در شماره پیشین و در ادامه بحث مربوط به تفکر در سورهها از فصل سوم کتاب «روش برداشت از قرآن» نوشته مرحوم علی صفایی حائری، به موضوع تفکر در زمینه آیهها رسیدیم و اشاره کردیم که نویسنده در اینجا، دو سوره را بهعنوان نمونه مورد بحث قرار میدهد. ابتدا تفکر در زمینه آیات سوره صافات مطرح شد و چنانکه شرح آن گذشت، خداوند در این سوره، به شکستن زمینههای عناد در انسان و ایجاد تواضع در او میپردازد و این کار را با به تصویر کشیدن عظمت هستی انجام میدهد. در شماره پیش رو، با تفکر در زمینه آیات سوره نازعات آشنا میشویم.
در این سوره پس از سوگندها، از رستاخیز تصویر کوتاهی میدهد و آنگاه حرفهای آنهایی که آن را مشکل میپذیرند و حتی آن را بدون فایده میبینند، بررسی میکند و جواب میدهد که عامل این سختپذیری و این بینش فاسد و زیانکار چیست؟ جز غرور و طغیان و چشمپوشی!
چشمپوشی از مایههای عظیمی که نمایانگر ادامه ما هستند و طغیان بر رحیمی که از ما به ما نزدیکتر است و غرور به قدرتهایی که دستخوش لحظهها هستند و همچون سایه، بیثبات و در این بررسی است که به داستان فرعون و مقایسه با هستی میرسیم و این داستان فرعون در اینجا بیمناسبت نیست که هزار رابطه در آن است و هزار پیوند با این زمینه رابطه دارد. با شروعش، انسان را غافلگیر میکند و آهنگش او را میغلتاند و به اوج میرساند و سخت میگیرد.
بیشتر بخوانید:
«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى»؛ آیا داستان تازه موسی به تو رسید؟ «إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»؛ هنگامی که در وادی مقدس طور، پروردگار او صدایش زد که «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»؛ به سوی فرعون برو که طغیان کرده است. «فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى»؛ به او بگو: آیا به نفع تو هست اینکه پاکی بپذیری؟ آیا این به سود توست که آزاد بشوی؟
فرعون در برابر این سؤال چه میتواند بگوید؟
بگوید: به نفع من نیست، که خودش را رسوا کرده.
بگوید: پاک و آزاد هستم، که با اسیر کردن تودهها و بنیاسرائیل نمیسازد.
بگوید: به نفع من هست و پاکی را میپذیرم. این همان جوابی است که موسی میخواهد و همان زمینهای است که گفته دیگر موسی را به دنبال میکشد.
«وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى»؛ آیا به نفع تو هست اینکه پاکی را بپذیری، پس من تو را رهبری کنم، به سوی چه و به سوی که؟
«وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ»؛ تو را تا پروردگارت رهبری کنم، که چه بشود؟ «فَتَخْشَى»؛ تا تو از غرورها و طغیانها جدا شوی و با ریشه خودت آشتی کنی و با دوست خود پیوند بزنی. تو که از عظمت کوه و دریا به خشیت و خضوع چنگ میزنی، در برابر او تواضع کنی و به خشیت او برسی.
موسی این سؤالها را طرح میکند. سپس آیهها را نشان میدهد و آیه بزرگتر را ارائه میدهد؛ «فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى». اما فرعون در برابر آیهها آرام نمینشیند و تکذیب میکند؛ «فَكَذَّبَ وَعَصَى ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى فَحَشَرَ فَنَادَى فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»؛ ولى فرعون تكذيب نمود و عصيان كرد، سپس پشت كرد و به كوشش برخاست و گروهى را فراهم آورد و ندا درداد، و گفت پروردگار بزرگتر شما منم.»
آیهها با سرعت، حالتهای فرعون را نشان میدهند. جملهها فعلی هستند و زمان را میپیچند. متعلقها حذف شدهاند تا فرعون را در اوج غرور و طغیان نشان بدهند؛ که تکذیب کرد و زیر بار نرفت. سپس پشت کرد، در حالی که میکوشید، پس جمعآوری کرد، پس بانگ برداشت، پس گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»؛ من پروردگار بزرگ شما هستم. فرعون با این سرعت به این اوج رسید و خدا او را در همین اوج گرفت، «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى»؛ این پاداش دادنی بود در آخرت و دنیا.
