به گزارش ایکنا، نشست مجازی «تأملی در وصیتنامه سیاسی – الهی امام خمینی»، شب گذشته، 14 خردادماه، با سخنرانی حجتالاسلام امیرحسین شکیبافر، پژوهشگر دینی، برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام هیئت محبان ابی عبدالله(ع) به صورت زنده پخش شد که در ادامه مطالب بیان شده را میخوانید؛
امام خمینی(ره) را باید از دو جهت شناخت؛ یکی مبانی علمی و نظری که میتوانیم بررسی کنیم که مبدأ جریان سازی در انقلاب شد و دوم بحثهای مصداقی است. یعنی ببینیم ایشان چطور این مبانی را اجرا کرد که در وصیتنامه به این دو اشاره شده است. هم مبانی امام را میتوانیم با توجه به وصیتنامه کشف کنیم و هم جریانسازی مصداقی حکومتی را به دست آوریم. البته این مصادیق هم به عنوان کلیات مسئله است. اگر این دو مؤلفه را نشناسیم، امام را نشناختهایم. گاهی بریده سخنها و حرفهای منقطع از سخنرانیهای امام موجب تحریف سخنشان میشود که لاز م است مبانی به خوبی شناخته شود و بحثهای مصداقی مورد توجه قرار گیرد.
مقدمه این وصیتنامه بسیار مهم است، چون ریشه اندیشههای فلسفی و سیاسی امام را دربردارد. در حقیقت فلسفه سیاسی امام، یعنی تفسیری که از سیاست میکنند، بازگشت به ارزشهای فراجسمی و چیزهایی است که نامش را سیاست انسانمحور میگذارم، اما نه به معنایی که در غرب مطرح میشود. در اندیشه امام خمینی انسانی مطرح میشود که خلیفه الله است. انسانشناسی امام به عنوان یک فیلسوف، فقیه و عارف، متفاوت از دیگران است و حقیقت انسان را فراتر از جسم و جسد میداند. بنابراین، انسان ارزشمحور را مطرح میکند.
وقتی فلسفه سیاسی امام را اینطور دیدیم که سیاست را به عنوان ابزاری برای مدیریت مسائل اجتماعی لحاظ میکند، سعادتمندی انسان و اجتماع انسانی در نگاه امام معنای دیگری پیدا میکند که با معنای متعارف در عرف سیاسی جهان فرق دارد و این تفکر او را از اندیشه سکولار جدا میکند و در برابر آن قرار میدهد.
نکته دیگر اینکه امام خطرهایی را که درباره دیدگاه خود مطرح میکند از دو حیث است و از دو جریان مهم نام میبرند؛ یکی جریان لیبرالی که مقابل آن است و دیگری هم جریان بدلیِ مذهبی. اگر نگوییم که امام در جریان بدلیِ مذهبی خطر را بیشتر از جریان لیبرال میدید، لااقل همتراز آن را با این جریان میدید و آن را افشا میکرد. میتوان منشور روحانیت امام را مطالعه کرد که این جریان، خود چند شعبه دارد و مغفول واقع شده است.
در این بین مسئله تحجر مطرح میشود که مراتبی دارد و ممکن است بگوییم فلان جریان این مقدار متحجر است یا یک جریان متحجر مطلق نیز در مقابلش وجود دارد، اما امام به تشکیکی بودن این جریان متحجر که منحرف است توجه داشتند. یکی از آن جریانها جریانی است که با تفسیر قشری اسلام یک جریانی را درست میکنند که فقط یکسری اعمال بدون روح را انجام میدهند و اسلام نمادین است که حقیقت ندارد و این اسلام منزوی میشود. وقتی پشت سر احکام یک عقلانیت قائل نباشیم و به آن فکر نکنیم، اسلام از مسیر خود خارج میشود و وقتی که روح را از اسلام بگیرید، فقط مناسک میماند که آسیبزاست.
