داستان شهادت و بازگشت پیکر خلبان جهان‌شاهلو و ادعاهای صدام در آغاز جنگ + فیلم
کد خبر: 4151632
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۰
در میزگرد ایکنا برای مستند «باد بر‌می‌خیزد» عنوان شد

داستان شهادت و بازگشت پیکر خلبان جهان‌شاهلو و ادعاهای صدام در آغاز جنگ + فیلم

در میزگرد ایکنا برای مستند «باد بر‌می‌خیزد»، همسر خلبان شهید جهان‌شاهلو، داستان شهادت و بازگشت پیکر این شهید گرانقدر را شرح داد و امیر سرتیپ دوم خلبان جلال آرام به تشریح شرایط نظامی کشور در آغاز دفاع مقدس و ادعاهای صدام در آن زمان پرداخت.

شهید علی جهان‌شاهلو پائیز سال 1329 در خانواده‌ای مذهبی و ساده در روستای سمقاور از توابع شهرستان کمیجان استان مرکزی به دنیا آمد. علی در دامن مادر رشد و تربیت یافت و تا دوره ابتدایی را در مدرسه سراج پشت سر گذاشت. وی عاشق علم و تحصیل بود به ‌طوری‌که اقوام و خویشاوندان وی را برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر یاری و راهی تهران آن روزگار کردند. جهان‌شاهلو دوره راهنمایی را با نمرات عالی سپری کرد در حالی که رؤیای خلبان شدن را در سر می‌پروراند و عاقبت در سال 1349 موفق شد به عنوان هنرآموز درجه‌داری به نیروی هوایی بپیوندد.

خلبان شهید علی جهان‌شاهلو پس از اخذ دیپلم در آزمون خلبانی شرکت کرد و توانست سربلند از این آزمون بیرون آید و پله‌های رفتن به آسمان را پیدا کند. در سال 1353 موفق شد تا مدارج مقدماتی آموزشی را در مرکز آموزش‌های هوایی ایران کسب و سپس 21 ماه دوری از وطن را برای گذراندن دوره پیشرفته خلبانی در آمریکا تحمل کند. از همان روزها به دنبال این بود تا نام ایران و ایرانی را بر قله‌های افتخار برافراشته کند. رتبه اول و ممتاز دوره خلبانی بین همه دانشجویان خلبانیِ ایرانی، آمریکایی و عرب افتخاری بود که در کارنامه وی به چشم می‌خورد. خلبان شهید جهانشاهلو در مدتی که در آمریکا زندگی می‌کرد همواره بی‌تابِ بازگشت به وطن بود. اواسط سال 1356 زمان فراغ به سر رسید و با غرور به وطن بازگشت.

از ابتدای سال 1359 با توجه به تجاوزات رژیم بعثی به شهرهای مرزی و نا آرامی های غرب کشور در ماموریت‌های مختلف رزمی از خود رشادت‌های بسیاری به نمایش گذاشت. یکم مهرماه 1359 در قالب عملیات کمان 99 از پایگاه دوم شکاری تبریز، هواپیمای خلبان شهید جهانشاهلو مورد اصابت موشک بعثی‌ها قرار گرفت و وی به اسارت رژیم بعث عراق درآمد. این سرباز غیور وطن زیر شکنجه‌های دشمن بعثی مظلومانه به شهادت رسید و پس از 22 سال پیکر مطهرش به همراه سایر شهدای خلبان به آغوش وطن بازگشت.

درباره زندگی و نحوه شهادت این قهرمان سر افراز، فیلم مستندی با عنوان «باد برمی‌خیزد» به نویسندگی و کارگردانی محمدعبدی زاده تولید شده است. نمایش این فیلم داستانی در خبرگزاری قرآن سبب شد تا گفت‌و‌گویی با محمد عبدی‌زاده، نویسنده و کارگردان اثر و همینطور همسر و فرزند شهید علی جهان‌شاهلو و نیز دوست صمیمی و از همرزمان شهید، امیر سرتیپ دوم خلبان جلال آرام داشته باشیم که در ادامه با آن همراه می‌شویم.

ایکنا – در ابتدای بحث درباره نحوه آشنایی خود با شهید جهان‌شاهلو بگویید؟

آرام: در سال 1350 در مرکز آموزش‌های هوایی با شهید آشنا شدم. در آن مقطع هردوی ما هنرآموز درجه‌داری ارتش بودیم. در اواخر سال 50 به درجه گروهبان دومی رسیدیم. شهید جهان‌شاهلو در ادامه راه برای گذراندن دوره آموزشی عکسبرداری هوایی به پایگاه لاری در ایالت کلورادوی آمریکا رفت و من نیز یک ماه و نیم بعد از وی برای گذراندن همان دوره آموزشی عازم آن پایگاه شدم و با علی در کنار هم بودیم. بعد از بازگشت به ایران شهید جهان‌شاهلو به واحد عکسبرداری هوایی پایگاه چهارم شکاری وحدتی(دزفول) منتقل شد. جالب است من نیز پس از اتمام دوره به همان پایگاه منتقل شدم و مجدداً با شهید جهان‌شاهلو در کنار هم قرار گرفتیم و دوستی صمیمانه‌ای بین ما شکل گرفت. هردوی ما عاشقانه به نیروی هوایی آمده بودیم تا خلبان شویم. در این راستا بعد از گرفتن دیپلم با قبولی در آزمایش‌ها و آزمون‌های اولیه، مشغول گذراندن دوره خلبانی شدیم. البته من حدود شش ماه زودتر از علی (شهید جهان‌شاهلو) برای دوره خلبانی به آمریکا اعزام شدم. شهید جهان‌شاهلو نیز پس از اعزام مجدد به آمریکا، با استعداد بالا و پشتکاری که داشت دوره‌های مختلف را به سرعت و با موفقیت پشت سر گذاشت. اولین پروازهای آموزشی ما در پایگاه «هوندو» در ایالت تگزاس آمریکا و با هواپیمای T-41 انجام شد.

من به‌واسطه اینکه کمی زودتر از علی به آمریکا رفته بودم، زودتر از ایشان از پایگاه هوندو به پایگاه هوایی وِب در آمریکا منتقل شدم. در آن پایگاه من در حال آموزش پرواز با هواپیمای T-37 بودم که به فاصله زمانی کوتاهی، علی نیز با توجه به استعداد و پشتکاری که داشت، با قبولی در آزمون برخی از دوره‌های آموزشی بصورت Wash ahead (بصورت جهشی و بدون طی دوره)، مرتباً فاصله خود را با من کاهش می داد و نهایتاً پس از مدت کوتاهی به من در پایگاه وب ملحق شد و از آن به بعد به‌صورت همزمان و با هم دوره‌های خود را در یک کلاس پشت سر می گذاشتیم. جالب است ما درحالی‌که دوستی صمیمی و عمیقی داشتیم، اما در آموزش دو رقیب جدی هم بودیم. پس از اتمام دوره آموزشی، من و علی مشترکاً کاپ آکادمیک دوره را به‌عنوان دانشجویان ممتاز گرفتیم و علاوه بر آن، علی در آمریکا به‌عنوان شاگرد اول و ممتاز در بین تمام دانشجوهای ایرانی، آمریکایی و عرب انتخاب شد و کاپ ویژه فرماندهان، کاپ پرواز و لوح افتخار دانشجوی برجسته (Outstanding) را نیز علاوه بر جوایز قبلی دریافت کرد.

نیروی هوایی، دشمن بعثی را پشت کرخه متوقف کرد + فیلم

این خبر به قدری جالب بود که هم در جراید آمریکایی و هم مجله نیروی هوایی ارتش ایران در آن زمان منتشر شد. بعد از پایان دوره به‌واسطه برگزیده بودنمان، می‌توانستیم در آمریکا باقی بمانیم اما هر دو در اواسط سال 1356 با کوله باری از آموزشهای غنی به ایران برگشتیم تا در کشور خودمان مشغول خدمت شویم. پس از تکمیل دوره تاکتیکی، ایشان به گردان پروازی پایگاه دوم شکاری تبریز منتقل و من نیز در گردان پروازی پایگاه چهارم شکاری وحدنی (دزفول) مشغول به ادامه خدمت شدم. چند ماه بعد از بازگشتمان از آمریکا و در اواخر سال 56 زمزمه‌ های انقلاب شنیده شد و سپس در سال 57 انقلاب فراگیر شد تا اینکه در بهمن همان سال به پیروزی رسید.

ایکنا – خانم سجادی! در مستند «باد برمی‌خیزد» ما تصویری عاشقانه و شاعرانه از زندگی شما با شهید جهان‌شاهلو را شاهد هستیم. آیا تصاویر خلق‌شده، برگرفته از واقعیت بود یا اینکه درام کار ایجاب می‌کرد چنین اتفاقی رقم بخورد؟

سجادی: آنچه از نوع رابطه من و همسرم و نحوه شهادت ایشان در فیلم می‌بینید، واقعیت دارد و فیلمنامه فیلم براساس گفت‌وگوهای طولانی من با جناب عبدی زاده و پژوهش‌های طولانی ایشان و همکارانش و طی گفت‌وگو با همرزمان شهید شکل گرفت. من از طریق خواهرم در سال 56 با علی که از اقوام شوهر خواهرم بود آشنا شدم. وی قصد داشت تا در آن سال از من خواستگاری کند اما چون در آن مقطع من 16 سال بیشتر نداشتم و مشغول تخصیل بودم این امر رخ نداد تا اینکه بعد از بازگشت وی از دوره دوم درآمریکا، در سال 58 با هم ازدواج کردیم.  من طی دو سال زندگی مشترکی که با شهید داشتم زندگی رویایی را تجربه کردم. درباره سجایای اخلاقی همسرم باید اضافه کنم وی به‌شدت مهربان و خانواده‌دوست بود. همسرم قبل از به دنیا آمدن پسرش، شهید شد اما جالب است بدانید وی خود گهواره و تخت فرزندم را درست کرد چون در امر نجاری هم ماهر بود  و دوست داشت خودش وسایل فرزندش را بسازد. همسرم اسم فرزندم را قبل از شهادت «مهدی» انتخاب کرد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علی به‌عنوان مامور رابط نیروی هوایی در مرکز پشتیبانی هوایی (DASC) به ارومیه رفت و مرا هم با خود به آنجا برد. آن مقطع از زندگی‌مان خیلی شیرین بود چون فرصت داشتیم بیشتر کنار هم باشیم. به یاد دارم در آن سفر همسرم به من سوارکاری یاد دادند و از سرگرمی‌های ما طبیعت‌گردی در اطراف شهر بود. در ادامه پس از اتمام مأموریت ایشان به تبریز رفتیم. در این شهر فرصت پیدا شد تا با خانواده‌های دیگر خلبان‌های پایگاه بیشتر آشنا شده و با هم رفت ‌وآمد خانوادگی داشته باشیم. یکی از علایق ویژه همسرم، عکاسی بود. وی در هر موقعیتی تلاش می‌کرد از این هنر غافل نشود برای همین عکس‌های بسیاری از وی وجود دارد که در آن از طبیعت و اشخاص عکاسی شده است.

نیروی هوایی، دشمن بعثی را پشت کرخه متوقف کرد + فیلم

ایکنا- هنوز دو سال از زندگی مشترکتان نگذشته بود که جنگ آغاز شد. درباره شروع جنگ و نحوه مواجه شهید با این مسئله توضیح دهید؟

سجادی: در ابتدای جنگ، عراقی‌ها پایگاه‌های هوایی را بمباران کردند. همسرم در آن زمان در گردان 23 شکاری پایگاه هوایی تبریز بودند. دقیقاً به یاد دارم وقتی هواپیماهای عراقی به پایگاه حمله کردند مشغول صحبت تلفنی با همسرم بودم. وقتی شب همسرم به خانه بازگشت همراهش نقشه و یکسری لوازم بود. از او سؤال کردم این وسایل را برای چه به خانه آورده است. وی برای مراعات حالم که باردار بودم گفت مسئله خاصی نیست و من فردا پرواز گشت هوایی در شمالغرب ایران را بر عهده دارم، اما در واقع نگاه ایشان در نقشه به سمت مناطق داخلی عراق بود. فردای آن روز وی از من دو بار خداحافظی کرد و رفت. من دیگر همسرم شهیدم را ندیدم تا اینکه سال‌ها بعد، پیکر پاکش را سال 1381 ملاقات کردم.

به یاد دارم در آن زمان همسران خلبان‌ها را برای امنیت به شهر تبریز بردند. ما فردای روز آغاز جنگ، منتظر بازگشت همسران بودیم. همه خلبان‌ها نزد همسران خود بازگشتند اما من هراندازه صبر کردم علی نیامد. از فرمانده پایگاه پیگیری کردیم وی گفت هواپیمایی وی خراب‌شده و به‌زودی بازمی‌گردد. بعد از چند ساعت انتظار بیشتر متوجه شدم اتفاقی رخ ‌داده است. باز به فرمانده پایگاه زنگ زدم. وی درنهایت گفت هواپیمای وی مورد اصابت قرارگرفته و به اسارت درآمده‌اند. وقتی این اتفاق رخ داد من چون ماه‌های پایانی بارداریم بود برای به دنیا آوردن فرزندم نزد پدر و مادر به تهران رفتم. این نکته را هم اضافه کنم. علی همیشه می‌گفت شغل وی حساسیت‌های خاص خودش را دارد. برای همین من باید از عهده یکسری کارها برآیم تا بتوانم در صورت نبود وی، آنها را انجام دهم. برای مثال به رانندگی اشاره می‌کنم.

