ادراکات اعتباری مولفه‌های توسعه جامعه انسانی را تبیین می‌کند
کد خبر: 3951945
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۲:۳۰

ادراکات اعتباری مولفه‌های توسعه جامعه انسانی را تبیین می‌کند

سیدجواد میری بیان کرد: مدرنیته فضایی است که سوژه اروپایی توانسته مرزهای اعتباریات خود را گسترده‌تر کند و به همان نسبت نیز قدرت تصرفش را در عالم بالا برده است. اگر جامعه ایران می‌توانست در آن آوردگاه تاریخی، خودآگاهی بیشتری داشته باشد، یقیناً در چنین وضعی قرار نداشت و ادراکات اعتباری این خودآگاهی را به ما می‌دهد که چه عوامل و مولفه‌هایی می‌تواند انسان و جامعه انسانی را قوی‌تر کند.

به گزارش ایکنا، سمینار بین‌المللی «فلسفه و ادراکات اعتباری در خوانش علامه طباطبایی»، امروز، 15 بهمن‌ماه، با سخنرانی جمعی از اندیشمندان و اساتید دانشگاه، به همت سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان سیدجواد میری را می‌خوانید؛

ادراکات اعتباری علامه به عنوان مفهومی حکمی در سنت فلسفه اسلامی مورد خوانش قرار گرفته است. به نظر بنده فی نفسه چنین خوانشی اشکال ندارد، اما تحدید امکان‌های این مفهوم ذیل یک امکان، توان‌های نظری دیگر یک مفهوم را محدود می‌کند. به سخن دیگر، پروژه من این است که ادراکات اعتباری علامه را به مثابه یک امکان مفهومی انتقادی در سنت سوشیال تئوری مورد خوانش قرار دهم و این سخن به این معنا است که اعتباریات لحاظ کردن نظری امکانات بالقوه در مدنیت و جامعه انسانی است. جوامع هر قدر توانِشِ اعتباریاتشان عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌شود، به همان نسبت نیز قدرت تصرفشان در هستی بیشتر می‌شود و جوامعی که میدان اعتباریاتشان محدودتر است، به همان نسبت هم موجودیتشان در عالم محدودتر می‌شود.

اگر از این منظر به توان صورت‌بندی مفهومی ادراکات اعتباری علامه بنگریم، آنگاه او را صرفاً یک شارح صدرایی یا مفسر حکمی در سنت فلسفه اسلامی نمی‌توان طبقه‌بندی کرد، بلکه باید چشم‌انداز فلسفی او را ذیل مقولات معاصر مورد بازخوانی قرار داد. به نظر بنده نظریه ادراکات اعتباری در نزد فلاسفه و متألهین ایرانی و حتی شیعی در جهان یعنی فراسوی مرزهای ایران دچار سرکوب نظری شده است. با نوعی آندرتیوریزیشن در نسبت به نظریه ادراکات اعتباری علامه رو به رو هستیم، به این معنا که صورت‌بندی نظری علامه دارای استحکام تئوریک بالایی است، اما در صحنه نظریه‌پردازی مورد استنطاق در اقالیم متفاوت در بستر علوم اجتماعی و علوم انسانی قرار نگرفته و این موجب نحیف شدن این نظریه در ساحت علوم انسانی شده است و محققین و متفکرین و فلاسفه و جامعه‌شناسان، آن را به مثابه یک بحث شاذ در فلسفه اسلامی، در نظر می‌گیرند.

به دیگر سخن، مسئله این است که متفکرین منتقد معاصر سعی می‌کنند جایگاه این مبحث را در فلسفه اسلامی به معنای اسلامی و نه فلسفی آن بیابند، ولی نمی‌یابند و این موجب شده که آنها با این پرسش مواجه شوند که ادراکات اعتباری علامه قرار است کدام مسئله را حل کند و چون به این می‌رسند که مسائل فلسفه اسلامی با آن قابل حل نیست، پس از خیر آن تاکنون گذشته‌اند، اما نکته اینجا است که این تنها امکان مواجهه تئوریک با ادراکات اعتباری علامه نیست و من قائل به مواجهه‌های متکثر تئوریک با نظریه ادراکات اعتباری هستم.

