به گزارش ایکنا؛ حجتالله جودکی، پژوهشگر متون تاریخی و دینی، شب گذشته، سوم شهریورماه، به بررسی کتاب «مقتل ابی مخنف» پرداخت که از طریق صحفه اینستاگرام هیئت قرآنی احیا پخش شد و در ادامه متن صحبتهای وی را میخوانید؛
در زمان گذشته مانند امروز راوی و ضبط و شنود و ... وجود نداشته است و افراد یک چیزی را میدیدند و در حافظه نگه میداشتند و نقل میکردند. افرادی که این تصاویر را ضبط میکردند را باید بررسی کنیم که آیا آن زمان که این حادثه را میدیدند موافق بودند و یا مخالف؟ چون وقتی ما یک چیزی میبینیم اگر طرفدار باشیم یا مخالف، نوع تحلیل هم متفاوت خواهد شد. دیگر اینکه وقتی میخواهیم به دیگری بگوییم هم مهم است که چه وضعیتی داریم. آیا نگاه تغییر کرده یا خیر؟ در نتیجه حوادث تاریخی به مرور که از آنها دور میشویم وضوحش را از دست میدهد و مانند چیزی است که به مرور مات میشود.
محمد بن جریر طبری هم مورخ و هم مفسر است و کتب مهمی هم دارد و هنوز هم جایگاه خود را حفظ کرده است. طبری کنیهاش ابوجعفر است. ما یک نویسنده بزرگ دیگری به نام شیخ طوسی داریم که تفسیر تبیان را نوشته است و از کتاب تفسیر طبری هم استفاده کرده است. بعد یک نویسنده بزرگ دیگر هم داریم به نام طبرسی که مجم البیان را نوشته که از تبیان استفاده کرده است. آن موقع که مانند امروز نبوده که کپی و چاپ باشد، در گذشته برای تکثیر کتاب از نساخ استفاده میکردند و از روی نسخه مینوشتند و تا قبل از صنعت چاپ این مسئله ادامه داشته است.
کسانی که کتاب تبیان را نوشتهاند، آمدهاند و هرکجا نوشته ابوجعفر، یک (ع) جلوی آن گذاشته است و این در ذهن ما امام باقر(ع) را تداعی میکند و به همین راحتی تعداد زیادی حدیث این گونه جعل شده است. در حالی که ربطی به امام(ع) ندارد و این تشابه اسمی و در اثر اشتباه یک نفر است و از این موارد زیاد داریم.
من بسیاری از مقاتل را بررسی کردهام و حدود سه هزار روایت در مورد امام(ع) دیدهام. چیزهایی میبینم که قابل قبول نیست. کتابی داریم به نام «لهوف» که مقتل است و روضهخوانان به آن توجه دارند. چهار ترجمه از این کتاب شده است. از قول یک نفر میگوید در جنگ نهاوند بودیم. عربها جنگهای زیادی با ایرانیها داشتند و یکی نهاوند است. میگوید سپاه روم آن طرف دیوار و ما این طرف دیوار بودیم. بعد هم بقیه روایت را میگوید. هیچ کدام از این مترجمان نگفتهاند که سپاه روم به جنگ نهاوند چه ربطی دارد؟ این سپاه ایران بوده و هیچ مترجمی حتی پاورقی هم نزده که شاید اشتباه شده است. ما به بزرگان اعتماد کردیم و قانونی در فقه است که خودش را بریءالذمه میکند. طرف میگوید چون فلان بزرگ گفته، من میگویم و اگر هم گناهی داشته باشد به گردن اوست. همین طور میآید و این تحریفات بر سر ملت آوار میشود.
یک نفر سؤال کرد که سپاه امام(ع) و دشمن چقدر بودند و ... ، من نیز گفتم هزار نفر با حر آمدند و راه را بر امام بستند، چند روز بعد، چهار هزار نفر دیگر نیز به رهبری عمر سعد به این سپاه پیوستند. درگیری هم که رخ داد، ابومخنف همه را با ذکر آمار میگوید و معلوم میشود از سپاه امام 72 نفر کشته میشود و اسامی را نیز آورده است. میگوید وقتی که عمر سعد خواست محل را ترک کند، اول بر 88 کشته سپاه خود نماز خواند و آنها را دفن کرد. اینها را در یک جمعی گفتم و به من اعتراض شد که برخی از مقاتل تعداد کشتهها را سیصدهزار نفر هم گفتهاند. من هم توضیح دادم، این نقل هست، ولی یک سند مجعول تاریخی است.
میرزاآقا دربندی این را گفته است و بعد هم اعتراض کردند که مگر میشود در یک روز این همه آدم توسط یک نفر کشته شود؟ که خودش نیز در این مسئله تأمل میکند و روایتی آورده که خدا روز عاشورا را به این دلیل که امام(ع) خواسته نسل اینها را منقرض کند، 72 ساعت کرده است؛ یعنی یک دروغی گفته و بعد برای پوشاندن آن دروغ، یک دروغ بزرگتر گفته است.
