نقد نظر علامه طباطبایی درباره استثمارگری ذاتی انسان
کد خبر: 4138466
تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۹
حجت‌الاسلام سروش محلاتی تبیین کرد:

نقد نظر علامه طباطبایی درباره استثمارگری ذاتی انسان

استاد درس خارج حوزه علمیه، گفت: نقد ما بر علامه طباطبایی این است که چرا ایشان همه انسان‌ها را موجوداتی ذاتا استثمارگر و استخدام‌گر و شرور تلقی کرده است و اینکه خیر در ذات بشر نیست و اگر در جایی خیری هم به دیگران می‌رساند برای این است که به شر خودش ادامه دهد و این تلقی از انسان به نظر بنده درست نیست.

محمد سروش محلاتیبه گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی، استاد درس خارج حوزه علمیه، 14 اردیبهشت ماه در ادامه سلسله جلسات تفسیر سوره مبارکه بقره، گفت: نقد ما بر علامه طباطبایی این است که چرا ایشان همه انسان‌ها را موجوداتی ذاتا استثمارگر و استخدام‌گر و شرور تلقی کرده است و اینکه خیر در ذات بشر نیست.

متن سخنان استاد حوزه علمیه به شرح زیر است:

در آیه 251 بقره «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾» و در بحث جالوت و طالوت بیان شد که خداوند فرموده است که اگر برخی از مردم را به واسطه برخی دیگر دفع نکرده بودیم جهان هستی به فساد کشیده می‌شد. علامه طباطبایی دفع را تکوینی بیان کرده و فرموده است که خدا در انسان نیرویی آفریده که انسان در برابر تعدی و تجاوز از خود عکس‌العمل نشان می‌دهد و اگر این نیرو در مقاومت و دفع دشمن در انسان نبود به صورت کلی جامعه بشری نابود می‌شد زیرا در انسان‌ها، نیروی تعدی، استعمار و استثمار هم وجود دارد و برخی قصد دارند دیگران را به سلطه گرفته و از آنها سوء استفاده کنند و اگر این نیرو به  صورت مطلق عمل کند نتیجه آن است که به صورت کلی بشریت نابود خواهد شد.

این دو نیرو تعادل ایجاد می‌کنند یعنی از یکسو انسان در پی سلطه بیشتر است و از طرف مقابل هم تا جایی که تعامل سبب منفعت طرفینی باشد همراهی خواهد کرد ولی اگر سلطه یکجانبه باشد دفع خواهد کرد.

در مورد فرمایش علامه دو بحث وجود دارد؛ اول اینکه آیا انسان فطرتا اینطور آفریده شده است یا خیر؟  و جنبه دوم بحث این است که آیا این مبنا و نظریه از این آیه شریفه استفاده می‌شود یا خیر؟ چون ممکن است مطلب، مطلب حقی باشد ولی در اینجا ربطی به آیه ندارد. علامه در ذیل آیه مورد بحث فرموده است که اصل اول در زندگی اجتماعی انسان، فطری‌بودن استخدام است یعنی انسان‌ها دنبال استثمار و استعمار دیگران هستند و همکاری و تعامل طرفینی اصل ثانوی است یعنی انسان چون می‌بیند استخدام مطلق به ضرر خودش تمام می‌شود و اگر حد و مرز دیگران را رعایت نکند دیگران هم رعایت نخواهند کرد یا اگر من برای آنها ناامنی ایجاد کنم آنها هم ناامنی ایجاد خواهند کرد لذا تعاون، مطلوب انسان‌ها نیست بلکه از روی اضطرار مجبور کند همکاری کنند و این مبنای علامه در المیزان و روش رئالیسم است.

نقد بر سخنان علامه طباطبایی ذیل آیه 251 بقره

ما در مورد فرمایش ایشان حرف داریم، سخن ایشان یادآور سخن ملائکه در خلقت انسان است یعنی وقتی خداوند فرمود من می‌خواهم انسان را در زمین خلیفه خودم قرار دهم ملائکه قضاوتشان این بود که چرا می‌خواهی کسی را خلیفه قرار دهی که خون‌ریز و سفاک است و در زمین اهل فساد است؟ خداوند این را نفی نکرد ولی فرمود من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید و آن رفعت مقامی است که انسان می‌تواند به دست بیاورد.