وقتی در مورد علامه صحبت می‌کنیم، به بیوگرافی او کمتر توجه می‌کنیم و در ایران در مورد نظریه‌پردازان کلاسیک و فلاسفه بزرگ بیوگرافی دقیقی از آنها وجود ندارد و کمتر به این‌ها می‌پردازیم. می‌خواهم به چند نکته اشاره کنم: اول اینکه سیدمحمدحسین طباطبایی در اسفند 1281 در تبریز متولد و در 24 آبان 1360 در قم از دنیا رفته است. یعنی اگر این دو تاریخ را بنگرید، خیلی مسائل مهمی را در ذهن و زبان ما ایجاد می‌کند، یکی اینکه شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که علامه در بین دو انقلاب به دنیا آمده و از دنیا رفته است. 1281 تقریباً مصادف با 1904 میلادی و 1360 نیز 1981 است؛ یعنی علامه در بین سال‌های 1905 تا 1911 که انقلاب مشروطه شکل می‌گیرد و مبارزات در تبریز برای احیای مشروطه آغاز می‌شود، دقیقاً در آن ایام پا به عرصه جهان گذاشته است. در 1360 نیز از دنیا رفته است، یعنی دقیقا سه سال و چند ماه پس از انقلاب اسلامی. یعنی علامه بین دو انقلاب، شکل و فرم و چارچوب فکری‌اش رخ داده و این دو تاریخ بسیار مهم هستند و برای هرکسی که تلاش می‌کند بیوگرافی فکری علامه را ترسیم کند و نقد کند، این دو تاریخ بسیار مهم و کلیدی هستند.

شاید بتوان زندگی علامه را به چهار دوره تقسیم کرد؛ تبریز، نجف، بازگشت به تبریز و دوره قم. بین سال‌های 1290 تا 1296 علامه تحصیلات ابتدایی خود را در تبریز به پایان می‌رساند. بین سال‌های 1297 تا 1304 تحصیل علوم دینی را در مدرسه طالبیه تبریز انجام می‌دهد که در بازار و در کنار مسجد جامع است. سال 1304 یکی از نقاط عطف در تاریخ معاصر ایران است. یعنی زمانی است که حکومت قاجار ملغی می‌شود و رضاشاه بر سریر تخت قدرت در تهران می‌نشیند و آغاز یک دوره جدید در تاریخ معاصر ایران است و بحث‌های تاریخی و نقش دین و سیاست یا دین و دربار، شکل جدیدی که در دوران رضاشاه پیدا می‌کند را قابل تأمل می‌کند. پس از این تاریخ علامه به همراه برادر خود به نجف می‌روند که به مدت یک دهه یا کمی بیشتر طول می‌کشد و در نجف اساتید بسیاری را به خودش می‌بیند، اما دو تن از اساتیدی که تا حدودی هم به بحث ما مربوط می‌شود، سیدحسین بادکوبه‌ای و سیدعلی قاضی بودند که اولی در فلسفه و دومی در عرفان استاد بودند.

دوران نجف که تمام می‌شود، دوران بازگشت به تبریز آغاز می‌شود و جالب است که وقتی در حدود سال‌های 1314 که به تبریز بازمی‌گردد، به مدت 10 سال در تبریز در همان باغ و منطقه تبریز به کشاورزی و ... می‌پردازد و در این موقع نیز اتفاق خاصی در تاریخ معاصر ایران می‌افتد که شاید زمینه‌ساز مهاجرت علامه به قم می‌شود که دوران پایانی دوران قم است و در آنجا در تبریز بعد از افول و سقوط حکومت رضاشاه و ورود متفقین به ایران تشکیل دولت فرقه دموکرات در تبریز است و اینجا است که مسائلی در جامعه ایران اتفاق می‌افتد و نسبت این مسئله و مهاجرت علامه از تبریز به قم یکی از نقاط عطف است. پس از این سال‌ها است که علامه به قم می‌آید و دوره قم آغاز می‌شود و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم که با همکاری شهید مطهری به پایان می‌رسد، در دوره قم انجام می‌شود.