در تاریخ از اینها زیاد داریم. فکر کردم که هر موضوعی از این تحریفات چه زمانی وارد این کتب شده است. مثلاً میگوییم ذوالجناح سیصد نفر از دشمنان را کشت و من دیدم اولین بار در کتاب آقای واعظ کاشفی یعنی روضةالشهدا آمده است؛ یعنی هفت قرن بعد ساخته شده و چیزی به نام ذوالجناح وجود نداشته است. اسبی به این نام، ساخته ذهن مرحوم کاشفی است. یا میگویند عروسی قاسم که ساخته ایشان است و خیلی هم زیبا هم نوشته است. یا مثلاً میگوید دختر سه ساله امام(ع) در کربلا و بعد میبینیم اولین بار قرن هشتم در کتاب کامل بهایی این مطلب آمده است. بعد هم میگوید یک نفر خواب دید که امام(ع) گفته یکی از فرزندان من اینجا بوده است و بعداً بارگاه ساختهاند.
یک وقت میخواهیم بحث تاریخی کنیم و یک موقع هم به یکسری چیزها اعتقاد داریم و معتقدات ماست و میخواهیم آنها را بیان کنیم. خدا تأکیدش روی یک چیز است و میگوید که از آن چیزی که به آن علم ندارید، پیروی نکنید؛ یعنی هر کسی میخواهد حرفی بزند باید به آن علم داشته باشد و شاید و گمان قابل قبول نیست؛ لذا باید به علم رسید و خدا میگوید که این گمانها را باید کنار گذاشت، چون برخی از اینها میتواند گناه باشد و در جای دیگر فرمود معرفت ظنی باری از حقیقت ندارد و باید بر اساس علم باشد؛ لذا توصیه به تفکر و تفقه داده است.
اگر با قرآن هم این برخورد را نکنیم، ما را توبیخ میکند و میفرماید آیا در قرآن تدبر نمیکنند؟ یعنی این طور برخورد میکند. یا مثلاً فرمود اگر فاسقی خبری آورد بررسی کنید. همین که امروز میگویند نگرش نقادانه داشته باشید و مبادا به دلیل جهالت یک قومی را بکشید. امام علی(ع) نیز تأکید دارد که وقتی خبر را میشنوید با عقل مسئولانه آن را بنگرید، نه عقلی که فقط نقل میکند. چون راویان دین زیاد هستند، اما آنها که مسئولیت را قبول میکنند کم هستند. چارهای نداریم جز اینکه اینها را بررسی کنیم و ببینیم بوده یا نبوده است.
یک بار در رادیو صحبت میکردم و مجری هم نشسته بود و پرسید در مورد عزاداریها و زمان شروعش توضیح دهید. من یک بخشی را از این کتاب نقل کردم که اولین عزاداری که برای امام حسین(ع) برگزار شد، توسط خانواده یزید بود و در شام برگزار شد. وقتی دید تشت رسوایی افتاده، خواست جمعش کند و گفت خدا لعنت کند عبیدالله بن زیاد را و اگر بودم این کار را نمیکردم و گفت برای امام(ع) نوحهسرایی کنید و سه روز عزاداری کردند. بعد تا آل بویه آمد که رونق یافته است.
بعد از من یک دوست روحانی آمد و وقتی ایشان در این زمینه خواست پاسخ دهد، به من اتهام زد که این فرد بیسواد و گفت اولین عزاداری توسط حضرت آدم برگزار شده است و تمام پیامبران نیز در آن شرکت کردهاند. او به چیزی اعتقاد دارد به نام روایت و ما کلی روایت داریم که خیلی از آنها را باید دور بیندازیم. حضرت رسول(ص) در زمانی که زنده بود، دید دارند خبر ضد و نقیض از ایشان نقل میکنند و گفت اگر چیزی را از من نقل کردند با قرآن بسنجید، اگر با قرآن همسو و همخوان بود قبول کنید و اگر نه به دیوار بکوبید. اما ما این طور نیستیم و حتی گاهی کتاب خدا را نیز تحریف میکنیم.
قرآن، داستان ابراهیم(ع) را که نقل میکند اسم پدرش را نیز میگوید که آزر بود، اما در روایات چیز دیگری آمده و میگوییم عمویش است. چرا؟ چون ما در علم کلام داریم که شهادت میدهیم شما از اصلاب پاک و رحمهای پاک هستید؛ لذا میگویید پیامبر(ص) پدرش کافر نیست، اما اگر این طور نیست که همه آنها نیز پیامبر(ص) میشدند. مگر بقیه پیامبران از آدم به این طرف پدرانشان خوب بوده است؟ اگر نباشد چه اشکالی دارد؟ مهم این است که خدا یک پیامبری را مبعوث کرده است، اما اینها را قبول نداریم.
در بحث تاریخی یکی از انتقادات این است که میگویند چرا این مطلب در کتاب ابومخنف نیامده و میگویم این را او باید جواب دهد. میگوید چون در کتب بعدی آمده باید در آن هم آمده باشد. میگویم وقتی 10 قرن بعد چیزی را نوشتهاند، او باید ثابت کند که از کجا آورده است. یک حادثهای در جامعه خود ما هم که رخ میدهد روایتهای مختلفی از آن ارائه میشود، اما به کدام باید اعتماد داشته باشیم؟ خدا به ما عقل داده و باید بررسی کنیم و هر کدام که عقل قبول کرد را بپذیریم. خدا عقل ما را به رسمیت شناخته و الا نمیگفت تفکر کنید.
انتهای پیام