نقد ما بر علامه این است که چرا ایشان همه انسان‌ها را موجوداتی ذاتا استثمارگر و استخدام‌گر و شرور تلقی کرده است و اینکه خیر در ذات بشر نیست و اگر در جایی خیری هم به دیگران می‌رساند برای این است که به شر خودش ادامه دهد و این تلقی از انسان به نظر بنده درست نیست.

همچنین مفهوم این سخن علامه آن است که ما هرقدر عدالت بیشتری داشته باشیم از طبیعت بشری خود بیشتر فاصله می‌گیریم و اگر ظلم بیشتری بکنیم به طبیعت بشری خودمان نزدیک‌تر شده‌ایم و از این رو باید بگوییم کسانی که در طول تاریخ بیشترین ظلم‌ها و ستم‌ها را کرده‌اند دقیقا برطبق میل باطنی و طبیعت خود عمل کرده‌اند و کسانی چون علی بن ابیطالب(ع) بودند که خلاف طبیعت انسانی عمل کرده‌اند و فعل ایشان، اضطراری است و نه مطابق طبیعت انسان. 

آیا مرحوم طباطبایی خواسته بفرمایید فطرت انسان نسبت به ظلم و عدل یکسان و لااقتضاء است؟ یا نمی‌توان این موضوع را بر طبق قواعد قرآنی و عقلی بگوییم؟ نفس لوامه در انسان چکاره است؟ این نفس در ظلم، ملامت‌گر  است نه در عدل و وجدان او را سرزنش می‌کند بنابراین فطرت نسبت به ظلم و عدالت رفتار یکسانی ندارد. 

فطرت انسان، عدل را می‌پذیرد و نشانه آن این است که وقتی مرتکب ظلم شود از خودش نفرت پیدا می‌کند. این سخن را برخی فلاسفه غربی در مورد انسان می‌گویند ولی از علامه با آن صبغه قرآنی و تفسیری و اخلاقی و عرفانی مایه تعجب است زیرا فطرت انسان طبیعتا میل به سوی خدا و نیکی و خیر دارد. حتی شهید مطهری هم که از شاگردان ایشان است نسبت به این رای و نظر علامه طباطبایی تعجب کرده است. در دهه 60 و اوایلی که علامه طباطبایی از دنیا رفتند برخی مقالاتی نوشته و نقد کردند.

برابر قرار دادن انسان با حیوان

فرمایش علامه طباطبایی طبیعت انسان را معادل طبیعت حیوان قرار داده است بدون هیچ کم و کاستی؛ ایشان فرموده است که انسان از یکسو منفعت‌طلب است و از طرف دیگر باید در برابر منفعت‌طلبان بایستد و سؤال ما این است که در رابطه حیوانات با همدیگر آیا چیزی غیر از این وجود دارد؟ هر حیوانی بتواند به دیگری حمله می‌کند و حیوان مقابل هم یا فرار کرده و یا با او درگیر خواهد شد ولی گرایشات اصیل انسانی و اخلاقی و الهی در وجود انسان کجا رفته است؟

حال اگر فرمایش علامه را هم بپذیریم آیا آیه مورد بحث چنین مفادی دارد؟ کدهایی در این آیه وجود دارد که با سخن علامه طباطبایی سازگار نیست. از آیه 244 که بحث شروع شده است سخن از جنگ و قتال مقدس در راه خداوند و فی سبیل الله است و قتال فی سبیل الله با درگیری حیوانی و تعرضاتی که حیوانات در جنگل نسبت همدیگر دارند فرق دارد. درگیری که در این آیات آمده است از نوع درگیری عقلانی و اخلاقی است که انسان آن را انتخاب می‌کنند.

ماهیت قتال در راه خدا؛ دفع فساد از زمین

درخواست فرمانده کردند برای قتال در راه خداوند و پیامبرشان به آنان گفت که معلوم نیست شما در راه خدا بجنگید و اگر ما فرمانروا برای شما قرار دادیم و شانه خالی کردید ظالم خواهید بود.