جریان دیگری هم وجود دارد که ستمِ ستمکاران را با دین توجیه میکند که تنِ ظلم ظالم، کسوت دین میپوشاند تا آن را توجیه کند و امام با این نیز مخالفت کرد. پس یک جریان قشری وجود دارد که اینها افرادی هستند که از دین چیزی نمیدانند و دچار اشتباه میشوند، مانند خوارج و یک جریان هم اهل خدعه و نیرنگ هستند و امام به هر دو جریان توجه دارند. اکنون که مردم اسلام را قبول کردهاند و در برابر جریان سکولار قرار گرفتهاند، جریانی که میتواند آسیب بزند، جریانی است که شکل مذهبی دارد و از روی نادانی یا فریبکاری این کار را میکند. با این معیارها تا اندازهای میتوان فهمید که کدام تفکرات فقط به ظواهر میپردازند و کدام یک برخورد تند میکنند. به یک عقیده نادرست، ولو اینکه نیت نادرست باشد، اول باید پاسخی عقلانی بدهیم و این برخورد تند یکی از ابزارهای این گروهها و جریانهای انحرافی است.
یکی از ویژگیهای امام خمینی اینطور بود که هر کجا رفت، آنجا را متحول کرد. در فقه نیز نظراتشان اینطور است که جسارت داشتند. برای نمونه امام شجاعانه در مورد شطرنج و موسیقی وارد شدند و باید این شجاعت را از امام بیاموزیم. قدرت نقادی به ما توان میدهد که به درستی نقد کنیم. اگر بخواهیم کاری کنیم، باید گوشمان شنوا باشد و این را تمرین کنیم. هر کسی باید بردباری، تحمل و حلم را تمرین کند تا اگر گزندهترین حرفها را شنیدیم، عکسالعمل درستی نشان دهیم. ممکن است یک سؤال شیطنتآمیز باشد، اما باید به آن علمی پاسخ داد.
یکی دیگر از مسائلی که در وصیتنامه به آن توجه شده مسئله زنان است. سه تفکر در مورد زن میتوان در نظر گرفت؛ یکی تفکر غرب و ما میدانیم که این دیدگاه چیست. یکی دیدگاه انفعالی است که در بین برخی از فقها وجود داشته است و دیدگاه سوم نیز زن را فعال میداند. در نگاه غرب، آزادیهای زن و فعالیت او به شکلی میشود که به فساد دامن میزند و گاهی هم زن را ستمدیده میکند که امام با غربزدگی در این باره مخالفت میکنند.
در حقیقت امام، نقش زن را از انفعال تبدیل به فعال بودن میکند. گاهی اوقات تفکر ما اینطور است که زن نباید جریان ساز باشد، امام به زنی اشاره میکنند که جریان ساز، فعال و فکر ساز است و با زنانگیاش جریانی را رقم میزند. وقتی که در تاریخ نگاه میکنیم، متعجب میشویم که چطور میشود که یک زن با فداکاریاش جامعه را حفظ کند. نقش زنان به عنوان مادر، همسر و خواهر در جامعه نقش کمی نیست و امام راحل به روایت رسول خدا(ص) اشاره میکنند که زنی به خدمت رسول خدا(ص) میرسد و میگوید ما که به جهاد نمیرویم چه فضیلتی داریم؟ میگویند شوهرداری شما جهاد است. اما در اینجا بستگی دارد که چطور این روایت را معنا کنیم. مادر شهید نقش فعال دارد. لذا امام زن را عنصر فعال در جامعه میداند و یک زن ضعیفه را تبدیل به کریمه میکند که جریانساز است. در دوره امام خانم دباغ فرمانده سپاه همدان شد که با اجازه امام این اتفاق رخ داد.
یکی دیگر از مسائل نیز ولایت فقیه است. ولایت فقیه جریانی است که وحی به دنبالش است و وحی ارزشهای انسان را از سطح ماده بیرون میکشد و بالاتر میبرد و در این صورت دیگر ظلم و ستم ایجاد نمیشود و مهم این است که ولایت فقیه در حقیقت ولایت فقه تلقی میشود و فقه یعنی قانون که از وحی برآمده است. بنابراین در اینجا اگر شخص منهای فقه مورد توجه قرار گیرد، جریان دیگری ایجاد میشود که با سخن امام تناسبی ندارد.
همچنین باید به مسئله قداست دادن نیز دقت کرد. وقتی که قداست پررنگ میشود و تعصب به وجود میآید، انسان اجازه نقد به خود نمیدهد و این فرد دیگر اهل گوش دادن نیست، بلکه بیشتر اهل حرف زدن است. لذا کسی که اینگونه تعصبورزی میکند اصلاً مؤمن نیست. وقتی یک فقیه نظر گذشته خود را نقد میکند، یعنی راه برای دیگران باز و اصالت با فقه است.
انتهای پیام