به گزارش ایکنا، دوازدهمین جلسه درس تفسیر قرآن آیتالله ابوالقاسم علیدوست با محوریت تفسیر سوره حمد، صبح امروز 24 دیماه در فضای مجازی منتشر شد.
در ادامه گزیده مباحث این جلسه را میخوانید؛
بحثی که داشتیم در تفسیر بسم الله الرحیم الرحیم بود. بعد از بیانات کلی به حرف باء پرداختیم و سپس حرف اسم را بررسی کردیم، حالا نوبت به کلمه الله رسیده است. یکی از تفاسیر نوشته بود کلمه الله حدود هزار بار در قرآن آمده است ولی من به نویسنده تفسیر گفتم کلمه الله دو هزار و هشتصد بار در قرآن آمده است. میخواهم بگویم بحث امروز بسیار پربسامد و ارزشمند است.
در مورد الله یک تصور عمومی در حوزه و دانشگاه این است که «الله» اسم علم برای ذات مقدس خداوند است. شما بیرون فیضیه از اساتید سوال کنید میگویند الله اسمی برای ذات مستجمع صفات جمال و جلال است به این معنا که یک دفعه میگوییم الرحمن، یک دفعه میگوییم الخالق و در همه این موارد یک جهت را در نظر میگیریم، اگر خواستیم همه جهات را یکجا یاد کنیم کلمه الله را به کار میبریم. درس امروز باید ثمرهاش این باشد که ببینیم این تصور عام چقدر درست است؟
جالب نیست بگویم ولی واقعیت این است که در مورد کلمه الله از جهات مختلف اختلاف است در اصلش، در نوعش، در معنایش، در الف و لامش، در همزهاش، در همه اینها اختلاف میبینید. من میخواهم بیشتر به معنای الله بپردازم. در مورد الله دو اطلاق داریم؛ یک معنا همین است که گفتیم و مشهور است ولی طبق معنای دیگر، الله به ذات متجلی اطلاق میشود اعم از تجلی اول یعنی تجلی بیتعین یا تجلی دوم که تجلی با تعینات است. ما میتوانیم به خدا دو نوع نگاه کنیم خدای بدون تجلی و علیت و سببیت و خدای متجلی در اشیا. طبق این تعریف خدا را در بسم الله به عنوان خدای صانع خالق در نظر میگیریم.
فرق این دو تا این است؛ در تعریف اول تجلی جزء موضوع له الله نبود ولی در معنای دوم جزء موضوع له الله است. یکبار میگوییم زید و منظورمان همان زید در خارج است ولی یکبار زید را بر آقای زید اطلاق میکنیم زمانی که درس میدهد، این درس دادن داخل در موضوع له زید خواهد بود. اینجا هم یکبار الله را من حیث هو هو نگاه میکنیم، یکبار الله را به حیث تجلی و ظهور خاص نگاه میکنیم چه تعین اول و چه تعین دوم. پس برای کلمه الله دو اطلاق وجود دارد.
یک اشکال در اینجا مطرح میشود؛ فخر رازی نقل میکند که برخی گفتند بشر در وضع کلمات باید شناختی از موضوع له داشته باشد تا لفظی برایشان وضع کند. اگر موضوع له غیب مطلق است و بشر نسبت به آن هیچ شناختی ندارد چطور میخواهد برایش لفظ وضع کند؟ در مورد الله ما این مشکل را داریم مخصوصا در معنای اول که فقط ذات را در نظر میگیریم که اتفاقا یکی از صفاتش این است که غیب است. اگر اینطور است چگونه بشر میخواهد برای این معنا لفظ وضع کند؟
شما باشید چه جوابی میدهید؟ اگر بگویید وضع کلمات برای مجهول مطلق درست است که درست نیست چون باید مفاهمه صورت بگیرد. اگر بگویید ذات خداوند مجهول مطلق نیست که هست. فخر رازی میگوید درست است همه خدا را نمیشناسند ولی برخی بندگان مقرب او را میشناسند لذا وضع اسم برای ذات ممتنع نیست. پس اینطور نیست که بگوییم ذات خدا برای هیچ کس قابل شناخت نیست.
به نظر ما هم اشکال ضعیف است یعنی قابل مناقشه است و هم جواب ضعیف است. اشکال ضعیف است چون چه کسی گفته وضع کلمات برای معانی باید باشد که برای مخاطب معلوم است. ممکن است در یک معنا ذاتش معلوم نباشد ولی آثارش معلوم باشد. مثلا من و شما همه کلماتی که به کار میبریم را میشناسیم؟ مثل اسامی خیلی از داروها. با این حال با هم مفاهمه میکنیم.
جواب هم خلاف معتقدات ما است چون ما قائلیم هیچ موجودی نمیتواند به این شرف نائل شود. معرفت ذات خداوند مخصوص خدا است و حتی ملائکه مقرب هم نمیتوانند ذات خدا را بشناسند. روایتی از امام باقر(ع) هست که مضمونش این است مردم خیالتان راحت باشد ما خداشناس نداریم ولی تا بخواهید خدانشناس داریم. شما فکر میکنید اگر سوسک بخواهد خدا را بشناسد چگونه میشناسد؟ برای خدا دو شاخک تصور میکند چون پیش خودش میگوید من که ضعیف هستم دو تا شاخک دارم، بعد خدا شاخک ندارد؟ امام باقر(ع) میخواهند بفرمایند شما هم همینطور هستید ولی شناخت مراتب دارد یک شناختی پیامبر عظیم الشان دارند، یک شناخت ملائکه دارند، یک شناخت عالمان دارند و یک شناخت عموم مردم دارند. پس اینکه بگوییم خدا برخی را برای شناخت ذات خود انتخاب کرده است جواب ضعیفی است ضمن اینکه اشکال هم اشکال بیبنیانی است و همین که موضوع له فی الجمله معلوم باشد کافی است.
در این بحث جای روایات خالی است لذا سراغ عترت میرویم. من چند حدیث برای شما میخوانم. یک روایت از امام نقل شده است که حضرت میفرمایند وقتی میگویی الله این عظیمترین نام برای خدا است. این روایت چیزی روشن میکند یا نمیکند؟ از نظر منزلت ثابت میکند الله اعظم اسماء است ولی چه چیزی را روشن میکند؟ شاید اشاره به مستجمع همه صفات جمال و جلال بودن باشد. روایت بعدی از کاظم(ع) است. از حضرت درباره معنای الله سوال شد، امام فرمودند خداوند بر هر چیز کوچک و ریزی استیلا دارد. این حرف چه ربطی به الله دارد؟ یک حدیث دیگر هست که امام صادق(ع) فرمودند وقتی میگویم الله مقصودم لفظ نیست، وقتی میگویم الله به معنایی اشاره دارم و آن چیزی است که خالق اشیا و صانع آنها است. درباره این احادیث تامل کنید تا هفته آینده آنها را بررسی کنیم.
انتهای پیام