این کدها نشان می‌دهد ماهیت جهاد در این آیات از گرایشات طبیعی و درگیری‌های پیش پا افتاده برای به دست آورده ریاست و دعواهای قبیله‌ای و زورمدارانه متفاوت است لذا لولا دفع الله، فلسفه برای آیات قبل و بحث قتال فی سبیل الله است، خداوند فرموده است اگر من دستور قتال بدهم و شماعمل نکنید فساد همه زمین را در برخواهد گرفت.  

زمینه پذیرش حق حتی در کافران هم هست

تعبیرات قرآن در مورد انسان دوگونه است؛ گاهی خدا انسان را ظلوم و جهول می‌داند و گاهی او را خیلی بالا می‌برد و جمع بین این دو چند نحوه است از جمله اینکه معطوف به مراحل مختلف طبیعت است یعنی اول، کمال به شکل بالقوه است و به تدریج به فعلیت می‌رسد. ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا ...؛ در خود کفار چه؟ آیا هیچ گرایش اصیل انسانی در کفار و ظالمان نیست و آنها هم جانی فطری هستند؟ خیر لذا خداوند به موسی(ع) فرمود که سراغ فرعون برو و او را به خدا دعوت کن و با زبان نرم سخن بگو زیرا زمینه تذکر در او هم هست و ممکن است سخن حق را بپذیرد. 

اختلاف و درگیری در زمان ظهور هم خاتمه نمی‌یابد

آیه 253؛ «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ﴿۲۵۳﴾»

آیه ناظر به برخی مباحث کلامی و اعتقادی مانند تفضل برخی انبیاء بر دیگران است و در ادامه این نکته مهم و اساسی را بیان فرموده است که از یکسو به تاریخ و از سوی دیگر به فلسفه تاریخ و علوم اجتماعی و فقه مرتبط است و این آن است که ریشه اختلافات و جنگ‌ها در انسان‌ها چیست؟ برخی تصور می‌کنند که با ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) این آرمان بشری تحقق خواهد یافت که اختلافات تمام خواهد شد ولی آیه معتقد است که سنت خدا بر این است که تا بشر روی زمین وجود دارد اختلاف هم وجود دارد زیرا انسان‌ها متکثرند و  امکان اینکه چنین اختلافی برداشته شود نیست و تا انسان هست تفاوت در اندیشه، سلیقه و فعل هم هست و اینها منشا درگیری و نزاع خواهد شد و ما نباید دنبال جامعه بدون اختلاف باشیم و باید آن را به رسمیت بشناسیم تا جایی که موجب تعدی نسبت به دیگران نشود و قانون بشری و حکم الهی باید جلوی آن را بگیرد گرچه این قوانین  نمی‌تواند اصل اختلاف را از بین ببرد.

آیه تاکید دارد اگر خداوند می‌خواست قتال را از بین می‌برد ولی انسان‌ها اختلاف پیدا کردند؛ یعنی خداوند نخواست تا اختلافات از بین برود تا کسانی کافر شوند و کسانی ایمان بیاورند و اگر خداوند می‌خواست جلوی درگیری‌ها را می‌گرفت ولی خدا نخواسته است و زمنیه اختلاف را برای بشر ایجاد کرده است و خداوند هر چه اراده کند همان رخ خواهد داد. 

بغی؛ عامل اختلاف بشر بعد از ارسال رسل

این موضوع یعنی پذیرش اختلاف و تکثر برای بشر امروز از مسائل مهم است که در گذشته شاید چندان اهمیت نداشت یا مورد توجه نبود ولی امروز بشر هم به این نتیجه رسیده است که نقشه خدا برای بشریت وجود اختلافات است لذا نباید کسی تصور کند که می‌تواند رقیب را به صورت کلی از صحنه وجود حذف کند. البته علامه همه اختلافات بشر را ناشی از بغی می‌داند و گاهی منشا را به قبل از انبیاء برگردانده است یعنی انبیاء آمدند و جهل را برطرف کردند ولی ریشه اختلافات بعد از انبیاء، بغی و میل فطری انسان به استخدام دیگران است. 

انتهای پیام
captcha