صلح امام حسن(ع) نامه حقوقی و رسمی پایان حکومت امویان بود
کد خبر: 3852767
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۸

صلح امام حسن(ع) نامه حقوقی و رسمی پایان حکومت امویان بود

گروه معارف ــ ‌عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با بیان اینکه منصفانه‌ترین نظریه‌ای که می‌توان درباره امام حسن گفت این است که با توجه به حوادثی که اتفاق افتاده امام یک رجل سیاسی عاقل است، گفت: امام حسن(ع) زیرکانه مفاد تفاهم‌نامه با معاویه را طوری تنظیم کرد که امتیازات لازم را بگیرد و در حقیقت صلح امام حسن(ع) نامه حقوقی و رسمی پایان حکومت امویان بود.

امام حسن

به گزارش ایکنا از خوزستان، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا هدایت‌پناه، عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در ششمین نشست از سلسله نشست‌های مؤسسه میراث و مفاخر خوزستان که شب گذشته 4 آبان ماه در دزفول برگزار شد، به موضوع «امام حسن(ع) و پیش بینی صلح با معاویه» پرداخت و اظهار کرد: در ابتدا این را بگویم که در منابع تاریخی و هر آنچه که در ارتباط با امام حسن(ع) باقی مانده، هیچ چیزی سر جای خودش نیست؛ به عبارت دیگر منابع مربوط به ایشان پر از سانسور و تحریف‌شده است.

وی با بیان اینکه مهمترین بحث درباره امام حسن(ع) صلح با معاویه است، گفت: ما نمی‌خواهیم وارد علل و عوامل صلح شویم و بحث ما روی رویکرد این قضیه است. می‌خواهیم بدانیم وقتی بحث صلح پیش آمد امام حسن(ع) آن را اولاً و بالذات خواهان بوده است یعنی نظرش از ابتدا صلح و با جنگ مخالف بوده و برای صلح پیشگام شده یا از ابتدا و بالذات نظرش بر جنگ و جهاد بوده منتهی یک دفعه در مسائلی درگیر شده که مجبور به صلح شده است؛ این دو رویکرد بین شیعیان و مستشرقان و قبل از آنها در منابع پژوهشگران اهل سنت و بعضی از دگراندیشان(اینها مطلب جدیدی جز کپی برداری از مسشترقان ارائه نداده‌اند) داخلی خودمان، مطرح شده است.

وی ادامه داد: سه نظریه درباره سیاست راهبردی امام حسن(ع) در مواجهه با معاویه بیان شده است؛ نظریه اول پیشگامی امام حسن به صلح و مخالفت با جنگ با معاویه، نظریه دوم جهاد و صلح ناخواسته و مصلحتی بعد از آشکار شدن حوادث، نظریه سوم پیش بینی صلح و حرکت نظامی مصلحتی بوده است.

هدایت‌پناه بیان کرد: نظریه اول در منابع اهل تسنن، مستشرقان و دگراندیشان با این رویکردها بیان شده است؛ اولاً امام عاجزانه تقاضای صلح کرده است، دوم اینکه امام با داشتن نیروهای فراوان بخاطر تمایلات مادی و رسیدن به درهم و دینار دست به چنین کاری زده است،  سوم اینکه او با داشتن روحیه راحت‌طلبی تنها به فکر خودش بود و مردم را در برابر معاویه رها کرد و چهارم اینکه اساساً امام حسن با جنگهای داخلی میان مسلمانان که از زمان امام علی(ع) شروع شده موافقت نداشت؛ این چهار رویکرد عمده مواردی است که در روایت ابن‌شهاب زهری کاملاً مجسم شده است. وی از طرفداران مورخان عثمانی‌مذهب است که خواهرش هم درباره‌اش می‌گفت به دلیل اینکه دینش را به دنیایش فروخته و در خدمت مروانیان قرار گرفته دیگر روایاتش را قبول نکنید.