در این قسمت، آخرت مقدم میشود و میگوید: «نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى»، نمیگوید: «نَكَالَ الْأُولَى وَ الاُخری»؛ چون از اول، هدف همین آخرت، بازگشت و رجعت بود.
و این داستان به خاطر شکستن تفرعن آنهایی آمد که فرعونوار طغیان میکنند، آیهها را زیر پا میگذارند، خود را به خدایی میرسانند و حاکم میپندارند و در نتیجه، معاد و محکومیتی را نمیتوانند بپذیرند و معاد را بازگشت بیفایده بیفایده، «كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ» میدانند و میگویند: چه سود که دوباره مردهها بازگردند و میگویند: مگر همین رنجها که تا به حال کشیدیم، بس نبود که میخواهد دوباره قپان بگذارد و با آن چشمها و آن خورشید داغ و آن عرق گلوگیر، آدمیزادگان مقهور را در عرصات بیاورد و به خاطر جرمهایی که خودش کرده و یا لااقل شریک آنها بوده، آن بیچارهها را به چوب ببندد و با دست بسته با ملائکه غلاظ و شداد، آنها را به مار غاشیه بسپارد و... .
این داستان فرعون آمد تا این تفرعنها را بشکند و محکومیت انسان را به او نشان بدهد که چگونه اخذ میشود و پاداش میبیند، که این پاداش چیزی جز خود همان کارها نیست، که «...إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛»؛ فقط پاداش، همان کارهایی است که خود کردهاید.
«يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى»؛ و در آن روز کوششهای خود را میبیند، که این هستی با قانونها و سنتهایی همراه است. درگیری با این قانونها، سوختن دارد و رنج و بهرهبرداری و هماهنگی با آنها بهره دارد و سود. همانطور که آتش یک قانون است و اگر ادیسون از آن بد بهره بردارد، میسوزد و اگر پیرزنی آن را خوب بهکار بگیرد، به چایی و غذا میرسد.
و به دنبال این داستان و به خاطر شکستن این تفرعن، به مقایسه انسان با آسمان گسترده میپردازد، که «أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا»؛ آیا شما در خلقت نیرومندتر و محکمتر هستید یا آسمان؟ و همچنین به مقایسه انسان با زمین میپردازد.
و در این دو مقایسه، به حرکت و هماهنگی هستی اشاره میکند و به ادامه آنها تا انسان و در نتیجه، به ادامه انسان تا حق و سپس با «فاء» نتیجه ادامه میدهد، «فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرَى فَأَمَّا مَنْ طَغَى وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى.»
پس هنگامی که آن کوبنده بزرگتر آمد، در آن روزی که انسان به کوششهایش آگاه میشود و آتشهای پنهان آشکار میشوند، پس در آن هنگام آنها که طغیان کردند و زندگی پستتر را دنبال نمودند، بیدرنگ جحیم جایگاه آنهاست، که آن را خود ساختهاند و با طغیانهای خود افروختهاند و با بهرهبرداری غلط از سرمایههای عظیم خود، آن را سخت شعلهور نمودهاند.
و آنها که از سرمایهها بهره گرفته بودند و به شناختهای عظیم از خویش و هستی و پروردگار خود، پروردگار هستی رسیده بودند و هستی را، نه خالی و احمق و نه لش و پوک، که جایگاه این پروردگار و مقام او دیده و از این احاطه و عظمت، به خشیت و خوف رسیده بودند، اینها بیدرنگ بهشت جایگاهشان است، که خود تا اینجا آمدهاند و خود آن را خواستهاند و خود آن را ساختهاند.
این دو سوره، نمونههایی بودند از زمینهسازی قرآن و رابطه آیهها با زمینهها. با طرح سؤال در این زمینهها و ارتباط داستانها، فکر به جریانهایی دست مییابد و مجهولهایی را کشف میکند، به شرط اینکه در برابر سؤال، شتاب و عجلهای نباشد، که در آن صورت یأس و خستگی در دل پنجه میکشند.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام