همانطور که در شمارههای آغازین مجموعه مطالب مربوط به کتاب «روش برداشت از قرآن» بیان شد، مرحوم علی صفایی حائری در فصل سوم این کتاب به شرح و توضیح کلیدهای تفسیر شامل تسلط، طرح سؤال، حلم در برابر سؤالها و تفکر در قرآن میپردازد. کلید آخر نیز به چهار مرحله تفکر در سورهها، تفکر در زمینه آیهها، تفکر در ارتباط آیهها و تفکر در ارتباط اجزای یک آیه تقسیم میشود و در هر مرحله، دو سوره بهعنوان نمونه به بحث گذاشته شده است. در مرحله پایانی با عنوان تفکر در ارتباط اجزای یک آیه، سورههای کهف و طلاق بررسی شدهاند که در شماره پیشین به سوره کهف پرداخته شد و اکنون، سوره طلاق مورد بررسی قرار میگیرد.
نمونه دیگر، این آیه از سوره طلاق است: «...وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا؛ و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه خارج شدن از مشکلات و تنگناها را قرار میدهد و او را از جایی که گمان نمیبرد، روزی میدهد و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است و خدا فرمان و خواستهاش را به هر کس که بخواهد، میرساند؛ یقیناً برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.» (2 و 3)
چه رابطهای بین تقوا و رهایی از بنبستهاست؟ چرا مسئله رزق مطرح میشود و چرا این رزق باید حسابنشده، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» باشد؟ چه پیوندی میان تقوا و توکل و چه رابطهای بین توکل و کفایت است؟ چه مفهومی برای توضیح «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» باقی میماند؟
با طرح این سؤالها، به مرحله تلاش فکری میرسیم که تقوا چیست؟ تقوا اطاعت حق و عمل به وظیفه است و این اطاعت، نتیجه ایمان و عشق به حق است و کسی که از آن عشق برخوردار شد و در کلاس اطاعت نشست، دیگر جز عمل به وظیفهاش برایش مسئلهای نیست. فقط میخواهد بر روی مرز حرکت کند و آنطور که دستور دارد، پیش بیاید.
چنین کسی دیگر بنبست ندارد و گیر نمیکند؛ چون با شروعش به نتیجه رسیده و از آغازش بهره گرفته و حق خویش را به دست آورده است. مهم رسیدن نیست، در راه بودن است و کسی که در راه و روی مرز است، دیگر بنبستی ندارد. بودن و نبودن، ماندن و رفتن برایش یکسان است، نه ترسی دارد از آینده، نه حزنی از گذشته و نه تزلزلی در حال.
هنگامی که محرک ما وظیفهها بود، نه احساسات و عواطف و رقتها، نه هواها و هوسها و نه حرفها و جلوهها، هنگامی که محرک ما امر حق بود، عمل به وظیفه و اطاعت این امر، ما را آسوده میدارد. اگر میبینی با عمل به وظیفه آسوده نمیشوی، این نشانه شرکهایی است که پنهانی در دل تو خانه دارند و علامت بتهایی است که تو را حرکت دادهاند و به بنبست رساندهاند و با فشارها به ضعف اعصاب و زخم معده و سل سینه گرفتار نمودهاند.
و این است که اطاعتکنندهها و تقواداران از بنبستها آزاد میشوند و از گرفتاریها گشایش مییابند و فشارها آنها را خرد نمیکند و حتی تا آخر عصبی و مسلول نمیسازد، آنها از رزق نهایی برخوردارند و رزق نهایی برای همین اطاعت و تقواست.
ما هنگامی که غذا میخوریم و یا تفکری میکنیم و یا به یقینی میرسیم و به عشقی دست مییابیم و یا خود را به وسعتی میرسانیم، معلوم نیست که تمام این رزقها به مصرف بدن و مغز و عقل و قلب و روح ما برسد. چه بسا که همانطور عقیم و راکد بماند و چه بسا که بهصورت دمل و جراحت دفع شود و چه بسا که در غیر راه مصرف گردد. اما آنها که به تقوا میرسند، از این رزق نهایی میگیرند و آن نیروی نهایی به آنها میرسد و به آنها نیرو میرساند و در نتیجه، دیگر رنجی نمیبرند و صدمهای نمیبینند.
و این رزق آنها از راهی حسابنشده میرسد تا چشم انتظار یک راه نمانند و اسیر و بتپرست نگردند و از غیر او آزاد شوند و بر او تکیه کنند که «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ هر کس بر او تکیه کند، او برایش کافی است و تمام نیازها و کسریهایش را پر میکند و سرشار مینماید. دیگران نمیتوانند تمام وجود ما را پر کنند.
کفش فقط برای پا کافی است، آن هم از سرما و گرما، نه هزار گونه مریضی و دردهای پا و همینطور لباس و غذا و پول و اعتبار و قدرت و لذت و ریاست. اینها برای یک مقدار از وجود ما، آن هم نه همیشه که در لحظهها و قطعههایی از زمان بس هستند. اما او برای تمام وسعت وجود ما، آن هم در تمام راه و در هر لحظه کافی است و در نتیجه کسانی که بر او تکیه ندارند، هیچگاه پر و سرشار نخواهند شد و به کفایت نخواهند رسید. اما آنها که بر او تکیه کردهاند، از کفایت او برخوردارند.
تنها خداست که به خواستههایش میرسد و میتواند ما را پر کند. دیگران محدود هستند و اندازهای دارند، «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»؛ او برای هر چیز اندازهای گذاشته و این است که جز او نمیتواند ما را بس باشد و کفایت نماید. هر کس بر او تکیه کرد و با او بود، به این سرشاری و کفایت میرسد.
با این توضیح، رابطه اجزای آیه مشخص میشود و عمق و عظمت قرآن، انسان را در خود میپیچد و مییابیم که چرا اطاعت و تقوا، انسان را از بنبستها بیرون میآورد و از فشارها میرهاند؛ چون آنها که جز وظیفه محرکشان نیست، با عمل به وظیفه به گشایشی رسیدهاند که مهم رسیدن نیست، مهم در راه بودن است و بالاتر بگویم، بعضیها با آغازشان رسیدهاند و بعضیها با رسیدنشان از دست رفتهاند.
در نتیجه این تقوا میشود عامل نیروبخش و رزق نهایی که تمامش مصرف میشود و نیرو میآفریند و این رزق، نه حسابشده که بیحساب میرسد تا به توحید برساند و بتها را بشکند و در نتیجه توکل امکانپذیر گردد و انسان به سرشاری و کفایت برسد؛ چون جز او محدود است و اندازهای دارد که «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» و هیچگاه محدودها نمیتواند وسعت روح انسان را پر کند و همیشه او را سرشار نماید و او را بس باشد.
انتهای پیام