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، افزود: دلایل ابن‌هشام برای این چهار رویکرد این است که اولاً امام بیعت خود، با مردم را براساس جنگ و صلح نشان داد و دیگر اینکه به مدت دوماه پس از خلافت خود هیچ اقدامی برای سرکوب معاویه انجام نداد. تا اینکه ابن‌عباس نامه‌ای به ایشان نوشت و گفت: «مردم پس از پدرتان شما را به خلافت برگزیدند و این بی توجهی شما را نسبت به معاویه خوش ندارند.»؛ این نامه کاملاً نشان می‌دهد که امام حسن بنایی برای مقابله با معاویه ندارد و از ابتدا نظرش بر جنگ نکردن است.

وی ادامه داد: همچنین ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایه و النهایه می گوید: «قیس‌بن سعد بن عبادة که حاکم آذربایجان بود با چهل هزار نفر سپاه به امام اصرار داشت که به جنگ معاویه بروند ولی چون امام با اقدام نظامی مخالف بود، قیس را از حاکمیت آنجا عزل کرد.» ابن کثیر هم در مکتب مورخان عثمانی قرار دارد. ابن کثیر این حرکت امام را ناشی از عدم اعتقاد ایشان به جنگ تفسیر کرده است و می‌گوید: اطرافیان مسئله را بر ایشان تحمیل کرده و مجبور به انجام کار ناخواسته‌ای کردند. دقیقاً همین مسئله را در ارتباط با جنگ جمل هم گفتند که امیرالمومنین نمی‌خواست با طلحه، زبیر و عایشه جنگ کند اما افراطیون که عثمان را کشتند ایشان را مجبور به کاری ناخواسته کردند؛ این منظومه‌ای است که در مقاطع مختلف، ادله خود را بیان می‌کنند تا به این نتیجه برسند که امیرالمومنین از این جنگها پشیمان بودند؛ این نظرات همه ساخته و پرداخته مباحث کلامی قرن سوم است.

هدایت پناه افزود: «ابن تغری بردی» هم دیدگاهی مثل ابن کثیر داشته و بر این باور است که مسلمانان به دلیل علاقه به امام حسن ایشان را به خلافت برگزیدند ولی جنابشان را به جنگ با معاویه مجبور ساختند و او با کراهت تن به این خواسته داد. در منابع آنها آمده که امام حسن چهل هزار نظامی داشت اما ایشان جنگ را نخواست؛ بنابراین توجیهی ندارد که بگوییم ایشان جنگ با معاویه را به عنوان یک اصل ثابت و یک اصل حکومتی ثابت کرده است. همچنین در تاریخ طبری و تاریخ ابن خلدون آمده که ایشان چهل هزار نیروی مخلص و پارکاب داشته است؛ البته برخی این تعداد را 70 هزار و یا صدهزار نفر عنوان کرده‌اند تا بگویند هیچ وجهی غیر از آنچه ما می‌گوییم برای صلح وجود ندارد. سلیمان بن صرد خزاعی می گوید: «من نمی‌توانم تعجب نکنم از اینکه شما با سپاه صدهزار نفری تن به صلح دادید.»

عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، گفت: بعضی از نویسندگان مصری که محب اهل بیت هم هستند مثل محمدرضا مصری می‌گوید: چنانچه امام حسن اعتقادی به جنگ داشت می‌توانست سپاه و اتحاد آنها را برقرار سازد اما او نیز می‌دانست که جنگهای داخلی جمل و صفین که به دلیل نزاع بر سر خلافت بوده شمار زیادی از بزرگان صحابه را به کشتن داده و سبب تضعیف مسلمین شده است. بنابراین طبیعی است که با جنگ مخالف بوده و به امیرالمومنین برای این جنگهای اعتراض می کرد.» اینها چنین روایت‌هایی را به امام حسن نسبت داده‌اند. قیس بن سعد بن عبادة شخصیت محترم و تیزبینی و از شیعیان دو آتشه بود و معاویه هرچه تلاش کرد او را بخرد نتوانست؛ حالا اینها می‌گویند چون وی شیعه دوآتشه بوده امام حسن خواست او را از سر راه بردارد بنابراین او را با 12 هزار نفر به جایی دیگر فرستاد که مانع کارش نشود.