به نظر بنده دو اتفاق خیلی مهم برای علامه رخ داده است؛ اول اینکه اصول فلسفه، مواجهه علامه با مارکسیسم و جریان چپ را در خودش دارد و نشان می‌دهد علامه به عنوان یک فیلسوف که مشرب حکمی دارد، چطور با مباحث چپ و مشخصا مارکسیسم روبه‌رو شده و بحث‌های خود را مطرح کرده و از درون این مواجهه است که مفهوم ادراکات اعتباری متولد می‌شود. سپس مواجهه علامه با کربن است که مواجهه با پدیدارشناسی مطرح می‌شود که مفهوم بنیادین آن مفهومی به نام تأویل است که به نظر بنده اینجا با یک بعد دیگری از علامه طباطبایی رو‌به‌رو می‌شویم که در جریان اول با چپ هگلی روبه‌رو شده بود و در دوران پایانی عمر با جریان جدیدی که در فلسفه قاره‌ای شکل گرفته بود رو‌به‌رو شده بود و آن هم جریانی است که کربن در ایران کلیدش را زده بود. وقتی در مورد علامه سخن می‌گوییم، این بیوگرافی را نباید فراموش کنیم.

اما پرسش این است که در سوشیال تئوری چطور می‌توانیم از ادراکات اعتباری به مثابه یک مفهوم کلیدی استفاده کنیم. همانطور که گفتم، ادراکات اعتباری این مسئله را مطرح می‌کند که انسان شاید تنها موجودی است که قادر است اعتبار کند، یعنی قادر است یک جهانی را خلق کند که فی نفسه جهان فیزیکال نیست، بلکه در نسبت با انسان و اعتباریات او وجود دارد که به آن هستی اجتماعی می‌گوییم. برای نمونه قوانین راهنمایی و رانندگی را داریم که قوانینی نیستند که به صورت فیزیکال در هستی فیزیکال جهان باشند، بلکه اعتباری است که انسان‌ها برای اینکه در شهرها بتوانند یک نظمی داشته باشند، آنها را اعتبار می‌کنند یا خطوط عابر پیاده و ... را ترسیم می‌کنند و اگر جامعه‌ای این اعتباریات را درونی کند، می‌تواند قدرت نظم اجتماعی خود را بالا ببرد و می‌تواند تداخل‌هایی که به وجود می‌آید را کنترل کند. هرچقدر جامعه بتواند سطح اعتباریات خود را بالا ببرد، توان تصرف خود را در جهان بالاتر می‌برد. جوامع هرچقدر بسیط‌تر باشد، اعتباریات آنها نیز کوچک‌تر است. مدرنیته فضایی است که سوژه اروپایی توانسته مرزهای اعتباریات خود را گسترده‌تر کند و به همان نسبت نیز قدرت تصرفش را در عالم بالا برده است. اگر جامعه ایران می‌توانست در آن آوردگاه تاریخی خودآگاهی بیشتری داشته باشد و درک داشت، یقیناً در چنین وضعی قرار نداشت و ادراکات اعتباری این خودآگاهی را به ما می‌دهد که چه عوامل و مولفه‌هایی می‌تواند انسان و جامعه انسانی را قوی‌تر کند تا بتواند سطح اعتباریات خود را بالاتر ببرد و قدرت تصرفش را در جهان وسیع‌تر کند.

انتهای پیام
captcha