ایکنا – امیر، سخنانتان در  بخش اول به پیروزی انقلاب ختم شد. در ادامه بحث به دوران جنگ بپردازید؟

آرام: برخلاف اینکه گفته می‌شود جنگ در 31 شهریور آغاز شد باید بگویم جنگ واقعی از نوروز همان سال شروع‌شده بود. بعثی از ماه‌ها قبل شروع به حرکات خصمانه کرده بودند و حتی دیگر کشورها را هم با ما دشمن کرده بود. در این راستا قبل از آغاز جنگ ما پروازهای شناسایی انجام دادیم حتی اولین شهید را ما تیرماه تقدیم کشور کردیم. خلبان حسن باستانی دریکی از عملیات‌های شناسایی موردحمله پدافند دشمن قرارگرفته و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. من نیز در 10 شهریور پرواز شناسایی انجام دادم تا از حرکات عراقی‌ها در خان لیلی عکس بگیرم. شهید لشگری نیز قبل از جنگ به اسارت درآمد.

 این نکات را گفتم تا بدانید جنگ قبل از 31 شهریور آغاز شد. اولین عملیات رسمی ما علیه عراق اول مهر با عنوان «کمان 99» انجام شد. در عملیاتی که علی حضور داشت 40 جنگنده ایرانی از پایگاه دوم شکاری در تبریز به هوا برخاسته و پایگاه هوایی موصل عراق را بمباران کردند. درباره موفقیت  این عملیات همین اندازه بس که بگویم عراق تا 73 روز قادر نبود که از این پایگاه به شکل کامل استفاده کند. در آغاز جنگ صدام در نطقی تلویزیون اعلام کرد که 48 ساعته خوزستان را به تصرف خود درمی‌آورد و در یک هفته نیز به تهران خواهد رسید!

ایکنا – صدام فردی نظامی بود. چگونه چنین فردی، ادعا می‌کرد یک‌هفته‌ای به تهران می‌رسد. آیا این مسئله با منطق نظامی همخوانی داشت؟

آرام: اتفاقاً حرف وی دور از منطق نبود. ما در آن مقطع لشکر 92 زرهی را در اهواز داشتیم. این لشکر به‌واسطه تصفیه‌ها و پاک‌سازی‌ها به 48 درصد یک لشکر تبدیل‌شده بود. در ضمن زنجیر تانک‌ها را به دستور آقای غرضی برای جلوگیری از کودتا بازکرده بودند! این اطلاعات توسط جاسوسان عراقی به گوش دشمن رسید. در مقابل عراق 10 لشکر زرهی و مکانیزه را به خوزستان و ایلام اعزام کرده بود. در دکترین نظامی گفته می‌شود که اگر نیروی نظامی سه برابر دشمن باشد به پیروزی خواهید رسید. عراق در آن مقطع 10 برابر ایران نیرو داشت. بر مبنای چنین نابرابری صدام چنین ادعای را مطرح کرده بود.

نیروی هوایی، دشمن بعثی را پشت کرخه متوقف کرد + فیلم

در چنین شرایطی، نیروهای هوایی دائماً در حال پرواز بود. نیروی هوایی ارتش ایران با راکت، بمب و مسلسل تانک‌ها را بمباران می‌کردند. این اتفاق تا دو ماه ادامه داشت تا اینکه بعد از دو ماه لشکرهای دیگر نیروی زمینی ارتش به کمک نیروی هوایی آمدند. ما در ابتدای جنگ با تکیه بر رشادت خلبانان ایرانی توانستیم جلوی پیش روی  دشمن را بگیرم. بدانید در روز پنجم و ششم جنگ، خلبانان ایرانی نگذاشتند تا عراقی ها از پل نادری عبور کنند. این مقاومت‌ها باعث شد عراق در پشت کرخه باقی بماند. با گذر زمان عملیات فتح‌المبین رخ داد عملیاتی که منجر به آزادی خرمشهر شد. در آن زمان به‌اندازه‌ای امکانات کم بود که مجبور می شدیم هواپیماهای ناقص را پرواز دهیم!