وی همچنین در ادامه، گفت: در کنار همه موارد اشاره شده، اینها مخالفت امام حسین با امام حسن را مطرح کرده‌اند؛ در روایت آنها داریم که وقتی امام حسن تصمیم به صلح گرفت با جعفربن ابیطالب و امام حسین مشورت کرد. امام حسین به ایشان گفت: «تو را به خدا قسم می‌دهم که سنت پدرت را کنار نگذاری و سنت معاویه را در پیش بگیری.» یعنی جنگهایی که امیرالمومنین با معاویه به آنها اعتقاد داشت‏، شما می‌خواهید با این سیره و سنت تخطئه کنید؛ باز هم در روایات اینها آمده که امام حسن گفته «من هیچ کاری نکردم الا اینکه تو با من مخالفت کردی. به خدا قسم می‌خواستم دست و پای شما را با غل و زنجیر ببندم تا این کار را انجام دهم‎»؛ همه این ادله نشان می‌دهد که سیاست امام حسن مخالفت جنگ با معاویه بوده لذا طبیعی است که پیشگام صلح هم باشد.

هدایت پناه گفت: لامنس از افراد افراطی است که مواردی را که در تاریخ دایره المعارف لیدن نوشته بود اخیرا همه را حذف کردند. عین عباراتش را می‌گویم، او لفظ امام را به کار نمی‌برد. او می‌گوید: «با حسن پس از کشته شدن پدرش بیعت شد و یارانش سعی کردند نسبت به ادامه نبرد با اهل شام قانعش سازند. این پافشاری آنان خشم حسن عافیت طلب را برانگیخت. او جز به تفاهم با معاویه نمی‌اندیشید و از همان هنگام فقط در این اندیشه بود که با امویان به توافقی دست یابد و معاویه نیز در ازای دست کشیدن وی از خلافت به خود او واگذارد تا شرایطش را تعیین کند.» حسن یوسفی اشکوری هم در نقد شهید مطهری و شیخ رازی می‌گوید: «از مجموعه اسناد، شواهد و قرائن تاریخی می‌توان چنین استنباط کرد که حسن از همان آغاز یعنی در لحظه بیعت مردم تصمیم خود مبنی بر صلح و واگذاری خلافت به رقیب را گرفته بود. از نشانه‌های اولیه این تمایل و احیانا تصمیم بیعت مشروط حسن با مردم مبنی بر وفاداری و بیعت بر جنگ و صلح در همان آغاز است. این شرط، مردم را نسبت به نظر واقعی حسن در مورد پیکار با معاویه بدگمان و دچار تردید کرد. اگر راهبرد حسن از همان اول جنگ و سازش ناپذیری با رقیب بوده است قاعدتا می‌بایست به گونه دیگری عمل می‌کرد. مثلا با قاطعیت وارد میدان می شد و با امید به پیروزی طرفدارانش را بسیج می کرد و تا آخرین نفس به مقاومت ادامه می داد حال آنکه تمام رفتار وی در این مدت کوتاه به گونه ای بود که پیوسته بذر تردید می‌افشاند و حامیان را متزلزل و دشمنان و جاسوسان را امیدوار و فعال می گفت. گفتن ندارد سرداری که از آغاز تصمیم به جنگ، در اعلام عمومی آن دچار تردید باشد و با تردید سخن بگوید بازنده خواهد بود.»

نویسنده کتاب «سیر تدوین و تطور صحابه‌نگاری»، بیان کرد: غالب نمایندگان نظریه دوم، شیعیان هستند و از مستشرقان ندیده‌ام که اینگونه بگویند. نمایندگان این نظریه همه این استدلالات را نقد کرده و غلط بودن استنادات نظریه اول را بیان کرده‌اند. نظریه دوم اعتقاد به جهاد دارد و امام حسن(ع) سیاست راهبردی‌اش ادامه همان جنگ صفین بوده و هیچگونه تحولی ایجاد نشده است. اینها برای اثبات نظریه خودشان یک نظریه سلبی و یک نظریه اثباتی دارند؛ درباره اعزام قیس بن عباده با 40 هزار سرباز می‌گویند اساسا چنین چیزی وجود ندارد؛ ظاهرا این روایت با روایت اشعث کندی مخلوط شده. اشعث حاکم آذربایجان بود و بعد که امیرالمومنین آمد، برای جابجایی نمایندگان او به کوفه فراخوانده شد. آن 12 هزار هم پیش قراولان هستند که طبق معمول بوده است. اینجا باید بگویم قرائت شما از این روایت تاریخی غلط است. فرمانده کل قوای پیش قراولان قیس نبوده بلکه عبیدالله بن عباس بوده، اگر نظر امام در ارتباط با قیس بد بود چرا به عبیدالله گفت هیچ کاری نمی کنی مگر اینکه نظر قیس را تامین می کنی و اینطور نیست که امام بخاطر بدبینی قیس را براند.

