مقتل امام حسن(ع) را هم داریم؛ اما وقتی مقتل‌نویسی برای امام حسین(ع) زیاد شد، دیگر اسم مقتل که می‌آید ذهن فقط به یک مورد متبادل می‌شود.

تحریف سیره نبوی

وی با اشاره به اینکه یکی از عوامل فرهنگی که در تحریف سیره نبوی بسیار نمود داشت، سیاست منع حدیث و سنت شفاهی و مکتوب بودن و غیرمکتوب بودن است، گفت: اهل تسنن می‌گویند که جامعه اسلامی بعد از قتل عثمان دو گروه شد؛ اما تشیع با توجه به مسائلی که در عصر رسالت اتفاق افتاده، می‌گوید چیزی به نام حزب شیعه در دوره رسول خدا(ص) بوده است. حال آیا حزب شیعه اسمی بوده یا اصطلاحی، آن بحث‌ دیگری است؛ اما در اینکه جماعتی در آن دوران گرد امیرالمؤمنین بودند و با یک اصطلاح خاصی با ایشان تکلم می‌کردند شکی نیست و این قضیه وجود دارد. بعضی از اینها از بین رفته اما بعضی از این گزارشها بعدها در منابع قرن پنجم انعکاس پیدا کرده است.

هدایت‌پناه ادامه داد: بعد از اینکه با قتل عثمان جامعه دو گروه شد؛ عده‌ای که علوی بودند می‌گفتند امیرالمؤمنین(ع) خلافتش مشروع است و هیچ‌گونه مشارکتی در قتل عثمان نداشت و انصافاً برای اینکه کار به اینجا نکشد، تلاش کرده است. برای این موضوع دو کلام وجود دارد؛ یکی از خود امیرالمؤمنین(ع) و دیگری از ابن ابی‌الحدید. امام علی(ع) فرمود: «اینقدر عثمان را کمک کردم که شک کردم دارم معصیت می‌کنم.» عثمان کارهایی کرده بود که اعتراض به او واقعا بجا بود و امام علی(ع) هم این اعتراضات را داشت، منتهی این اعتراضات مستمسکی شد برای اینکه برخی بگویند امام بانی قتل عثمان بوده است. کلام دوم از ابن ابی‌الحدید است که می‌گوید: «اگر فرض کنیم به جای عثمان، جعفر بن ابی طالب برادر امام، محاصره شده بود دیگر بیش از این چیزی از دست علی بن ابیطالب(ع) برنمی‌آمد.» هرکس که منصف باشد می‌تواند بگوید انصافاً امام علی(ع) آنچه از دستش برمی‌آمده انجام داده است.

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با بیان اینکه علوی‌ها هم به دو شاخه تقسیم می‌شوند، توضیح داد: جامعه ما چون تاریخ تشیع نخوانده است اینها را باید بداند؛ تشیع مذهبی در اقلیت است و تشیع سیاسی در اکثریت است. یک تشیع یعنی علوی‌مذهبانی که امیرالمؤمنین را خلیفه مشروع می‌دانند و ابوبکر و عمر را قبول دارند اما عثمان را به عنوان خلیفه قبول ندارند. اینها در رکاب امیرالمؤمنین(ع) کشته شدند و امیرالمؤمنین در سخنی فرمود: اینها را با لباس‌های خونی دفنشان کنید که در روز قیامت برای من حجت هستند. اما یک تشیع دیگر عده‌ای هستند که گفتند ما غدیر، نص و وصایت را قبول داریم. اینها جماعتی هستند عده‌ای از صحابه و عده‌ای از تابعین که به عراق آمدند و بعد از قضیه فتوحات تشیع را در عراق توسعه دادند.

وی با طرح این پرسش که تشیع به عنوان چارچوب فکری که عمده تأکیدش روی مسئله وصایت و غدیر قرار می‌گیرد از چه زمانی در جامعه شکل گرفته است؟ گفت: بعضی‌ها می‌گویند این جماعت با همین شکل در زمان رسول خدا(ص) شکل گرفته است، بعضی‌ها می‌گویند این قضیه مربوط می‌شود به بعد از عثمان بعضی‌ها هم می‌گویند به بعد از قضیه امام حسین(ع) بازمی‌گردد.

هدایت‌پناه بیان کرد: عثمانی‌ها می‌گفتند سه خلیفه داریم و علی بن ابیطالب هم خلافتش به دو دلیل مشروع نیست؛ اولاً در قتل عثمان مشارکت کرده و این مشارکت چه با رهبری بوده، چه اجازه داده و چه با سکوتش با آن همراهی کرده است. آنها می‌گفتند که اول باید قاتلان مجازات شوند بعد انتخابات را برگزار کنیم. چون دیگر فقط تابعین و انصار نیستند و شامیان هم هستند. امیرالمؤمنین به استناد حرف‌های خودشان گفت: اگر به دلیل اینکه می‌گویید، شامی‌ها در مجموعه بیعت کنندگان نبودند، خلافت من را قبول ندارید، خلافت سه خلیفه اول هم مشروعیت ندارد، مگر در بین بیعت‌کنندگان با آنها شامی‌ها بودند؟ این شیوه نه تنها خلافت علی بن ابیطالب که خلافت آن سه نفر اول را هم رد می‌کند. حرفشان مبنای عقلانی نداشت اما بهانه‌ای برای توده مردم بود. 