ایکنا – در مستند اشاره می‌شود که برخی از همکاران شهید جهان‌شاهلو معتقد بودند که وی در همان زمان سقوط هواپیمایش به شهادت رسیده و عده‌ای دیگر بر این باور بودند به اسارت درآمده است. شما به کدام‌یک از این دو نو نگاه باور داشتید؟

سجادی: تا 40 روز ما اطلاع دقیقی نداشتیم تا اینکه ارتش به ما اطلاع داد چند روز پس از سقوط هواپیمای شهید، ایشان تماس رادیویی داشته‌اند. از آن زمان ما خانواده‌ای شدیم که اسیر دارد اما با اسیرش ارتباط نامه‌ای ندارد. بعد از چند وقت گفتند در سال 1362 عراق لیستی را اعلام کرد که در آن تعدادی از اسرا به شهادت درآمدند و در قبرستان زبیر در استان نینوای عراق به خاک سپرده شده‌اند. در آن لیست، اسم همسرم نیز بود و تاریخ شهادت ایشان 18 مهر 1359 یعنی 18 روز بعد از سانحه ایشان اعلام شده بود که به این معنی است که همسرم مدتی در اسارت عراقی ها و زنده بوده است. بعد از آن با صلیب سرخ مکاتبات جدیدی آغاز کردیم تا اصالت نامه ارسالی از عراق را تایید کنند و سازمان مذکور نیز پس از بازدید از قبرستان زبیر به وجود مقبره‌هایی به نام شهدای اعلام شده در نامه دولت عراق اذعان کرد.

انتظارمان بعد از جنگ هم ادامه داشت تا اینکه در سال 81 وقتی پیکر این شهدا در جریان تبادل با اسرای باقیمانده عراقی به ایران رسید برای اینکه از صحت و اصالت هویت پیکرها مطمئن شویم ما پروسه تشخیص هویت از طریق آزمایش DNA را پشت سر گذاشتیم که نتایج آن به لطف خدا اطمینان بخش بود. برای بازگرداندن همسر شهیدم سال‌ها تلاش کردم تا فرزندم و خودم آرامشی نسبی داشته باشیم.

در خاتمه سخنم اگر بخواهم برخی صفات بارز همسرم را توصیف کنم باید بگویم وی بسیار مهربان، تیزهوش، منضبط، سخت کوش، خانواده دوست و حق طلب بود. به‌شخصه به یاد ندارم حتی برای یک‌بار غیبت شخصی را کرده باشد. نزدیک به دو سال زندگی مشترک ما به‌اندازه‌ای برایم جذاب و سرشار از عاطفه و آموزنده بود که تا به امروز برایم کافی بوده است.

ایکنا- خانم سجادی آیا از فیلم «بادبرمی خیزد» رضایت دارید و آن را چقدر به واقعیت نزدیک می بینید؟

سجادی: ما از زحمات کلیه عوامل تهیه این فیلم بخصوص جناب آقای عبدی زاده سپاسگزاریم که علیرغم دشواری در هماهنگی‌های لازم و شرایط همه‌گیری بیماری کرونا در زمان ساخت مستند، خالصانه تلاش داشتند تا در این فیلم ضمن روایت زندگی شهید جهان‌شاهلو از دوران کودکی و نحوه شکل‌گیری علاقه ایشان به پرواز و موفقیت‌های شغلی ایشان، روایت زندگی مشترک عاشقانه من با ایشان را همانگونه که بود روایت کنند و همچنین گوشه‌ای از دلواپسی‌ها و نگرانی‌ها و انتظار کشیدن‌های ما و سایر خانواده‌های ایثارگر را در نبود عزیزانمان به شکل شایسته‌ای در این فیلم به تصویر بکشند. از مهمترین ویژگی‌های این مستند ارزشمند آن است که سعی نموده تا تصویری از واقعیت اتفاقات ناگواری که برای شهید حین وبعد از سانحه ایشان اتفاق افتاده را از خلال صحبت‌های همرزمان ایشان و همچنین مستندات و مدارک سازمان صلیب سرخ در ذهن مخاطب ترسیم نماید. در اینجا شایسته است از تیمساران معزز جناب آقای آرام، جناب آقای قهرود و جناب آقای حسین خلیلی که قبول زحمت کردند و با حضور گرم و صمیمانه و گفت‌وگوهای خود، عوامل تهیه این مستند را در پرداخت شخصیت شهید جهان‌شاهلو و زندگی ایشان یاری رساندند کمال تشکر را داشته باشم و برای ایشان سلامتی و عزت از خدای منان آرزومندم.         

گفت‌و‌گو داوود کنشلو

انتهای پیام
captcha