وی ادامه داد: چهل هزار یا صدهزار نفر هم که اینها گفتند را اینگونه می توان پاسخ داد که اولاً سلیمان بن صرد خزاعی آن موقع در عراق نبوده لذا اطلاعاتش از نیروها غلط است ثانیا وقتی چهل هزار به صدهزار نفر می‌رسد نشان می‌دهد این ارقام قابل اعتماد نیست و ثالثا براساس نص منابع تاریخی تعداد این سپاه بیش از 20 هزار نفر بوده است. همچنین این مطلب که گفته می‌شود امام حسین با جنگ با معاویه مخالف بوده است؛ در منبعی آمده که نویسنده دچار اختلال حواس بوده و اصلا آن منبع کتاب تاریخی هم نیست. اسنادی که موافقت امام حسین با جنگ با معاویه را نشان می‌دهد در کتب اهل تسنن و تاریخی بسیار بیشتر است. بارها به امام حسین گفتند نظر برادر را کنار بگذار اما ایشان گفتند تا معاویه زنده است به هیچ وجه صلاح نیست دست به اقدام نظامی دست بزنیم. از امام باقر نقل شده که هیچوقت امام حسین به امام حسن برادر نمی‌گفت و برای احترام و تبعیتی که برای ایشان قائل بود امام را مولای و سیدی صدا می‌زد.

هدایت پناه افزود: بعضی از این مطالبی که به امام حسن نسبت داده‌اند به حسن بصری مربوط می‌شود؛ تشابه اسمی هم یکی از تحریفات است. در جریان کوفه و ماجرای حکمیت و ابوموسی اشعری که نگذاشت مردم به امیرالمومنین بپیوندند، امام حسن در آنجا خطبه خواند و مردم را به پیوستن به امام علی تشویق کرد. در جریانات مربوط به جنگ، خطبه‌هایی که در بصره برای دفاع از امیرالمومنین خوانده، موجود است. در نهروان وقتی جریان حکمیت پیش آمد و مردم دچار تردید شدند که نکند حرف خوارج درست است، لذا امام حسن برای مردم خطبه خواند و مواضع امیرالمومنین در قتال با خوارج را تبیین کرد. اینها در منابعشان مسائلی را بیان می‌کنند تا اینجا که بگویند العیاذبالله امام حسن شیعه نبوده و عثمانی مذهب بوده است.این مطالب غلط با تاثیرپذیری از ابن هشام زهری بیان شده است چون مستشرقان در آن زمان فقط منابع اهل تسنن را مطالعه می‌کردند و تحت تاثیر این عقاید قرار گرفتند. امام در جنگ صفین حضور داشت و در جنگ جمل هم فرمانده یکی از جناحین بوده است. 

نویسنده کتاب «سیر تدوین و تطور صحابه‌نگاری»، با بیان اینکه نظریه اول با توجه به غلط بودن مستندات و نظریه دوم به دلیل کامل نبودن و عدم انطباق با حوادث و سخنان امام حسن(ع) رد می‌شود، افزود: عراق دیگر بعد از جنگ صفین مقتدر نیست و رو به ضعف است. وقتی که به آن شکل حکمیت ایجاد شد که البته نظر درستی نبود اما آنها آن را به امیرالمومنین(ع) تحمیل کردند، امام علی لذا می‌خواست حرکت خود به صفین را انجام داده و کار را تمام کند که جریان خوارج پیش آمد. این تبعاتی که در کوفه رخ داد عراق را متزلزل کرد. برادر ولیدبن عقبه به معاویه گزارش داد که اوضاع عراق به هم ریخته و علی(ع) در موقعیت ضعف است. ماجرای الغارات به معنی غارتها از سوی معاویه انجام شد تا موقعیت امیرالمومنین را در عراق متزلزل‌تر کند. فقط برای اینکه مردمی را که زیر حکومت امام علی هستند، سپاهیان دو سه هزار نفری برای غارت می‌فرستاد، تا بگوید حکومتی که نمی‌تواند از جان و مال مردمش حفاظت کند از نظر شرعی و مقبولیت ارزشی ندارد. 