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با اشاره به اینکه این تقابل در حوزه نظامی هم وجود داشت، افزود: اولین نبرد میان این دو تفکر، جمل بود که به پیروزی جبهه علوی انجامید و دومین آن صفین بود که پیروزی حتمی به شکست تبدیل شد. امام صادق(ع) وقتی قضایای حکمیت را می‌گفت خیلی گریه می‌کرد. امام حسن(ع) هم که بعد از امیرالمؤمنین(ع) آمد دیگر کاری نمی‌توانست بکند. وقتی امیرالمؤمنین(ع) با آن همه قدرت و سابقه آنگونه شد، از امام حسن(ع) چه کاری برمی‌آمد؟ با صلح امام حسن(ع) هم فاتحه‌ای بر جبهه علوی خوانده شد و عملاً جبهه علوی شکست خورد.

وی ادامه داد: جبهه عثمانی به کار خود ادامه داد و دولت اموی شکل گرفت. دولت عباسی هم با شعار «الرضا من آل محمد» آمد و حدس همه بر این بود که جبهه علوی را تقویت می‌کند. حتی اینها خودشان هم می‌گفتند که امیرالمؤمنین چند نفر از عباسیان را حاکم مدینه و مکه کرد ما با علوی‌ها چه کردیم؟ اما دولت عباسی عملاً در جامعه اهل تسنن حل شد و فقه ابن‌عباس را کنار زدند چون شاگرد خاص امیرالمؤمنین و مدافع سیره و سنت امیرالمؤمنین(ع) بود.

تحولات فرهنگی و تأثیر آن بر سیره‌نگاری

هدایت‌پناه به تحولات فرهنگی دوره خلفای نخستین و امویان و تأثیر آن بر سیره‌نگاری، اشاره کرد و گفت: سیاست منع حدیث و سنت شفاهی به مدت 120 سال در این دوره اتفاق افتاد. اول آنها «حسبنا کتاب‌الله» را بیان کردند و دوم گفتند حدیث را نباید نوشت چون ما ترس داریم همچون یهودیان که آمدند حاشیه بر تورات زدند و آن حاشیه‌ها اصل و تورات تحریف شد، اگر حدیث بیاید، قرآن متروک شود. با این استدلال گفتند حدیث را نباید نوشت و نباید هم زیاد آن را بیان کرد. مقالات آقای مهدوی‌راد را درباره منع حدیث مطالعه کنید. مستشرقان هم این مطلب را مستمسک قرار دادند‎؛ البته بیراه نمی‌گویند اما چون ناقص مسئله را دریافت کرده‌اند نتایجشان هم الان کامل نیست. مستشرقانی مثل شولر یا موتسكى آمدند و گفتند اینطور نبوده است که منع حدیث باعث ضعف حدیث شده باشد.

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: سیاست منع حدیث، ضربه‌ای به جامعه اسلامی بود. شیعه به منع حدیثی که خلیفه اول و دوم به شدت دنبال می‌کردند قائل نشدند و لذا ما در بحث تدوین از اهل سنت جلوتر هستیم. در بحث ثبت و ضبط حدیث از جامعه اهل تسنن دو مرحله جلوتر هستیم یکی اینکه قائل به منع حدیث نبودیم لذا ائمه دستور می‌دادند که اینها را بنویسید یکی دیگرهم در شناسایی حدیث اصل از غیراصل بوده است.

وی با اشاره به تقابل دو تفکر علوی و عثمانی در عرصه فرهنگی گفت: نمایندگان مکتب علوی در سیره‌نگاری سه نفر شامل جابربن عبدالله انصاری، عبدالله بن عباس و خاندان ابو رافع بودند که اینها قدیمی‌ترین افرادی هستند که در سیره‌نگاری علوی کار کردند. عبدالله بن عباس صاحب تدریس و صاحب کتاب بود اما در سیره نگاری به پایه و اندازه جابر نمی‌رسد؛ وی ذوفنون است اما جابر در سیره نگاری نبوی ممحض است. خاندان ابورافع هم خاندان علم بودند که بخشی از میراث علمی امیرالمومنین در همین خاندان حفظ شد از جمله کتاب قضايا اميرالمؤمنين و کتاب در فنون فقه.

