استاد علی صفایی حائری درباره لطافت و محبت در واقعه عاشورا میگوید: جون غلام امام حسین (ع) در واقعه کربلا وقتی میخواهد به سمت سپاه برای جنگیدن برود؛ حضرت به او میگوید من ذمامی بر تو ندارم، از تو سنی گذشته است. جون میگوید نمیخواهی خون سیاه من همراه خونهای پاک و مطهرشان ریخته شود؟. امام میگوید نه! و امام در لحظه شهادت جون بر بالین او میرود و میگوید: خداوندا رویش را سفید و بویش را خوش گردان و با نیکان محشور کن و با محمد و آل محمد آشنا ساز. چقدر لطافت. باید به قضایای عاشورا با این دید نگاه کرد. همین جلوههایی از قساوت و عشق شکل بگیرد در این عالم حرف تمام است. کم نیست. چقدر لطافت چقدر محبت.