وی ادامه داد: در این میان اشراف کوفه هم با امام علی(ع) همراهی نکرده و با معاویه مکاتبه کردند و معاویه هم این مکاتبات را نگه داشت و در مذاکرات آنها را رو کرد تا بگوید این وضعیت آقایانی است که در سپاه تو هستند.

هدایت‌ پناه گفت: جاریه بن قدامه به امام حسن می‌گوید: «چرا نشسته‌ای برخیز و به سوی دشمن حرکت کن پیش از اینکه او تحرکی انجام دهد.» امام حسن پاسخ می‌دهد: «اگر همه مردم چون تو بودند چنین می‌کردم اما نصف آنان بلکه یک دهم مردم چنین نظری را بر من عرضه نمی‌کنند.» وقتی وضعیت این چنین است، مردم چگونه امیدوار شود. وقتی امیرالمومنین نتوانست آن مردم متشتت را جمع کند امام حسن هم این چنین است. نوف بن فضاله بکالی در توضیح وضعیت جامعه بعد از امیرالمومنین می‌گوید: «ما شده بودیم مثل گله‌ای که گرگها از هر طرف به ما حمله کرده باشند.» این وضعیت عراق در آستانه خلافت امام حسن است. آیا اینها را امام حسن نمی‌بیند؟ آیا امام قدرت تحلیل مسائل سیاسی عراق را ندارد؟ امام رفتار مردم با امام علی در نخیله را دید و می‌توانست وضعیت سیاسی را تحلیل کند. امام علی وقتی که برای مردم در نخیله خطبه می‌خواند گفته می‌شود که «کأنه برای اموات سخن می‌گوید هیچ نمی‌گفتند» به طوری که برخی از اشراف و بزرگان و یاران مخلص امام برخاسته و گفتند: «امیر شما سخنرانی می‌کند، حکم جهاد می‌دهد و شما مثل مردگان نگاه می‌کنید.»

نویسنده کتاب «سیر تدوین و تطور صحابه‌نگاری» ادامه داد: این وضعیتی است که امام با چشمانش می‌بیند. حال چطور می‌شود گفت نظریه جهاد، ابتدائاً بالذات بوده و فقط به دلیل اینکه در ساباط مدائن اتفاقاتی افتاد که امام حسن نمی‌توانست پیش‌بینی کند به طوری که در کار غیرمنتظره‌ای قرار گرفته و اینها ناشی از عدم تحلیل امام حسن و عدم درک عمیق و صحیح از دوروبرش و فرماندهان نظامی‌اش بوده است؛ این مفسده کمی برای نظریه دوم نیست ما عملاً داریم می‌گوییم که امام حسن نتوانست تحلیل صحیح و واقعی داشته باشد و در نتیجه بر سیاست راهبردی اشتباهی اصرار کرد.

‌وی در پایان بیان کرد: بنابراین منصفانه‌ترین نظریه‌ای که می‌توان درباره امام حسن گفت این است که با توجه به حوادثی که اتفاق افتاده امام یک رجل سیاسی عاقل است که قطعاً همه این مسائل را درک کرده  و تحلیل صحیح هم داشته که این عراق دیگر آن عراقی نیست که بتواند در برابر شام قد علم کند و امیدی به پیروزی آن نیست. امام حسن(ع) زیرکانه مفاد تفاهم‌نامه با معاویه را طوری تنظیم کرد که امتیازات لازم را بگیرد و در حقیقت صلح امام حسن(ع) نامه حقوقی و رسمی پایان حکومت امویان بود. 

انتهای پیام
captcha