نمایندگان اصلی مکتب سیره‌نگاری عثمانی

هدایت‌پناه، امویان را نمایندگان اصلی مکتب سیره‌نگاری عثمانی دانست و افزود: در حوزه فرهنگ و به خصوص سیره نبوی مؤلفه‌هایی مکتب اموی دارد و مؤلفه‌هایی هم از مکتب عثمانی دارد؛ هر دو هم برخاسته از همان خاستگاه سیاسی است که بعداً در مسائل کلامی و مسائل مربوط به رجال و حدیث خودش را نشان داد. کسی که مکتب علوی و عثمانی را درک نکند قضایای سه قرن اول مسلمین را متوجه نمی‌شود. در مکتب علوی شاخص در جریان قضایای پیامبر(ص) شخص امیرالمؤمنین است و بعد از آن انصار هستند. انصار مغضوب جبهه اموی و عثمانی است و یکی از علل تحریف سیره هم همین است.

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه افزود: أبان ابن عثمان بن عفان پسر خلیفه سوم که در دوره عبدالملک مروان حاکم مدینه بوده منتهی خیلی چهره سیاسی‌اش مطرح نیست و بیشتر به تاریخ‌نگاری، علم و فقاهت مشهور است؛ او تاریخ اسلام را نوشته بود. وقتی سلیمان‌بن عبدالملک نوشته‌های ابان را دید، گفت: اگر اینها صحیح باشد که زحمات بسیاری بر دوش انصار بوده و اجداد ما به آنها ظلم کرده‌اند. سلیمان نامه‌ای به عبدالملک نوشت و اجازه خواست تا این نوشته‌ها را چاپ کند، او گفت ما تمام هم و غممان این است که مردم اینها را نشنوند چون می‌گویند چرا شما با این پیشینه جای پیغمبر نشسته‌اید. بنابراین دستور داد همه آن نوشته‌ها را سوزاندند. آنها سیره‌ای را که خودشان نوشته‌اند، سوزاندند، حال ببینید سیره جابر را قبول می‌کنند؟

وی گفت: افرادی هستند که به سیره‌نگاری معروف هستند مثل مالک که مردم مدینه را به مغازی‌نویسی می‌شناسند. اطلاعاتی که بخاری از سیره نبوی می‌دهد از مالک است. عروه بن زبیر هم دیگر سیره‌نویس مشهور است که در جنگ جمل شرکت کرد و اولین کسی هم بود که از میدان فرار کرد. عایشه هم دیگر کسی است که سیره از او نقل شده که البته روابطش با امیرالمؤمنین مشهور است. هشام بن عروه هم میراث‌دار پدرش عروه بن زبیر است و اگر نبود روایت‌های پدرش از بین رفته بود. چون عروه بن زبیر در واقعه حره همه کتابهایش را سوزاند و بعد پشیمان شد. نسخه‌ای از آنها پیش هشام بود که آنها را به چاپ رساند. بعد از اینها موسی بن عقبه است. اینها افرادی هستند که سیره نبوی در آل‌زبیر، به دستشان قبضه شده است. اکنون اهل تسنن از زاویه اینها مسئله را نگاه می‌کنند که البته روابط آل‌زبیر هم با آل‌علی معلوم است؛ آل زبیر ارتباطات سببی و نسبی زیادی با امویان دارند که این ارتباطات در جایی خودش را نشان می‌دهد.

هدایت‌پناه گفت: الان مسلمین می‌گویند که اولین متخصص و بنیانگذار سیره نبوی عروه بن زبیر یا موسی بن عقبه است. خود ما هم متأسفانه می‌گوییم که اینها نخستین سیره‌نگاران نبوی هستند. نه فواد سزگین، نه در کتاب آقای صدر، نه آقایان متخصص عرب زبان هم صحبتی از جابر در میان سیره‌نگارن به میان نیاورده‌اند و اصلاً جابر بایکوت شده است. 

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه بیان کرد: هیچ شک و شبهه‌ای نیست که یکی از عوامل تحریف سیره نبوی خاندان زبیر هستند؛ سیره نبوی قالبی برای طرح آل‌زبیر و وابستگانشان در جامعه اسلامی شد؛ آنها چون در جبهه سیاسی و نظامی شکست خوردند می‌خواستند خودشان را در جبهه فرهنگی نشان دهند و اینگونه تحریف کردند که اگر شمشیر ما نبود سیره و بعثت پیغمبر به دستتان نمی‌رسید. در کل سیره نبوی که بیش از 400 سند از کتابهای اولیه اسلامی و اهل تسنن آمده فقط 4 روایت مربوط به امیرالمؤمنین است. محمدبن جعفربن زیبر قضیه مباهله را رد کرده است. در بیعت رضوان نامی از کاتب پیامبر به میان نیامده است که همه می‌دانند امام علی(ع) بوده است. در روایت‌های آل زبیر تحریف، سانسور و تغییر وجود دارد.

وی در پایان گفت: جابربن عبدالله انصاری از افرادی است که در سیره‌نگاری استاد و متخصص بوده و در بعضی از حوزه‌های بحث حدیث هم مطالب و شاخه‌هایی را پایه‌گذاری کرده است اما در کتابهای آقایان جایی ندارد. 

انتهای پیام
captcha